دویچه وله : برخی تحلیلگران معتقدند جمهوری اسلامی به تنشزایی و شاید جنگ در ابعادی محدود نیاز دارد. اما گروهی دیگر تاکید میکنند که با ادامه سیاست تهاجمی سرنوشتی مانند قذافی در انتظار رهبر حکومت ایران است.
آیتالله خامنهای گفته است که ۱۰۰ سند از آمریکا رو خواهد کرد. او با حمله به آمریکا، سپاه قدس را تشویق کرد و متعاقب آن سپاه پاسداران در بیانیهای خواستار انتشار "اسناد جنایات تروریستی آمریکا علیه جمهوری اسلامی" شد. سران قوه قضاییه و مجلس هم پشت سر این سیاست قرار گرفتاند. در یک کلام بخش عمده حکومت و نیروی نظامی ایران برای آمریکا خط و نشان کشید.
آن طرف مناقشه یعنی آمریکا طرحهایی را در دست اجرا دارد که به گفته ناظران اگر عملی شوند، تاثیرات فلجکنندهای بر اقتصاد و سیاست خارجی ایران خواهند گذاشت. کشیده شدن دامنه تحریمها به بانک مرکزی، تحریم صادرات نفتی ایران و تحریم مقامهای بالای حکومت که ممکن است شامل حال ریاست جمهوری و آیتالله خامنهای هم بشود. آینده این مناقشه به کجا خواهد کشید؟
گفتگو با حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسی
آقای شریعتمداری چرا ایران در وضعیت ضعیفی که هم در منطقه و هم از نظر اقتصادی دارد دست به یک سیاست تهاجمی زده است و آقای خامنهای میگوید اسنادی دارد که میخواهدعلیه آمریکا منتشر کند؟
بخشی از این سیاست تهاجمی مربوط به جنگ قدرت در داخل نظام است و حاکی از این است که جناحی از نظام درصدد نزدیکی به آمریکا است و جناح دیگری درصدد چنگ و دندان نشان دادن به آمریکا تا این روابط را بههم بریزد. در عینحال آنها جز زبان تهاجم چیزی از سیاست نفهمیدهاند. این زبان آنها را به تودهی ناراضی کشورهای خاورمیانه نزدیک میکند و آنها میخواهند این زبان را حفظ کنند تا این تودهی ناراضی را در پشت سر خود داشته باشند.
ولی تأثیر حفظ این زبان و این سیاست تهاجمی برای ایران چه خواهد بود؟ چون برخی بر این نظر هستند که بخشی از حکومت در ایران خواهان افزایش تنش و حتی گزینهی جنگ است برای این که فکر میکند این تنها راهحل بیرون آمدن از بحران است.
مسلما بخشهایی به جنگ فکر میکنند و حداقل در بخشهایی میشود این تشخیص را داد که خواستار یک جنگ مقطعی و محدود را که موجودیتشان را درهم نریزد، ولی بهآنها نشان قهرمانی مقابلهی مسلحانه با غرب را هم اعطا کند، هستند. ولی با تجربهی اخیری که در کشورهایی مثل لیبی شد، این جنگ محدود میتواند بزودی ترکیب شود با مبارزهی ناراضیان داخلی و دفاع نیروهای خارجی از این مبارزه و سرنوشت اینها و آقای خامنهای مشابه سرنوشت آقای قذافی شود. اکنون این ریسک بسیار بالا است و بتدریج طرفداران این نظریه بعد از تجربهی اخیر خاورمیانه به تحلیل میروند.
پس به این ترتیب سیاست فعلی باید به شکلی به یک سیاست معتدلتر چرخش کند. ولی این با وجود اختلافاتی که به آن اشاره کردید چطور ممکن خواهد شد. به عنوان مثال سفر آقای صالحی به ترکیه یا به عربستان سعودی چگونه توجیه میشود؟
حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسی
بخشی از سیاست این نظام هم در حقیقت ادامه یا تقلید از همان سیاست چماق و هویج در یک سطح کوچکتری در منطقه هست. هم سفیر به این کشورها میفرستند و هم متهم میشوند به ترور سفیر این مملکت در یک کشور خارجی و در حقیقت میخواهند عربستان را که بعد از حج ممکن است سیاستهای خصمانهای را نسبت به ایران اتخاذ کند، در این تصمیم خودشان مردد کنند. یا در کنفرانس استانبول، هدف این بود که از رسیدن این کنفرانس به یک اجماع برای حضور آمریکا در افغانستان یا همکاری با حضور آمریکا در افغانستان جلوگیری کنند. بنابراین میشود این نوع سفرها را فهمید.
ولی این که میپرسید انتهای این سیاست تهاجمی به کجا ختم میشود، در کوتاه مدت به تحریمهای بیشتر و در درازمدت حتی به برخورد نظامی. ولی ایران زمان میدزد. در حقیقت چون سرنوشت بسیار تلخی را آقای خامنهای و بعضی از سران این نظام در انتظار خود میبینند، فکر میکنند که با این سیاست تهاجمی زمانی را که نوبت به آنها برسد، با تقویت تودهای در جهان عرب و همچنین جلوگیری از سقوط نظام بشار اسد و اعمالی مشابه مدتی به تأخیر میاندازند.
بزودی گزارش آژانس انرژی اتمی بیرون میآید و میتواند دست آمریکا را برای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران باز گذارد و آمریکا هم دنبال این است که تحریم بانک مرکزی و حتی صادرات نفت ایران را در پیش گیرد. فکر میکنید که این قدم چگونه اجرایی خواهد شد و تأثیرش چه خواهد بود؟
یکی از روشهایی که بسیار کم به آن عمل شده یا اصلاً به آن عمل نشده، تحریم بانک مرکزی یک کشور خارجی است. شاید فقط در عراق این کار شد. این کار یک مملکت را فلج میکند و پیدا کردن راههای قانونی برای آن مشکل است و همچنین متحد بینالمللی در شورای امنیت برای آمریکا در این مورد شاید به سختی پیدا شود.
تحریم یکطرفهی بانک مرکزی از طرف آمریکا هم ایران را با مشکلات زیادی مواجه میکند، ولی فلج نخواهد کرد. بنابراین شاید دلیل تعلل در اجرای این تصمیم دشواری پیش بردن این تصمیم است. ولی در وضع فعلی که در خاورمیانه داریم، شرایط به شدت در حال تغییر است و قدرتهای بزرگ همه در حال یارگیریهای جدید هستند. بنابراین ایران نمیتواند به این امید باشد که سختی پیش بردن این تصمیم آن را غیرممکن خواهد کرد. شاید بزودی آمریکا در کنار خودش چین و شوروی را هم اقناع کند و پیش بردن این تصمیم چندان سخت نباشد.
تحت چه شرایطی میتواند آنها را اقناع کند ؟
ببینید، با تغییر چهرهی خاورمیانه تقسیم منافع در خاورمیانه هم نظم و ترتیب پیدا میکند و ساختارمند میشود. مسلما از این سفرهی گستردهی انرژی در خاورمیانه سهم شیر نصیب چین و روسیه نشده، ولی آنها هم بینصیب نماندهاند و ما نمیدانیم که در پشت پرده چه تقسیمهایی در کار هست. بههر صورت اگر بر سر ایران هم توافق شود، در آینده مانع بزرگی برای کشورهای بزرگ نیست. تجارتهای روزمره چندان بزرگ نیستند که یک تقسیم استراتژیک اشتهاآور برای آنها نباشد و از خیر منافع زودگذر نگذرند. کمااینکه با وجود این که چین در لیبی منافع بزرگی نفتی داشت، ما دیدیم که از آن گذشت و یا روسیه صرفنظر کرد و ناتو مأموریت خود را در آنجا انجام داد. اینها همه حاکی است از توافقهای استراتژیک دربارهی منطقه که ما از آن بیخبریم. ولی آثار آن را میتوانیم ببینیم و حدس بزنیم.
آیا ممکن است با رسیدن به توافقهایی که احتمال آنها را میدهید و نهایتا یک اجماع علیه ایران، این کشور هم مسیر امروز سوریه را در پیش گیرد، یعنی سعی کند با برخی سازشها یا نشان دادن چهرهای کمی معتدلتر، سعی کند برای خود زمان بخرد؟
اگر سوریه موفق شود که توافقنامهای را که با اتحادیه عرب تنظیم کرده و بشار اسد بیقید و شرط و البته در روی کاغذ آن را پذیرفته، به آن گام به گام عمل کند و به سمت نوعی توافق با مخالفین خود برود، مدلی خواهد شد برای ایران و در حقیقت انتخابات آزاد شانس اجرایی در ایران پیدا خواهد کرد. البته باید توجه کرد که قضیه یک مقداری فرق میکند. در سوریه بشار اسد نمایندهی علویهاست و با یا بدون بشار اسد علویها حضور دارند و از امتیازات اجتماعی برخوردارند و عربها و کردها مجبورند که با آنها به نوعی توافق برای آیندهی سوریه برسند.
ولی در ایران آقای خامنهای نه نمایندهی روحانیت است، نه نمایندهی سپاه است و نه نمایندهی هیچ قدرت اجتماعی است. فقط یک نوع قدرت تاریخی دارد که از ابتدای انقلاب بهعنوان ولی فقیه به دست آمده و قدرت قانونی که قانون اساسی جمهوری اسلامی به وی اعطا کرده است. بنابراین حذف آقای خامنهای مشابه با حذف آقای بشار اسد نیست و جامعه الزامی ندارد که در حقیقت وجود ایشان را در آینده تحمل کند.
به این ترتیب نتیجهای که میشود از صحبت شما کرد این است که راهی برای آقای خامنهای جز این که سیاست تهاجمی در پیش گیرد؟
بله، آقای خامنهای یکبار گفته بود که من بجای این که به سرنوشتی مانند سرنوشت ژنرال نوریگا (رهبر سابق پاناما) دچار شوم، که آمریکاییها در زمان جرج بوش او را دستگیر کردند و دستبند زدند و به آمریکا بردند، ترجیح میدهم که مانند اسامه بنلادن قهرمانانه جنگ کنم. ولی این حرف او پیش از این بود که آمریکاییها موفق شوند اسامه بن لادن را هم از بین ببرند. شاید امروز خطرات را به قدری نزدیک میبیند که حتی این شانس را هم، که مانند اسامه بن لادن بجنگد، در آینده قابل تحقق نمیبیند.
فکر میکنید جمهوری اسلامی تا چه اندازه سپاه قدس خود را از آنچه که هست فعالتر کند و از این سپاه قدس چه کارهایی میتواند برآید؟
بسیار بعید است که جمهوری اسلامی به ترور روی آورد. من فکر میکنم آنچه در آمریکا در مورد سپاه قدس گفته میشود، باید از زاویه دیگری دید. این صحیح است که عناصری از سپاه قدس، به نظر من البته این فقط فرضیه من است و بر اطلاعات متکی نیست، این آقای ارباب سیار را به دست آورده و به وسیلهی او خواسته کارهایی کند. ولی هدفش ترور سفیر عربستان سعودی نبوده است. هدفش فاش شدن این قضیه و بههم خوردن روابط آقای احمدینژاد با آمریکا بوده به نظر من.
یعنی شخص سادهلوحی را پیدا کرده و علناً با تلفن به او اطلاع داده و به حسابش پول ریخته برای این که فاش شود و یک بمب خبری برای بههم خوردن روابط از بین برود. ولی از آنجایی که آمریکا و عربستان و دیگران تجربیات پیشین را دارند، حتی این بمب بسیار هولناک خبری باعث نشد که روابط با یک جناح از جمهوری اسلامی از بین برود و اکنون همه درصددند این تقصیرها را به پای آقای خامنهای بریزند و جناح دیگر را مصون کنند که خواهان ایجاد روابط است. بنابراین به نظر من باید با این فرضیه به قضیه نگاه کرد.
شما از تأثیر اختلافات درونی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی صحبت کردید. ولی سیاستهای جهان خارج چه تأثیری بر اختلافات درونی خواهد گذاشت؟
به نظر من غربیها با وجود این که از یکطرف در نزدیکی به یک جناح از جمهوری اسلامی، یعنی نزدیکی به احمدینژاد اشتیاق دارند، ولی بسیار محتاطند. برای این که اولاً نمیدانند نتیجهی این جنگ قدرت داخلی چیست و از طرف دیگر خود او را آدمی قابل محاسبه نمیدانند. ولی سیاستهای جهان خارج یک مقطع مشترک با مردم خاورمیانه پیدا کرده و این قاعده در ایران هم هست و آن این است که این سیاست به جای اتکاء بر دیکتاتورها میخواهد بر دموکراسیها اتکاء کند و منافع خود را حفظ کند.
بنابراین تاثیر این نوع سیاست غرب بر دیکتاتوریها این است که یا آنها را از بین ببرد و یا آنها را به یک انتخابات آزاد و عادلانه سوق دهد و این همان چیزی است که اپوزیسیون ایران هم میخواهد. اپوزیسیون ایران هم میخواهد که خارجیها در ایران دخالت نکند و ایران به سمت بمباران شدن و جنگ نرود و تغییرات در ایران به وسیلهی یک انتخابات آزاد و منصفانه بر فراز این قانون اساسی و با هدف تعویض نظام انجام شود.
به نظر میرسد شما بین گزینهی تهاجم و یا بهوجود آمدن فضایی برای انتخابات آزاد گزینه دوم را محتمل میبینید؟
این احتمال یک احتمال عقلایی است و در ایران گروهی از بازیگران به هیچ عقل راسیونالی پایبند نیستند. بنابراین من فقط آرزوی خودم را میگویم و تلاش من در این جهت است. این که آیا بقیه بازیگران صحنهی سیاسی که عمدهی آنها حاکمان ایرانند و اپوزیسیون در آن نقش اندکی دارد، آیا به این درجه از عقلانیت و خرد سیاسی برسند یا نه، آن را آینده نشان خواهد داد. ولی هم تلاش بینالمللی در این جهت است و هم تلاش اپوزیسیون در این سمت است و به طور واضح میتواند دید که آمریکا بر طبل جنگ نمیکوبد و ترجیح میدهد که اوضاع در این جهت پیش رود. اورپا نیز همین طور و سایر متحدین ایران هم در مقابل چنین تغییراتی نخواهند ایستاد.
|