یکی از دلایل اختلافات زناشویی و در کل روابط عمیق و صمیمی، مشکل در پیش بینی است. در واقع زمانی که دو نفر با هم صمیمی میشوند امکان پیش بینی بر اساس خاطرات مشترک، درد و دل، هم کلام شدن و حضور در موقعیتهای مختلف و ... افزایش مییابد. اما بعد از اندک زمانی پیشبینی به عنوان یکی از قوتهای رابطه تبدیل به یک انتظار و توقع میشود.
در واقع زن و شوهرها از یکدیگر توقع دارند که طرف مقابلشان در موقعیتهای مختلف و بر اساس کمترین نشانهها پیش بینی کند چه رفتار و حرکتی باید انجام دهد. اما آیا ممکن است؟
جواب بله و خیر به این سوال به میزان شناخت دو نفر از یکدیگر وابسته است.
اما آیا ذهن و هوشیاری ما همیشه یکسان است؟
جواب این سوال حتماً خیر است.
حال دو سوال بالا را با این سوال ترکیب کنید «چرا اول زندگی خوب میفهمد باید چه کند اما الان بلد نیست؟"
در واقع ریشه این موضوع در مکانیزمهای ذهن است. یعنی در ابتدای زندگی بنا به تعامل مبهم دو طرف، ذهن زوجین درگیر پیشبینی برای شناخت موضع خود است برای همین سعی میکنند پیشبینی کنند که چه باید بکنند یا طرف مقابلشان چه فکری میکند.
اما وقتی چندی از زندگی میگذرد و افراد به هم عادت میکنند ذهن از حالت حساسیت به حالت خوگیری تغییر شکل میدهد؛ چرا که تعامل با همسر از حالت نامشخص به حالت مشخص تغییر شکل مییابد و ذهن بر روابط حاکم میشود. در واقع ذهن وقتی با موضوعی جدید و حساس روبرو میشود بر روی آن سرمایه گذاری میکند اما چون ذهن اقتصادی عمل میکند برای تخصیص هشیاری به مسائل دیگر نسبت به موضوعاتی که موضع و حالتشان مشخص و تکراری میشود، خوگیری پیدا میکند.
با یک مثال بهتر متوجه موضوع می شوید؛ روز اولی که گوشی خریدید را به یاد بیاورید. مدام در حال چرخ زدن در قسمتهای مختلف آن هستید. انگار تا همه جای آن را نبینید آرام نمیگیرید. در همین زمان یک هفته بعد، دو هفته بعد و یکسال بعد را در نظر بگیرید. از گوشی دلربای یکسال پیش چه مانده است؟
اما سوال دیگری که مطرح است موضوع تجربه است. یعنی مگر غیر این است که زوجین در مورد خواستههای هم تجربه پیدا میکنند و قدرت پیش بینی آنها افزایش مییابد اما چرا باز در پیشبینی مشکل پیدا میکنند؟
در بسیاری از موارد قدرت پیشبینی افزایش اما تمرکز کاهش مییابد و واکنش زوجین به هم از حالت اکتشافی به حالت کلیشهای تغییر شکل میدهد.
در واقع وقتی زندگی زناشویی ادامه مییابد درگیریهای ذهنی افزایش مییابد و ذهنی که تا پیش از این درگیری کمی داشت بیشتر درگیر میشود در نتیجه میزان توجه و هشیاری کاهش مییایبد. این از سویی است که سازمان ذهن سازمانی شناختی هیجانی است بدین معنی که عناصر هیجانی عملکرد آن را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.
برای مثال وقتی همسرتان ده روز دیگر یک چک سنگین دارد توقع نداشته باشید که حافظه اش مانند قبل کار کند و به شما و خانه و زندگی مانند گذشته اهمیت بدهد و خواستههای شما را پیشبینی کند.
از سویی زن و شوهرها به موازات تغییرات حرکت نمیکنند و زمانی را برای کشف جدید یکدیگر اختصاص نمیدهند و در موقعیتهای مختلف و جدید به تجربیات گذشته خود متوسل میشوند.
چرا زنان بیشتر انتظار دارند همسرشان خواستههای آنان را پیشبینی کند؟
دلیل آن تعامل کلامی پیچیدهتر زنان به نسبت مردان است. اگرچه مردان در طول تاریخ در شعر و هنر سردمدار استفاده از تلمیح و کنایه و صور خیال بودهاند اما از پیچیدگیهای کلامی به معنای زنانه آن بسیار کم استفاده کردهاند.
برای مثال هیچ شاعر مردی وقتی از کنار نیمکتی میگذرد و میخواهد به همسرش بگوید روی نیمکت بنشینیم نمیگوید«چقدر رنگ نیمکت قشنگ است» اما زنان از این پیچیدگیها برای انتقال پیام بسیار استفاده میکنند. از سویی زنان بنا به نقش جنسیتی خود نسبت به کلامهای بدنی، نشانههای صورت و صوت حساس هستند اما مردها به این نشانه ها توجه نمیکنند. در نتیجه قدرت پیشبینی کلامی و احساسی زنان قویتر از مردان است و از سویی زنان از شیوههای غیر مستقیم برای ابراز خواستههای خود بیشتر استفاده میکنند در نتیجه به نظر میآید زنان بیشتر انتظار دارند که همسرشان پیشبین بهتری باشد.
.جدای از اینها متاسفانه خاصییت بارز اکثر خانمها شک بیمورد هستش. بیش از اندازه شک دارن و این رو به حساب زرنگی و پیشگیری میذارن.نمیدونم چه اصراری دارن به این موضوع که یک چیزی رو ثابت کنن و این خیلی جاها رابطه رو غیر قابل تحمل میکنه.
دوشنبه 2 آبان 1390
+0
رأی دهید
-0
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.