تا سحر ای شمع بر بالین من . امشب از بهرخدا بیدار باش _____ سایه غم ناگهان بردل نشست . رحم کن امشب مرا غمخوار باش ______ کام امیدم بخون آغشته شد. تیرهای غم چنان بر دل نشست ______ کاندر این دریای مست زندگی ..کشتی امید من بر گل نشست _____ آه! ای یاران به فریادم رسید . ورنه امشب مرگ بفریادم رسد _____ گریه و فریاد بس کن شمع من . بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش _____قصّه ی بی تابی دل پیش من . بیش ازین دیگر مگو خاموش باش _____همدم من ، مونس من، شمع من . جز تواَم دراین جهان غمخوار کو؟ ______ واندرین صحرای وحشت زای مرگ . وای بر من، وای بر من، یار کو؟____اندر این زندان، من امشب، شمع من . دست خواهم شستن ازاین زندگی _____ تا که فردا همچو شیران بشکنند ..ملــتـــــم زنجیــرهای بنـــدگی ......... ایران تهران |