شهریار و حیدربابامصطفی مددی
حیدربابایه سلام" نام منظومهای است از شهریار شاعر ایرانی که به ترکی آذربایجانی سروده شده است. شهریار در این اثر که مشهورترین و مهمترین اثر او و شاهکار شعر ترکی آذربایجانی است، از دوران کودکی خود در روستای خشکناب یاد میکند که در پای کوهی یا در واقع تپهای به نام حیدربابا قرار دارد. پدر شهریار به خشکنابی معروف بود و برادر و خویشاوندان دیگرش نام خانوادگی خشکنابی دارند. وزن این منظومه بر خلاف شعر فارسی که وزن عروضی دارد، هِجایی است. حیدربابایه سلام به زبانهای مختلف به نظم و نثر ترجمه شده است.
منظومۀ "حیدربابایه سلام"، به شرحی که خود شاعر در سال ۱۳۴۵ نوشته "سرودی به شیوۀ ترانههای محلی آذربایجان خاصه با لطائف و تعبیرات آن زبان است که به تأثیر نفوذ سحرآمیز مادر و بازگویی گذشتهها و قصههای دلکش دوران کودکی و تابلوی گذشتهها دوباره رنگآمیزی و نمایان شدهاند." شهریار در ادامه میگوید: "کوه به آسمانها نزدیکتر است. کوه، مهبط وحی انبیا و از برجستهترین شاهکارهای طبیعت است. آبی که در شکاف کوه از جگر صخرهها میتراود، صافتر و زلالتر است. کوه را با طبع و همت هنرمندان نسبت و پیوندی است. "حیدربابا" هم نام کوهی است روبهروی دهکدۀ "قیش قرشاق" در فاصلۀ میان "قراچمن" معروف و دهکدۀ "شنگلآباد". حیدربابا در این شعر به عنوان "کدخدای مادامالعمر" دهکده انگاشته شدهاست که به عنوان چشم تاریخ همواره شاهد و ناظر وقایع و ضبط کننده اعمال و رفتار مردم است و نیز میتواند "نالههای شاعر را در آسمانها منعکس کرده و به گوش همۀ آفاق برساند".
بدین قرار کوه کوچک حیدربابا به عنوان نوعی "سنگ صبور" مخاطب آه و افسوس شاعر از سپری شدن ایام خوش گذشته و درد و دریغ او از ویرانی و فروپاشی نظم و نسق کهن و جایگزینی آن با "تمدن نوین" قرار گرفته که سازگاری چندانی با طبع شاعر ندارد.
ویژگی مهمتر منظومۀ حیدربابا استفادۀ فراوان شاعر از واژهها و تعبیراتی است که به وفور در زبان عامۀ مردم آذربایجان جاری است، اما این لغات در هیچ منبع و مرجعی ثبت نشدهاند.
شاعران آذریزبان در ادبیات ایران بسیارند: از قطران تبریزی تا خود شهریار. اما اکثریت گویندگان آذربایجانی، با آن که آثار پرارزشی به زبان فارسی دارند، اشعار ترکی آذری آنان، به جز تکبیتها و مصراعها، کمتر بر زبانها جاری است و نمونههای آن را تنها در تذکرهها و جُنگها میتوان یافت و شهرت شاعران آنها از محدودۀ معینی، آن هم بیشتر در حلقۀ علاقهمندان و خاستگاهشان فراتر نمیرود. البته، به جای آنها دوبیتیهای بومیادبیات شفاهی آذربایجان که با نام "بایاتی" شهرت دارند، بر زبانها جاری است و برای هر وضعیتی میتوان به یکی از آنها تمثل جست. با این حال تنها دو نفر از آن میان توانستهاند کلید قلب مخاطبان خود را بربایند و آنها را مسحور و مفتون سخن خود سازند. یکی از آنان بیگمان میرزا علیاکبر طاهرزادۀ "صابر" است با "هوپهوپنامه"اش و دیگری، شهریار با اثر نفیسش "حیدربابا". با این تفاوت که مضامین شعر صابر انتقاد اجتماعی از یک جامعۀ معین در یک دورۀ خاص است و از این رو محدود به زمان و مکان. طبیعی است که با سپری شدن زمان و منتفی شدن موضوع مورد انتقاد، تازگی سخن نیز از دست میرود. اما شعر شهریار زبان محاوره و شفاهی مردم آذربایجان را مکتوب کرده و آن را با استادی تمام به همان شکل که در زبان مردم جاری است بیان کردهاست. از همین روی، موسیقیدانان و آهنگسازان بنام کشور آثار موسیقی و قطعات آوازی ماندگاری بر روی آن نوشتهاند.
بهمن فُرسی که منظومۀ حیدربابا را به زبان فارسی ترجمه کرده، در دیباچۀ کتابش مینویسد: "نخست برگردان کامل حیدربابای اول و دوم و تعدادی از نظیرههای آن به زبان ترکی ترکیه است که در کتاب "آذری ترکچهسی" تألیف محرم اِرگین به سال ۱۹۷۱ منتشر شدهاست... و دیگر برگردان ِ آن به زبان ایتالیاییست توسط "جیام پیرو بـِلینگِری" که در سال ۱۹۶۷ صورت گرفته و بالاخره ترجمۀ ۵۶ بند آن به آلمانی به کوشش مشترک جعفر مهرگانی و "وِرنِر بونزلی". آنچه روشن است خود شهریار موضوع برگردان منظومهاش را به فارسی، در مجموع چندان جدی نگرفتهاست. در یکجا آن را موکول به "قسمت و فرصت" کرده و در جای دیگر گفتهاست: "هر کاری کردم که چند بیتش را ترجمه و تکمیل کنم، نتوانستم".
در جمهوری آذربایجان احترام و احتشام شهریار به قدری است که یکی از تالارهای ملی آن کشور به نام او نامگذاری شده و اشعار او با اجرای خوانندگان بزرگ جزء برنامههای عادی رادیو- تلویزیونها و تالارهای موسیقی آن کشور است. طنین منظومۀ حیدربابا در میان مردم آذربایجان را به صدای شکستن سکوت فرهنگی و ادبی این خطه تعبیر میکنند که از پس قرون و اعصار در پهنۀ این دیار پیچیده و ظرفیت و توانمندیهای ادبی این زبان را از منظر تازهای به نمایش گذاشتهاست.
تا قبل از انتشار منظومۀ "حیدربابایه سلام" در سال ۱۳۳۲، زبان گفتاری مردم آذربایجان جز در مقولات طنز و فکاهی، مانند اشعار صابر، در میراث ادبی این خطه جایی نداشت و آثار ادبی این زبان، اعم از نظم و نثر، عمدتاً به زبان نگارش و در اوزان عروضی پدید آمده بود و به علت عدم سازگاری زبان آذربایجانی با قواعد عروضی، این آثار بیشتر شکلی از شعر فارسی یا عربی به خود میگرفت.
به خاطر زبان حیدربابا که همان زبان گفتار مردم است، اتفاق نادری است اگر یک آذربایجانی - شهری یا روستائی – دستکم چند بند از منظومۀ "حیدر بابا"ی شهریار را از بر نداشته باشد و به مناسبت مقال، مصراع یا بندی از آن را نخواند. چنان که روزی در دامنههای سبلان یک عسلفروش، از مردم روستاهای اطراف، در برابر سؤال یک مشتری، که در طبیعی بودن عسل او تردید کرده بود، مانند ترقه از جا پرید و در حالی که به دامنۀ قلۀ پشت سرش اشاره میکرد، فریاد زد:
"بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا
نوروز گلی، قارچیچگی، چیخاندا
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا...
این دشت و صحرا را که میبینی / سراسر پوشیده از گل و لاله میشود/ آن وقت کدام دیوانه است که پول شکر بدهد و به زنبور بخوراند و عسل تقلبی درست کند؟"
اشاره به آداب و رسوم بومی و سنتی آذربایجان مانند خانهآرایی، تدارک مراسم مفصل چهارشنبهسوری، دود و دم تنورهای خانگی و طعم و عطر نان و غذاهای فراموششدۀ دستپخت مادران و گیسسفیدان و حتا عوعوِ سگهای گله مناظری هستند که با وضوح بیمانندی در بندهای حیدربابا نقش بستهاند.
تلفظ اسامی اشخاص، همچون میراژدر، هچی خالا – خالههاجر، ممد صادق، مشد رحیم، مشد آجلی – مشهدی حاج علی، میرزه ممد، شجا خال اوغلو – شجاع خاله اوغلو، ننه قیز، خجه سلطان – خدیجه سلطان، میرزه تاغی – تقی، و یا اسامی رُستنیهایی مثل یارپوز، قارپوز، گولبسر، بولاغ اوتی، قاباغ، و صدای چاوش راهیان زیارت کربلا و مشهد و نوای ساز نوازندگان دورهگرد – عاشیقها - و غیره برای هر آذربایجانی یادآور روزگاران خوش گذشته و تجدید خاطره با یار و دیار زادبومی اوست.
romano - ایران - تهران
|
خدا بیامرزش شهریار فقط یکی بود و یکی هم میمونه. زندگیش مانند هر هنرمند و شاعر دیگهای بالا پایین زیاد داشت ولی چیزی که مهم بود قریحه خدادایش بود که باعث شهرت و آوازه مردم ما شد اینا مثل بلبل میمونن چند صباحی تو بهار میخونن و میرن و فقط خاطرشون میمونه. خدا بیامرزش و حتم دارم بازهم در آینده نزدیک از این افراد خواهیم داشت. فقط الان نگران حال خانم فرانک فرید شاعره تبریزی هستم که میگن حالش بخاطر آزار و اذیت این پست فطرتها بده (من نمیدونم چطور آدم یک شاعر بدبخت رو میتونه بزنه حتی سگ هم بین آدمهای خوب و بد میتونه تمیز داشته باشه). خیلی زورم میاد آدمهای با آبرو اصیل مثل اینها که تو زندگی سنگین ترین باری که برداشتن یک قلم بوده باید تو زندان با دزد و قاچاقچی و روسپی سر کنن بعد یک عده بی خاصیت مفتخور بی اصل که صادقانه حتی پدر مادر شونم معلوم نیست بخورن و بچاپن. مردم بدبخت هم هی میزنن تو سر هم این به اون میگه ترک خر اون میگه عرب تازی اون میگه رشتی بی غیرت کرد کله خر و ... کاش مردمون از این وضع خسته بشن و برگردن سر مسیر زندگی از این بابت خیلی دلم روشنه. |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
gol andam - سویس - زوریخ
|
romano - ایران - تهران عزیز مگه نمی دونید ما اشرف مخلوقاتیم ...همه دنیا به این نتیجه رسیدن ...ولی متاسفانه صدقه سر این اخوندا در کشور عزیزمان ایران تازه رواج پیدا کرده..باعث تاسفه ..درود بر ایرانی از شرق تا غرب از شمال تا جنوب. ترک کرد رشتی لر,, عرب زبان ایرانی .فرقی نمی کنه دوستتان دارم... |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
gol andam - سویس - زوریخ
|
چشمانم پر از اشک شد. خدای من آیا آن روز را خواهیم دید که همگان از هر قوم و نژاد و مذهب (مسیحی مسلمان بهایی زرتشتی یهودی .....). در کنار هم با آسایش و اطمینان خاطر به زندگی آرام و پیشرفت میهنمان مشغول باشند ؟. خدایا میشود نفرت از ایران بیرون رود؟ |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
barbud_daneshmand - بلزیک - گنت
|
zartusht67 - المان - فرانکفورت. دوست عزیز پیرمرد بیچاره تریاکی بود و رژیم از این ضعف استفاده کردو پس از چند روز انفرادی خماری غلبه کرد و مجبور شد در مدح ان خمینی جلاد گجستک شعر بگوید.....اعتیاد دردی است که بسیاری از مبارزین را بزانو در اورده. خرد چراغ راهتان باد. |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
cat boy - ژاپن - توکیو
|
روحت شاد . ایرانی چه ترک چه بلوچ چه لر و چه کورد همگی از یک خونیم فدای هر چی هم وطن با غیرته..... ننگ بر وطن فروشان غرب زده که میخوان تفرقه بین اقوام محترم ایران بیندازن. |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
romano - ایران - تهران
|
gol andam - سویس - زوریخ تشکر از لطف شما zartusht67 - المان - فرانکفورت دوست عزیز سیمین بهبهانی هم دست خمینی را بوسید چون خیلی راحت سید روح خدا آدم میکشت از رفیقاش که از هواپیما باهاش پایین اومدن تنها مهموندار هواپیما باقی مونده حال اینها که چهارتا شاعر بودن اگه مدح نمیگفتن یکی میگفت چرا عوض حیدر بابا نمیگی حیدر علی و تموم الفاتحه شما مثل اینکه خبر نداری اون موقها چقدر خمینی خون دوست داشت تا یکسال قبل از مرگش در حال خون خوردن بود. |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
h.k - دانمارک - اودا
|
سلام. romano تهران.یادت هست دریکی ازتایپیکهایم نوشته بودم.به تومشکوکم.توهمانی که من حدس میزدم.شک من به یقین تبدیل شد.خوشبختم که ترک هستم.این وطنفروشان ومنافقان ومزدوران خیلی نامردند..ولی توصبوری.همه رامیفهمی.امااتحادویکپارچگی رادوستداری.من صبروتحمل توراندارم.چه کنم.ازادمهای بی ارزش که فکرمیکنندقیمت بالایی دارند بیزارم.نمی دانندکه انسان نمیتواندبرای خودش قیمت تایین کند.اینکار اجتماع وتاریخ است.که بهای مرامعین میکند.نه خودمن.ایام بکام |
شنبه 2 مهر 1390 |
|
h.k - دانمارک - اودا
|
وای.چه خوشبختم.که زبان شهریاررامیفهمم.چه غم شیرینی رانصیب ادم میکند..مثل اینکه هزارصفحه کتاببرادرچنددقیقه خوانده وکاملافهمیده باشی.انهم واقعیت.رسم ورسومی که قرنهاباان زیسته باشی.تاترک نباشی نمیفهمی برادر.چه خوشبختم.باسپاس بیییییکران ازدست اندرکاران.iranian uk.ساق السونلار. |
یکشنبه 3 مهر 1390 |
|
romano - ایران - تهران
|
h.k - دانمارک - اودا دوست عزیز تشکر میکنم بخاطر داشته باش که مردم مزدور نیستند آنها خسته عصبی و مایوسند و چنین مشخصاتی تنها وصف حال یک آدم سرطانی در بیمارستان است بهترین کار این است که عوض شک و مزدور یابی به دوست یابی بپردازیم حتی اگر طرفمان مایل نباشد. اصلا قومیت و نژاد چیز احمقانهای است چون اگر ایرانیان ترک عرب و بلوچ و کرد نیستند پس مال کدام خراب شدهاند (مخصوصا که 7 هزار سال زمان ترکیب نسلها بوده). در یک خانه هم 3 تا بچه مثل هم نمیشوند شما از موسیقی سنتی لذت میبری برادرت از موزیک تند و.. اختلاف فکر و زبان چیز بینهایت طبیعی است در کشورهای کوچک آفریقایی مکانهایی است که 3 روستا به 3 زبان صحبت میکنند. حتی تنوع فرهنگی باعث افتخار هم هست ما باید آنچه که با کلمات و توهین تخریب شده تعمیر کنیم دقیقا مانند یک مشاجره میماند وقتی من 5 حرف زشت میزنم بالاخره شما هم دهانت باز میشود مشکل الان مردم این است که باهم در حال دعوا هستند و دزد دارد به راحتی کار خودش را میکند. وگرنه هرکه نطفهاش در اینجا بسته شده حق آب و گل دارد باید به تبعیض و تحقیر پایان داد. |
یکشنبه 3 مهر 1390 |
|