بی بی سی : گفت و گو با فرح پهلوی، شهبانوی سابق ایران و همسر محمد رضا شاه پهلوی، در باره شاپور بختیار، چگونگی و چرایی به نخست وزیری رسیدن او و فرجامش، در روز جمعه ۱۴ مرداد ماه در پاریس، یک روز پیش از بیستمین سالگرد ترور شاپور بختیار و همزمان با یکصد و پنجمین سالروز صدور فرمان مشروطیت انجام گرفت.
این امر، به ویژه به دلیل تاکید و اصرار شاپور بختیار بر ضرورت اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطیت و مباحث فراوانی که در باره پایبندی و یا نادیده گرفتن آن در فرآیند تحولات منتهی به سقوط نظام پادشاهی وجود داشت، موجب شد که این گفت و گو را با اشاره ای به همین مبحث آغاز کنم:
امروز درست مصادف است با یکصد و پنجمین سالگرد صدور فرمان مشروطیت. موضوعی که به هر حال در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز بسیار به آن ارجاع داده می شد و بحث های زیادی در این باره وجود داشت. از جمله کسانی که در آن زمان از شاه انتقاد می کردند، کسانی بودند که بیشتر در جبهه ملی متشکل شده بودند و طرفدار قانون اساسی مشروطیت بودند و برای سرنگونی سلطنت فعالیت نمی کردند، اما در عین حال، معتقد بودند که شاه باید سلطنت کند و حکومت را به دولت وابگذارد. با وجود این، در تمام آن سال ها و به ویژه پس از ۲۸ مرداد، آنها برای فعالیت سیاسی با موانع و مشکلاتی مواجه بودند و این امر، تا ماه های آخر سلطنت شاه ادامه داشت. به نظر شما، آیا اساسا این انتقاد وارد است که شاه در آن زمان قانون اساسی را نقض می کرد، به قانون مشروطیت و دستاوردهای مشروطیت توجهی نمی کرد و به نوعی، به گفته منتقدان، حکومتی خودکامه را شکل داده بود؟
فرح پهلوی: اول از همه، خوشحالم امروز که با من صحبت می شود، سالروز مشروطیت است که خیلی جالب است و در تاریخ ما مهم است. آن مطالبی که شما در باره جبهه ملی گفتید، فکر نمی کنم که من امروز در موقعیتی باشم که بخواهم برگردم به پنجاه سال پیش و در این مورد بحث و گفت و گو کنیم؛ برای اینکه آن اتفاقاتی که در سال ۵۷ افتاد، خیلی مسایل مختلفی بود که به آنجا رسید.
به طور خلاصه بگویم که پادشاه تا پیش از ۲۸ مرداد، واقعا طبق قانون اساسی و مشروطه سلطنتی، سلطنت و پادشاهی می کرد، ولی به دلیل اتفاقاتی که افتاد شاید قدرت را بیشتر در دست خودشان گرفتند و شاید مملکت در شرایطی بود که بعضی وقت ها مجبور می شدند که این کار را بکنند. گفتم که الان نمی خواهم وارد این موضوع بشوم، چون بحثی طولانی است.
برگردیم به سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷. آدم باید خودش را در آن موقعیت بگذارد که بداند وضع ایران چگونه بود، مردم چه می خواستند و چه می گفتند، فشارهای خارجی چه بود.
مسایل مختلفی وجود داشت. من نمی گویم که گرفتاری نبود. مشکلاتی بود، ولی من معتقد بودم که با تغییراتی که ایجاد شده، پایه و اساس درستی برای اجتماع و مملکت درست شده بود و این تغییرات احتیاجی به چنین انقلابی نداشت؛ اگر که همه حس می کردند که کجا می روند.
ولی متاسفانه گروه های سیاسی مختلفی بودند با ایدئولوژی های مختلف که بعضی از آنها هم مخالف سلطنت بودند. شعار آنها دموکراسی بود، اما در آن ایدئولوژی ها دموکراسی وجود ندارد. من به تمام ممالکی که این ایدئولوژی را داشتند رفته بودم. یک عده هم البته واقعا می خواستند که فضا از لحاظ سیاسی بازتر شود.
بعد با تمام تبلیغاتی که از جاهای مختلف و گروه های مختلف و از سوی مذهبیون و روحانیون می شد با وجود آنکه خیلی از روحانیون مهم ابران با آن چیزی که داشت اتفاق می افتاد، مخالف بودند؛ و مطمئنا فشارهای خارجی هم بود. آن موقع، در آمریکا و اروپا، انگلیس و فرانسه، از سوی روزنامه ها و رسانه ها حملات زیادی به ایران می شد. من همیشه می گویم چرا پس از اینکه ما از ایران آمدیم، دیگر تا چند سال کسی از حقوق بشر صحبت نکرد؟
همان طور که گفتم، وارد آن مسایل قبل نمی شوم، اما آن موقعی که آقایان بختیار، سنجابی و فروهر آن نامه سرگشاده را نوشتند، من از آن خبر داشتم، ولی باید واقعا بگویم که آن قدر وارد مسایل نبودم که ببینم چطور شد آن موقع صحبت نشد یا گزارش هایی در باره این آقایان به اعلیحضرت دادند. واقعا نمی توانم قضاوت کنم.
اسم تمام کسانی را که طرفدار بودند یا در دولت کار کرده بودند، خراب کرده بودند و بلد بودند. یک سیستم شست و شوی مغزی عجیب و غریبی بود که اثر می گذاشت.
چه کسانی این چهره ها را خراب می کردند؟
فرح پهلوی: تمام کسانی که مخالف بودند. این گروه های مخالف خیلی خوب کارشان را بلد بودند. می دانستند که چطوری خراب کنند، چطوری دروغ بگویند. ما تا می آمدیم ثابت کنیم که اینها دروغ است، دیگر آن تاثیر منفی گذاشته شده بود. مثل برایتان بزنم، موقعی که صدای اعلیحضرت را ضبط کرده بودند و پخش کردند، یک مقداری صدای اعلیحضرت بود و بقیه اش تقلید صدای ایشان بود. من آن کاست را گوش کردم و خیلی افسوس می خورم که با خودم نیاوردمش. معلوم بود که یک نفر دیگر دارد به جای ایشان حرف می زند و صدای ایشان را تقلید می کند و دستورهای عجیب و غریب می دهد. تا ما این کاست را بفرستیم آمریکا که بروند ببینند نه، درست نیست و از نظر علمی بگویند که این صدا، آن صدا نیست دیگر خرابی شده بود، مردم آن را باور کرده بودند. یا مثلا داستان سینما رکس، که خیلی ها باور کردند که خود دستگاه کرده است. می دانید، آن گروه هایی که مخالف بودند، خیلی ماهرانه این کارها را می کردند.
ولی در همان زمان، جدا از مخالفانی که به آنها اشاره می کنید، کسانی هم بودند که با اصل سلطنت خاندان پهلوی مشکلی نداشتند و می خواستند که در چارچوب قانون اساسی فعالیت بکنند، اما آنها هم منتقد وضعیت بودند و از شرایط به دلایل مختلف انتقاد می کردند؛ از نبود آزادی های سیاسی تا رواج فساد صحبت و انتقاد می کردند. آیا آنها هم اشتباه می کردند؟ آیا در مورد آنها هم موضوعی مثل همان تقلید صدا بود؟
فرح پهلوی: نه. آنها نه. همان طور که گفتم، برخی از کسانی که شعارشان آزادی و دموکراسی بود، مخالف پادشاهی و سلطنت بودند، ولی یک عده زیادی واقعا می خواستند که آزادی بیشتری باشد، آزادی سیاسی بیشتری باشد و به مشروطه سلطنتی اعتقاد داشتند.
مثلا در آن ماه های آخر، هم من و هم اعلیحضرت افراد مختلفی را می دیدیم، از وزیر سابق و سفیر سابق تا استانداران و وکلای مجلس. همه می آمدند و نظر می دادند. در آن موقع نظر دادند که خوب است با داریوش فروهر تماس بگیریم. من الان یادم نیست از طریق چه کسی، ولی تماس گرفتیم و مطالبی برای من فرستادند که درخواست های مختلف بود و یادم هست که یکی از مطالب، این بود که اعلیحضرت با احترام از سلطنت کناره گیری کنند و ولیعهد بیایند. آقای فروهر اعتقاد داشتند که سلطنت مشروطه برای ایران در سیستم ژئوپلیتیکی که ایران در آن هست، خوب است. ولی بعد آنجا یادداشتی گذاشته بودند که اگر بتوان رضایتنامه آیت الله را به دست آورد و تنها در این مورد، احتمالش هست و بس.
این، چه زمانی بود؟
فرح پهلوی: الان به طور دقیق نمی توانم بگویم کی. شاید کمی پیش از زمان آقای بختیار بود. ما در کاخ نیاوران بودیم، لابد همان چند ماه آخر بود. البته الان که این را گفتم، خیلی باعث تاسف است که ایشان و خانمشان را با آن وضع فجیع به قتل رساندند و روانشان شاد باشد.
موقعی که آقای بختیار قبول کردند که با اعلیحضرت ملاقات کنند، گفتند که یکی از شرایط من این است که آقای سنجابی را از زندان آزاد کنند، که من به اعلیحضرت گفتم و این کار شد. منتهی آقای سنجابی آمدند و نطقی در مدح آیت الله خمینی کردند و بعد هم بعد از چند روز به نوفل لوشاتو رفتند.
باز هم می گویم، من نمی گویم که عیب و ایراد نبود. در تمام این سال ها هم نشسته ایم و گفته ایم که اگر این، اگر آن. هم اگرها از طرف سیستم و هم اگرها از طرف مردم. برای اینکه همه مخالف سلطنت نبودند، و یک عده ای که این کارها را می کردند، فکر می کردند که با شعار مذهبی خیلی راحت تر است که شاه از مملکت برود تا شعار دیگری و فکر می کردند که اگر شاه برود، آنها قدرت را به دست می گیرند که تشکیلات خمینی از آنها استفاده کرد و دیدیم که چطوری خیلی هایشان را از بین برد.
سوالم را یک بار دیگر و به شکلی دیگر از شما می پرسم. شما هم اشاره کردید. به عنوان مثال، حتی زمانی که شاه کسی مثل شاپور بختیار را برای سمت نخست وزیری مورد توجه قرار داده بود و یا حتی قبلش با دکتر غلامحسین صدیقی صحبت کرده بود، حتی در آن زمان، کسی مثل دکتر کریم سنجابی در زندان به سر می برد. شما اشاره کردید که شاه موافق سلطنت مشروطه بود، اما شرایط را به دلایل مختلف مناسب نمی دید تا سال ۵۷ که به سراغ کسانی رفت که بر اجرای قانون اساسی مشروطیت اصرار داشتند. آیا باید حتما بحرانی شکل می گرفت که خواسته های چنین افرادی مورد توجه قرار می گرفت؟
فرح پهلوی: فقط آن افراد نبودند.
منظورم قانون اساسی بود.
فرح پهلوی: بله، طبیعتا. الان بعد از اینکه آدم می بیند که چه اتفاقی برای مملکت افتاد و اگر این اتفاق نیفتاده بود ایران و ایرانی کجا بودند. فکر می کنیم ای کاش قبلا فقط تقاضاها این بود و یا فقط از سوی یک عده ای تقاضا این بود و از سوی دولت و وزیران و سازمان ها برنامه هایی بود که به اینجا نمی رسیدیم.
شاپور بختیار نوشته است که وقتی در مصر با شما ملاقات کرد، شما به او گفته اید که:" اگر شما سه ماه زودتر نخست وزیر شده بودید، الان همه ما در تهران بودیم." سوال این است که اگر واقعا امکان تغییر مسیر وجود داشت، چرا شاه پیش از این به چنین تصمیمی نرسیده بود؟ آیا می شود این را به معنای آن گرفت که پیشنهاد نخست وزیری به منتقدان، آخرین چاره و تدبیر برای شاه بود و ایشان در شرایط معمولی حاضر نبود چنین رویکردی داشته باشد؟
فرح پهلوی: من واقعا نمی توانم به جای ایشان صحبت کنم. ببینید اینها همه یک سری اگرها هستند. اگرهایی است از طرف تشکیلات و سلطنت که یک اگرهایی را هم برای مردم دیگری که کارهای دیگری کردند، مطرح می کند.
داستان آقای بختیار به این شکل شد که موقعی که تیمسار ازهاری نخست وزیر بودند و گرفتاری قلبی داشتند و کناره گیری کردند، در آن موقع تماس گرفته بودند با آقای صدیقی که می گفتند خیلی خوشنام بودند و میان مردم خیلی احترام داشتند. ایشان ۱۵ روز خواسته بودند تا اینکه دولت را تشکیل بدهند و فکر می کنم قبول کرده بودند.
تیمسار مقدم و تیمسار اویسی پیش من آمدند و گفتند که آقای صدیقی ۱۵ روز خواسته ولی اگر تا سه چهار روز دیگر، اعلیحضرت نخست وزیری را انتخاب نکنند، ممکن است که این کسانی که در شهر شلوغ می کنند و تظاهرات می کنند، اصلا بیایند و به کاخ حمله کنند. چرا ایشان فکر آقای بختیار را نمی کنند که جوان تر هستند و ممکن است قبول کنند؟
من می دانستم و بعدها هم بیشتر فهمیدم که آقای بختیار به هر صورت به طور غیر مستقیم توسط افراد مختلف تماس هایی با اعلیحضرت داشت.
یعنی قبل از اینکه شما با ایشان دیدار کنید؟
فرح پهلوی: یک چنین چیزی. این طوری شد که من با آقای بختیار ملاقات کردم.
شما اولین بار چه زمانی آقای بختیار را دیدید؟
فرح پهلوی: همان موقع. درست چند روز بعد از اینکه تیمسار ازهاری دیگر نمی توانست نخست وزیر باشد.
یعنی تنها چند هفته قبل از اینکه دکتر بختیار به عنوان نخست وزیر معرفی شود؟
فرح پهلوی: بله. ممکن است حتی چند روز.
دکتر هوشنگ نهاوندی، رئیس دفتر پیشین شما، در خاطراتی که منتشر کرده، صحبت از آن کرده که شما از چند ماه قبل با شاپور بختیار ملاقات می کردید و ایشان احتمال داده که چه بسا شاه هم از این دیدارها خبر نداشته است. او از جمله به دیداری در ویلایی در شمال کشور، متعلق به محمد علی قطبی، اشاره می کند.
فرح پهلوی: ببیینید افراد خیلی چیزها می نویسند و واقعا باعث تاسف است که کسانی که بخصوص نزدیک آدم بوده اند، نزدیک من بوده اند و اخلاق مرا می شناسند، به دلایل مختلف روزگار مطالبی را می نویسند که درست نیست.
بد به حال افرادی که کتاب می نویسند و دروغ می نویسند. اگر کسی باشد که مخالف سیاسی آدم باشد و از اول بوده، خب آدم می فهمد بد می گوید، شعار می دهد. اما کسانی که نزدیک بوده اند و بعد چنین نسبت های دروغی می دهند، واقعا بد به حالشان.
دلیلی ندارد که من بخواهم انکار بکنم. این حقیقتی است که پیش آمده است. من اصلا آقای بختیار را نمی شناختم، آقای صدیقی را نمی شناختم، آقای سنجابی را نمی شناختم. من توی کارهای خودم بودم، فرهنگی و اجتماعی و غیره.
ماجرا درست همین چیزی است که به شما گفتم. لازم نیست داستان تعریف کنم. تیمسار اویسی و مقدم آمدند. من آن موقع رفتم این را به اعلیحضرت گفتم. بعد آنها گفتند که آقای بختیار نمی خواهد بیاید کاخ ملاقات کند. به اعلیحضرت گفتم اگر می خواهید من بروم و با ایشان صحبت کنم. که گفتند برو. چون ایشان نمی خواست به کاخ بیاید، من گفتم بروم خانه کسی. خانه مادرم در کاخ سعدآباد بود که نمی شد. گفتم می روم خانه خانم قطبی که زن دایی من است، خودش هم از خانواده بختیاری است، شاید که ایشان به آنجا بیاید. البته می توانستم به خانه کس دیگری هم بروم.
بعد ایشان آمدند و مطالبشان را گفتند و حرف ها را زدند. بعد گفتند که من قبول می کنم به شرط اینکه آقای سنجابی از زندان آزاد شود.
من آن موقع آقای بختیار را دیدم و یک دفعه دیگر که با ایشان صحبت کردم، دو تا از وزیران به من تلفن کردند چون پاسپورت می خواستند که بیرون بروند و از من خواستند که به آقای بختیار تلفن کنم که به آنها پاسپورت بدهند.
که این البته در دوره نخست وزیری آقای بختیار است.
فرح پهلوی: بله
ولی تا قبل از نخست وزیری و قبل از آنکه آقای بختیار با شاه ملاقات کند، چند بار ایشان را دیدید؟
فرح پهلوی: همان یک بار. همان یک بار در خانه خانم قطبی.بعد گفتم، دفعه بعدی که با ایشان صحبت کردم پای تلفن، در مورد تقاضای دو تا از وزرایمان بود برای پاسپورت. نمی خواستم اسم ببرم، ولی چون اسم بردید، یکی آقای نهاوندی بود، یکی وزیر دیگری که پاسپورت بگیرند، بروند بیرون.
برای من خیلی مشکل بود که اولین چیزی که پای تلفن به آقای نخست وزیر جدید، که نه من او را می شناختم نه او مرا، بگویم، یک تقاضای خصوصی باشد. ولی با وجود این، تلفن کردم و ایشان گفتند که اگر همه طرفداران بروند، دیگر کسی نمی ماند.
بعد، دفعه بعدی که من آقای بختیار را دیدم، در فرودگاه مهرآباد بود در روزی که ما داشتیم می رفتیم که ایشان آمدند و حتی یادم است که اشک در چشمانشان بود و بعد، پس از جریاناتی که پیش آمد و ایشان مجبور شد بیاید بیرون، ما در مکزیک بودیم که ایشان تلفن کردند و من با ایشان صحبت کردم و گفتند که احترامشان را به اعلیحضرت برسانم و گفتند که مبارزه ادامه دارد و من مبارزه می کنم و اعلیحضرت هم ایشان را تشویق کردند.
ببخشید، شما در خاطرات خود در مورد این مکالمه تلفنی نوشته اید که وقتی دکتر بختیار تلفن کردند، شما سر میز ناهار بودید و شاه با آقای بختیار صحبت نکرد و شما از شاه پرسیدید که آیا می خواهد که شما با دکتر بختیار حرف بزنید و شاه هم گفت اگر مایلید. و بعد هم این جمله را نقل کردید که آقای بختیار گفتند که مبارزه با جمهوری اسلامی را شروع کرده اند و مراتب احترام خود به شاه را هم اعلام کرد. چرا شاه مایل نبود با دکتر بختیار صحبت کند؟ آیا شما هیچ وقت پرسیدید؟
فرح پهلوی: نه نپرسیدم و نمی دانم. من نمی توانم به جای ایشان جواب بدهم.
بعد از این تلفن چه؟ آیا در تماس بودید؟
فرح پهلوی: آن موقع، خیلی تماس نبود. با آن وضعی که ما داشتیم و بیماری اعلیحضرت از این ور دنیا به اون ور دنیا. ولی خب یک خبرهایی داشتیم. بعد که ما به قاهره رفتیم، بعد از فوت اعلیحضرت، که آقای بختیار به قاهره آمد که من دیدمش و راجع به مسایل مختلف صحبت کردیم و ایشان هم ملاقات های دیگری هم داشت. ولی در آن مدتی که ما قاهره بودیم و ایشان در پاریس، نه به طور مستقیم، ولی توسط افرادی که می آمدند و پیغام می بردند و می آوردند، تماس داشتیم.
شاه هرگز صحبتی یا ارزیابی از دوران نخست وزیری دکتر بختیار داشت؟
فرح پهلوی: من یادم نمی آید که در آن موقع چیزی گفته باشند. ولی می دانید، باید بگویم که دکتر بختیار در آن موقع با شجاعت چنین موقعیتی را قبول کردند. در آن شرایط مملکت خیلی شلوغ بود و همه منتظر بودند که آیت الله خمینی بیاید و درهای بهشت را برایشان باز کند و افرادی که برای آیت الله خمینی کار می کردند از فرانسه و آمریکا که ایشان آزادی می خواهد و آزادی زنان می خواهد و هر چه مردم بخواهند می دهد و ارتش هم به هر صورت ضعیف شده بود و فکر می کنم که دیگر اصلا نمی توانست کنترل کند. با اعتصاباتی که شده بود در شرکت نفت، اصلا بنزین به نفربرها و تانک ها نمی رسید. خیلی مشکل بود، من البته آنجا نبودم که ببینم و شرایط خاصی هم داشتیم. نمی گویم که خبر نداشتیم، داشتیم. و بعد که ارتش بی طرفی خودش را اعلام کرد، دیگر دکتر بختیار تنها ماند.
حالا اینکه چرا ارتش این کار را کرد، بحث دیگری است. اینکه آیا کسانی در داخل بودند یا به قول معروف آقای هویزر ارتش را مجبور به این کار کرد. به هر حال، دکتر بختیار دیگر نمی توانست دوام بیاورد و مجبور شد که بیاید بیرون.
به بحث قبلی برگردیم. شما گفتید تیمسار ناصر مقدم، رئیس وقت ساواک به همراه تیمسار اویسی، دکتر بختیار را به شاه معرفی کردند و بعد به علت خودداری او از آمدن به کاخ، شما در منزل خانم قطبی با او ملاقات کردید. در شرایطی که دکتر بختیار تا آن زمان جزو منتقدان بود و بارها بازجویی و بازداشت شده بود و از جمله به دلیل همان نامه سرگشاده به شاه در سال ۱۳۵۶، فکر می کنید ساواک چگونه به چنین جمع بندی رسیده بود که کسی مثل آقای بختیار را پیشنهاد کند؟
فرح پهلوی: نمی دانم. افراد مدام می آمدند و افراد را معرفی می کردند که این را ببینید، آن را ببینید. اثر دارند در جامعه، احترام دارند. چون لابد اعلیحضرت دیگر کسی را در نظر نداشتند یا کسی به فکرشان نمی رسید. چند نخست وزیر آمدند و نتوانستند اوضاع را آرام کنند. حالا چرا اینها دکتر بختیار را معرفی کردند، من نمی دانم. ولی وقتی دکتر بختیار آمد، واقعا هم می خواست مملکت را نگه دارد.
یکی از سوال هایی که در این زمینه وجود داشته، این است که پیش از آن، کسی مثل غلامحسین صدیقی پذیرفته بود که نخست وزیر شود، اما شرطش این بود که شاه در ایران بماند، در صورتی که شرط دکتر بختیار خروج شاه از کشور بود یا به هر حال با مساله خروج شاه که ظاهرا تمایل خود شاه هم بوده است، موافقت داشت. گفته می شود و بحث هایی هست که شاه از چند ماه قبل اندک اندک و همزمان با بالا گرفتن ناآرامی ها در کشور به این فکر افتاده بود که ایران را ترک کند. آیا این امر صحت دارد؟ اصولا از چه زمانی شخص شاه و خود شما به این فکر افتادید که کشور را ترک کنید؟
فرح پهلوی: چند ماه فکر نمی کنم. کمتر از یک ماه قبل از بیرون آمدن و یا حتی کمتر. اعلیحضرت فکر می کردند که با این حالتی که در مردم هست، شاید اگر ایشان به خارج بروند، مردم کمی آرام بشوند و شاید اوضاع تغییر کند که متاسفانه این طور نشد. همان طور که گفتید، دکتر بختیار موافق بود که شاه بیرون برود، ولی دکتر صدیقی نه.
روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، شاپور بختیار، محمد رضا شاه و فرح پهلوی را بدرقه می کند
دکتر صدیقی از جمله استدلال می کرد که باقی ماندن شاه در کشور باعث می شود که ارتش به دلیل ارتباط مستقیمی که با شخص شاه داشت، از هم نپاشد. فکر می کنید که چرا شاه به علت اصرار بر سر این مساله نتوانست با دکتر صدیقی به توافق برسد؟ علت اصرار شاه برای خروج از ایران و نپذیرفتن شرط دکتر صدیقی را چه می دانید و پیامدهایش را الان چگونه می بینید؟
فرح پهلوی: واقعا باز هم می گویم که من نمی توانم از طرف ایشان اظهار نظر کنم. با من هم در این مورد صحبتی نکردند ولی فکر می کردند که در آن موقع، رفتن بهتر است. ولی وقتی که می رفتند به ارتش دستور دادند که به هر صورت نخست وزیر جدید است و شما باید با نخست وزیر همکاری کنید.
دیگر همه چیز به هم خورده بود. ببینید هم توی دستگاه، هم توی ارتش و هم توی مردم. به یاد بیاوریم که مردم توی خیابان چه کار می کردند. حتی آقایان خیلی فهمیده و تحصیلکرده، عکس آیت الله خمینی را در ماه دیده بودند، ریش ایشان را در قرآن دیده بودند، فکر می کردند که ایشان می آید همه چیز را درست می کند.
می گویم، بعضی تحریکات دولت های خارجی هم بود که اصلا کاسه از آش داغ تر برای این انقلاب بودند.
خود روزنامه نویس ها به من می گفتند که در یکی از این رستوران های پاریس، روزنامه نگارهای فرانسوی با مخالفین می نشستند آن چنان بحث می کردند که انگار انقلاب اینها بود، بعد هم که متاسفانه نتیجه اش را دیدند.
درست است که همه می خواهند بدانند چه گذشت، چه نگذشت و هر کسی هم مطالبی می نویسد و شما هم برنامه تان همین است، ولی بهتر است این روزها آدم فکر کند که امروز چی کار کنیم که دیگر اشتباهات گذشته نشود. امروز باز روی مسایل پنجاه سال پیش، شصت سال پیش نمانیم که برای جوان ۱۷ و ۲۰ ساله و ۳۰ ساله ایران اصلا دیگر مطرح نیست. این جوانان می خواهند بهتر زندگی کنند.
به هر صورت تاریخ نوشته می شود و تاریخ هم دارد نوشته می شود. هر کسی هم که کتاب می نویسد طبیعتا می خواهد خودش را خوب نشان بدهد و نمی گوید که اشتباه کرده ام، ولی از میان همه اینها حقیقت درمی آید. آن چیزی که امروز برای من مهم است این است که با تمام این دشمنی ها و دروغ ها، خیلی می شنوم که مردم در ایران وقتی از شاه صحبت می کنند، می گویند خدا بیامرزدش، نور به قبرش ببارد. خب، این برای من خیلی مهم است.
به مسایل امروز اشاره کردید. وقتی که دکتر بختیار به خارج از کشور آمد، فعالیت خودش را شروع کرد. در همان سال های اول، تلاش شد که او را ترور کنند، اما این تلاش ناموفق بود و بعد دوباره ۱۳ سال پس از سقوط دولتش، در حومه پاریس ترور شد. این پرونده فراز و فرودهای مختلفی داشت. از جمله اینکه یکی از محکومان قتل او، سال گذشته از زندان فرانسه آزاد شد و به ایران بازگشت. ارزیابی شما از این پرونده چیست؟ شما در بحث های خود در باره انقلاب چند بار به نقش کشورهای غربی از جمله فرانسه، بریتانیا و آمریکا اشاره کردید. شاه هم بعد از انقلاب این کشورها را مورد انتقاد قرار داده است و همواره این فضاوت را داشت که این کشورها نقشی منفی علیه سلطنت وی بازی کرده اند. آیا فکر می کنید در جریان پرونده دکتر بختیار هم انتقاداتی به دولت فرانسه مطرح است؟
فرح پهلوی: پیش از اینکه به این سوال جواب بدهم، می خواستم این را بگویم که آقای بختیار آن موقعی که فعالیت می کردند با شاهزاده رضا پهلوی تماس داشتند. موقعی که ایشان به فرانسه می آمدند. خیلی نسبت به هم احترام متقابل و حسن نیت به هم داشتند و شاهزاده رضا خیلی با ایشان با احترام رفتار می کرد و بالعکس.
طرزی که ایشان به قتل رسید، واقعا طرزی فجیع و وحشتناک در مملکتی مثل فرانسه بود. و از آن بدتر، بعدش بود. من آن موقع یک مقدار دنبال کردم بدون اینکه وارد تمام جزییات بشوم که چطوری آنهایی که باعث قتل ایشان بودند، به ایران برگشتند یا چند سال بعد آزاد شدند. خیلی باعث تاسف است.
ممالک به دنبال منافع سیاسی و اقتصادی خود هستند، دلشان نه برای آقای بختیار سوخته، نه برای آن خانمی که در ایران سنگسار می شود و یا آن جوانی که شکنجه می شود یا به او تجاوز می شود. اینها به دنبال منافع خودشان هستند. طبیعتا در این جریان، خیلی چیزها پیش آمد که آن طوری که باید، کسانی که قاتلین دکتر بختیار بودند، تنبیه نشدند. چندین نفر را در همین فرانسه به قتل رساندند: تیمسار اویسی اول از همه شهریار شفیق و بعد عبدالرحمان برومند، بعد کسان دیگر.
من موقعی که مقایسه می کنم، می بینم که در آن موقع ایراد می گرفتند که یک نفر ساواکی در سفارتخانه ها هست. در صورتی که تمام سفارتخانه ها در تمام جهان ماموران مخصوصشان را دارند. بعد حالا ببینید که در فرانسه چه اتفاق افتاد و چه اتفاقاتی در ایران افتاد که اینها سکوت کردند، حالا خوشبختانه در این اواخر کمی صحبت می کنند. طبیعتا منافعی بوده که قضاوت فرانسه درست عمل نکرده است.
به هر صورت، خاطره تمام این افرادی که مبارزه کردند و متاسفانه به دست جمهوری اسلامی کشته شدند، همیشه در تاریخ ایران خواهد ماند و چیزی که مهم است این است که این مبارزه همچنان ادامه دارد، بخصوص از طرف جوانان و زنان شجاع ایران و تمام کسانی که در ایران با تمام این فشارها برای بهبود زندگیشان مبارزه می کنند و خیلی از افرادی که در خارج از ایران هستند و مبارزه می کنند و این مهم است.
من همیشه می گویم و امید دارم و می خواهم اعتقاد داشته باشم که نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران هم سمندروار از خاکستر خودش برخواهد خاست.
می خواستم اضافه کنم که غکر می کنم امروز مصادف است با سالروز کشته شدن فریدون فرخزاد. می خواستم بگویم که روانش شاد و واقعا هنرمند با استعداد و شجاعی بود که او هم به وضع فجیعی به دست جمهوری اسلامی کشته شد.
در تاریخ انسان ها در یک ترازو قضاوت می شوند که چقدر خدمت کردند و چقدر اشتباه. و مهم است که ایرانیان بدانند که هر کدام از ایرانی ها چه خدمت هایی به مملکت کردند و چه اشتباهاتی داشتند.