گفتوگو با جی.کی رولینگ خالق مجموعه
داستانهای «هری پاتر»
امیدوارم هیچ وقت دنبال ایده نباشم
جوآن کتلین رولینگ در سال 1965 در شهر ییت نزدیک بریستول انگلستان چشم به جهان گشود. وی که در رشته زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان به تحصیل پرداخته است. از زمان انتشار اولین رمانش از مجموعه هریپاتر با عنوان «هری پاتر و سنگ جادو» در سال 1997 توانست به استقبال گسترده و فروش بیش از 400 میلیون نسخه دست یابند و تحسین منتقدین را برانگیزد. هری پاتر نام مجموعهای هفتگانه از رمانهای فانتزی کودکان و نوجوانان است که در آن به شرح ماجراهای جادوگری نوجوان به نام هری پاتر به همراه بهترین دوستانش، رون ویزلی و هرمیون گرنجر، در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز پرداخته میشود.
عنوان 7 کتاب هریپاتر عبارتند از هری پاتر و سنگ جادو، هری پاتر و تالار اسرار، هری پاتر و زندانی آزکابان، هری پاتر و جام آتش، هری پاتر و محفل ققنوس، هری پاتر و شاهزاده دورگه و همچنین هری پاتر و یادگاران مرگ. این مجموعه با ترجمههای متعددی در ایران منتشر شده است.
وقتی که خیلی جوان بودید آیا می خواستید نویسنده شوید؟
بله، از وقتی که یادم می آید دوست داشتم نویسنده بشوم. همیشه زبان انگلیسی موضوع مورد علاقهام در مدرسه بوده، ولی نمی دانم چرا مدرک زبان فرانسه گرفتم.
چند سالتان بود که نویسندگی را آغاز کردید؟ و اولین کتابتان چه بود؟
وقتی شش سالم بود اولین داستانم را نوشتم که درباره یک خرگوش بود؛ اثری خیلی تخیلی. از آن زمان تا حالا در حال نوشتن هستم.
چه شد که حرفه نویسندگی را انتخاب کردید؟
اگر کسی از من درباره دستورالعمل خوشبختی سوال کند، میگویم گام اول این است که بفهمید چه کاری را در این دنیا بیشتر از همه دوست دارید و گام دوم، یافتن کسی است که برای انجام آن کار به شما مزد بدهد. گمان میکنم به راستی آدم خیلی خوش شانسی هستم که میتوانم با نوشتن خودم را اداره کنم.
آیا در نظر دارید کتابی برای بزرگترها بنویسید؟
دو رمان اولم را که هیچ وقت تلاشی برای چاپشان نکردهام برای بزرگترها نوشته بودم. ممکن است یکی دیگر هم بنویسم اما وقتی که در حال نوشتن هستم واقعا به گروه خاصی فکر نمیکنم. ابتدا ایدهها میآیند بعد داستان نوشته میشود بنا براین به ایدهای که من را درگیر خود میکند، بستگی دارد.
ایده هری پاتر از کجا آمد؟
در مورد این که ایدهها از کجا میآیند هیچ نظری ندارم و امیدوارم هیچ وقت به دنبال ایده نباشم؛ چون اگر اینطور باشد هیجان را از من میگیرد. من فقط چینخوردگی کمی خندهداری بر روی سطح مغزم دارم که باعث میشود درباره سلسله طرحهای ناپیدا فکر کنم.
اسامی شخصیتها را چطور ساختید؟
بعضی از اسامی در کتابهای هری پاتر را از خودم ساختم اما علاوه بر آن نامهای غیر متداول را از اسامی قدیسین قرون وسطی، نقشهها، فرهنگ لغتها، گیاهان، بنای یاد بودهای جنگی و مردمی که ملاقاتشان میکردم، جمع آوری کردهام.
شخصیتهای رمانتان براساس افرادی که می شناختید، ساختهاید؟
برخی از آنها بر اساس کسانی که میشناختم، هستند ولی باید خیلی مراقب چیزی که درباره اسامی میگویم، باشم. به طور کلی آدمهای واقعی الهامبخش یک شخصیت هستند اما آنها یکبار در کله تان میآیند و سپس تبدیل به چیزهایی کاملا متفاوت میشوند. به طور مثال پروفسور اسنیپ و گیلدروی لاکهارت هر دوی آنها نمونه اغراق شده از کسانی هستند که قبلا آنها را دیدهام اما وقتی که آنها را روی کاغذ آوردم نسبتا متفاوت از آن چه که بودند، شدند. «هرمیون» یک کمی شبیه من است وقتی که 11 سالم بود، هرچند بسیار باهوشتر است.
هیچکدام از داستانهایتان بر اساس زندگی خود یا افرادی که میشناسید، هستند؟
من هیچ چیزی را آگاهانه در کتاب هری پاتر بر اساس زندگی خودم نیاوردهام اما البته به این معنی نیست که احساساتم هیچ نقشی ندارند. وقتی که فصل 12 از کتاب اول «آینه ایریزد» را دوباره خواندم، دیدم که بیشتر احساساتم مربوط به مرگ مادرم را در هری پاتر دخالت دادهام؛ گرچه از این مسئله هنگام نوشتن آگاه نبودم.
ایده کوییدیچ از کجا آمده؟
درحال گذراندن شبی در یک اتاق خیلی کوچک در هتل بورن وال در دیدسبوری در منچستر بودم که ایده کوییدیچ به ذهنم خطور کرد. به یک سرگرمی برای جادوگران نیاز داشتم و همیشه دوست داشتم مسابقهای ببینم که درآن همزمان بیش از یک توپ در بازی وجود داشته باشد. این ایده مرا به خود مشغول کرد. بازی ماگول بیشتر شبیه بسکتبال است ولی شاید از تماشای آن بیشتر لذت ببرم. وقتی در حال ساختن قوانین بازی بودم از این کار لذت خیلی زیادی میبردم. با این حال دفتر یادداشتی داشتم که این کار را با اشکال هندسی انجام میدادم و اسامی توپها را تا قبل از این که اسنیچ، بلوجر و کوافل را مشخص کنم، میسنجیدم.
ایده کلاسهای جادوگری و طلسم جادویی از کجا آمده اند؟
خیلی زود در مورد موضوع مدرسه تصمیم گرفتم. اکثر جادوها را از خودم درآوردم اما برخی از آنها را بر مبنای آن چه که مردم معمولا باور میکنند ساختم؛ ما مقدار زیادی از دانش علمیمان را مدیون کیمیاگران هستیم.
به نظر شما چه عناصری درتمام کتابهای هری پاتر لازم به نظر میرسد؟
به راستی هیچ وقت درباره عناصر فکر نکردم اما اگر قرار باشد مجبور به ذکر بعضی از آنها باشم، دوست دارم به شوخی، شخصیتهای قوی و موضوع منسجم اشاره کنم. اینها چیزهایی هستند که به هر کتابی اضافه شوند از خواندنشان لذت میبرم. اوه، ترس را فراموش کردم. خوب هرگز نخواستم مردم را بترسانم اما به نظر میرسد مثل چهاردست و پارفتن در کنار جاده است.
از خواندن چه کتابهایی لذت میبرید؟
«جین آستین» نویسنده مورد علاقه من است و همه کتابهای او را به دفعات خواندهام و تعداد دفعات شان از دستم خارج شده. «رادی دویل» دیگر نویسنده مورد علاقهام که در قید حیات است؛ به نظرم نابغه است. به عقیده من هر دوی آنها کارهای مشابهای انجام میدهند؛خلق شخصیتهای کاملا شفاف، اغلب بدون هر توصیف فیزیکی زیادی، با رفتار انسانی طبیعی حساب شده در یک شیوه غیر سانتیمانتالی ولی موثر و البته خیلی بامزه.
زمان کودکی چه کتابهایی میخواندید؟ آیا آنها به طریقی تاثیری در نوشتن شما داشتند؟
همیشه گفتن این که تحت تاثیر چه چیزی قرار گرفتهاید، سخت است. همه چیزهایی که تا حالا مشاهده کردید؛ تجربه کردن، خواندن یا شکست خوردن مانند مواد مغذی داخل مغزتان هستند، درنتیجه ایدههای شخصیتان از آن مواد مغذی رشد میکنند. سه کتابی که زمان بچگی خواندم و بیشتر به خاطر میآورم، یکی کتاب «اسب سفید کوچک» از الیزابت گوج بود که وقتی خیلی جوانتر بودم، کتاب مورد علاقهام محسوب میشد. دومین کتاب «منکس ماوس» از پل گالیکو است که گرچه جزو کتابهای معروفش نیست اما به نظر من کتاب فوق العادهای است. سومین کتاب «گریمبل» از کلمنت فروید که یکی از جالبترین کتابهایی است که تا حالا خواندهام؛ گریمبل پسر کوچکی است که شخصیت جالبی دارد. آرزو دارم فیلم گریمبل را ببینم. تا آنجایی که میدانم این دو کتاب آخری دیگر تجدید چاپ نشدهاند. بنابراین اگر این دو کتاب را ناشری خواند میتوانم خواهش کنم آنها را از گرد و خاک خوردن نجات دهد و مجدداً چاپشان کند تا دیگران هم بتوانند آنها را بخوانند؟