شاپور بختیار، مردی در بزنگاه تاریخ (۲)
سی و هفت روز پس از سی و هفت سال. دوران کوتاه نخست وزیری مردی ایلیاتی، سیاستمدار و به قول آیتالله خمینی جاهطلب، که همچنان بحث برانگیز است. نگاهی به دوره کوتاه نخستوزیر دکتر شاپور بختیار
دکتر شاپور بخیتار
ولی وفادار هم بود؟
در ارتباط با مسئلهی وفاداری، بهنظر من، نسبت به شاه وفادار بود و اگر شاه نمیرفت بیرون ، شاید این اتفاقها نمیافتاد. در ثانی، حساب تنهی ارتش را باید با فرماندههانش جدا کرد. در بهمن ۱۳۵۷، تنهی ارتش هم وطنپرست بود، هم به شاه وفادار بود و هم پشت سر بختیار ایستاده بود. من مثالهای عدیده در اینباره دارم که چقدر این ارتش میخواست مملکت را پایدار نگه دارد و نمونهاش اینکه با وجود اینکه روحیهاش تا آن حد خراب شد، درست یک سال بعد، در مقابل قدرت مهاجم عراق ایستاد. حالا اینها سعی میکنند افتخارات پیروزی در جنگ را برای پاسدارها تمام کنند، ولی همه میدانند که ارتش نقش اصلی را در آنجا داشت. از طرف دیگر، یادتان باشد که ارتش اصلاً برای مسائل داخلی مملکت نیست، در هیچ کشوری نیست. ارتش برای جنگیدن با دشمنی است که از خارج حمله میکند.
در ماجرای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، یک حالت گیجی برای ارتش پیش آمد و آن این بود که نمیدانست از چه چیزی باید دفاع کند. از یک طرف، ماجرایی بود که در کل مملکت اتفاق افتاده بود، ارتش ایران مانند اکثر آدمها و گروههای دیگر، ارتشی بود که کموبیش مسلمان بود و نمیدانست با آدمهایی که آمده بودند و ادعا میکردند که مسلمان هستند، چه کار بکند و نمیدانست وقتی رهبرش رفته، چه کار باید بکند. ولی ته دلشان…
یکی از بهترین نمونههایاش این است که خیلی از ارتشیها به کودتای نوژه پیوستند برای این که بتوانند جلوی این ماجرا را بگیرند. من دانه دانهی آدمها را میشناسم که حتی تا پای جان رفتند و کشته شدند. روحیه در بین مردم خیلی قوی بود، ولی فرماندههان… آنها هم شاید به دلایل خاص خودشان که باید از خودشان پرسید که چرا، رفتاری کردند که نباید میکردند.
روزی که آقای خمینی به ایران برمیگشت، ما ترتیبی داده بودیم که برنامه از طریق تلویزیون پخش بشود. یکی از افسرانی که در آنجا بود، روی شور و هیجان ملی خودش، برنامه را قطع کرد. البته قطع برنامه کار خوبی نبود و بعداً هم نتایج بدی بهبار آورد. اما وقتی قضیه تمام شد، آقای سرهنگی به من که آن موقع مسئولیتی داشتم، تلفن کرد که «آقا! ما مسلمانیم، ما میخواهیم که اماممان بیاید، چرا جلوی او را گرفتهاید و…» خیلی هم سخت به من توپید. البته امیدوارم ایشان لطمهای ندیده باشد، اعدام هم نشده باشد و به کودتاهای بعدی هم نپیوسته باشد. خُب چنین روحیهای وجود داشت.
در عین حال، استواری که محافظ وزارت اطلاعات بود، وقتی همهجا از هم پاشیده شده بود و ارتش هم از بین رفته بود، به اتاق من آمد و میخواست خودش را روی پاهای من بیاندازد و با سه یا پنج سربازی که در اختیار داشت، وزارتخانه را حفظ کند. در حالیکه شاید بیش از ۲۰ یا ۳۰ تفنگ بیشتر نداشتند. ولی آمد، سرش را روش شانهی من گذاشت و شروع کرد به گریه کردن و گفت: «من میمانم تا بمیرم». چنین روحیهای هم در تنهی ارتش وجود داشت.
روزی که ماهیها میمیرند
آموزگار: هردوتای اینها بودند. تناقض شدیدی بود، ولی بیشتر آنچه اتفاق افتاد و کار به اینجا کشید، یک جنون ملی بود، یک جنون اجتماعی! لابد شنیدهاید که در فصلی، در سواحل مکزیک، ماهیها خودکشی میکنند. همهی آنها از دریا بیرون میریزند تا کشته بشوند و بمیرند. درست چنین حالتی در ایران رخ داده بود. یعنی آنچه ملت میکرد، جنونی بیشتر نبود. اصلاً خودشان را نابود میکردند، هیچ معنایی نداشت. هیچکس نمیگفت: تو که این ساختمان را خراب میکنی، ساختمان که مال شاه نیست، مال مملکت است، وقتی تو آن را خراب میکنی، به خودت ضرر میزنی. ولی خُب جنون بود دیگر!
رزم آرا: در ۲۸ مرداد اتفاقاً ارتش پشت سر شاه ایستاد و البته شرایط دیگری هم حاکم بود. برای اینکه علیرغم تمام مسائل دیگر، فاجعهی ۱۳۵۷ یک توطئهی بینالمللی کل ماجرا را تشکیل میداد. در ۲۸ مرداد ارتش و بهخصوص افسران سالخورده و بازنشسته پشت شاه ایستادند.
در اینجا هم باید تکرار کرد که بههرحال مانند تمام مردان سیاسی دنیا، مردان سیاسی ایران هم دچار اشتباه شدهاند. شخص شادروان دکتر مصدق هم اشتباهاتی کرد که خودش و مملکت را به آن وضع برد. صحبت من این است که در ۲۸ مرداد شاه میتوانست در پایتخت بماند و این فرمان را با قاطعیت و شجاعت بدهد و آنطور بیرون نرود.
عکسالعمل این بیرون رفتن بسیار بد بود. در نتیجه، روی ۲۸ مرداد آنقدر صحبت شد، آنقدر آلوده بود یا آن را آلوده کردند که شد عقدهای در بطن فکری ملت ایران. از این تاریخ به بعد، ملت ایران در عمق خودش، با خودش قهر کرد. از ۲۸ مرداد به بعد بود که ماجراهایی پیدا شد. گروهها و گروهکهایی پیدا شدند. فداییان خلق و مجاهدین خلق پیدا شدند.
از این تاریخ به بعد مملکت در عمق خودش، با خودش قهر کرد و هر اصلاحاتی هم انجام میشد، مردم با نگاه بد به آن نگاه میکردند. چرا؟! بهخاطر اینکه شاه در موقعیتی قرار گرفته بود که مسلماً مخالف با نص صریج قانون اساسی و متمم آن بود و به همین دلیل هم بود که تمام اشکالاتی که پیدا میشد، ملت چه کسی را مسئول میدید؟ چه کسی در ردیف اول قرار داشت؟ شخص شاه!
همان چند روزی که بختیار مسئولیت قبول کرده بود، غالباً شاه از ایشان دعوت میکرد که بروند با هم ناهار بخورند. در آن چند روزه، شاه فقید به ایشان گفته بودند: «آقای دکتر بختیار، تا بهحال من فحش میخوردم و از روزی که شما آمدهاید، شما فحش میخورید». بختیار در پاسخ به شاه گفته بود: «اعلیحضرت، طبیعی این است!» نخستوزیر باید سپر و جلوی شاه قرار بگیرد و نه مانند آن ۱۳ سال که شاه را بگذارند در صف اول و تمام مسئولیت را بر عهدهی او بگذارند و خودشان آن پشت پنهان بشوند.
در نتیجهی همین برخورد بود که در آن جو آشفتهی سال ۱۳۵۷، تمام آن ملت فریبخورده و عصیانزده تمام گناهان را از چشم شاه میدید. در حالیکه شاه آنقدر مسئولیت به آن حد نداشت که آن زمامداران ۱۳ سال داشتند. بهخصوص آن ۱۳ سال هویدا که بعداً در آن شرایط در زندان قصر به قتل رسید. آن ۱۳ سال باعث شد که بهتدریج ملت از شاه و مملکت جدا بشود و خمیرمایهی بدبختی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آماده بشود.
آقای بختیار در کتاب "یکرنگی" نوشتهاند: «مصدق به جای اینکه بجنگد و پیروز بشود، ترجیح داد که حکم شهید و مظلوم را پیدا کند». به نظر شما، تفاوت بین آقای دکتر بختیار و دکتر مصدق را در چه چیز میتوان دید؟
آموزگار: به نظر من، اولاً در سنشان. مصدق کمی پیرتر بود و مقداری هم از نظر سنتی. البته الان من این نوشتهی آقای بختیار در کتاب "یکرنگی" را خوب بهخاطر نمیآورم، ولی بعید نیست، چنین چیزی را به این دلیل گفته باشند که نشان بدهند حالت جنگندگی در ایشان (آقای دکتر بختیار) بیشتر است که واقعاً هم همینطور بود. آقای دکتر بختیار هم جوان بود، هم سابقهی مبارزه با فاشیسم را در فرانسه داشت و هم ایلی بود که شجاعتهای خاصی داشت. ولی چنین قضاوتی در مورد آقای مصدق کمی تند است. آقای مصدق، بهنظر من، آگاهانه و برای اینکه جلوی از هم پاشیدن ایران را بگیرد، تسلیم شد.
فراخوان، بدون واکنش
آقای بختیار بعد از تبعید، تاجایی که من در یاد دارم، دوبار فراخوان دادند. هر دوبار هم مردم همانطوری که دکتر بختیار میخواستند، به خیابانها آمدند. چرا بعد از آن، هیچ واکنش یا حرکتی که ادامهی آن راه باشد، از سوی آقای بختیار انجام نگرفت؟
رزم آرا: دوتا دلیل داشت؛ یکی اینکه در تمام این مدت و حتی تا همین اکنون، متأسفانه سیاستهای منطقهای و خارجی و بهخصوص امریکا مخالف این بودند که رفرم و اصلاحاتی بهدست بختیار یا امثال بختیار انجام بگیرد. در حقیقت امریکا و اروپای آن روز و حتی میتوانم بگویم امروز، هنوز که هنوز است، روی ورق حکومت اسلامی دارند کار میکنند. همین امروز رادیوی فرانسه اعلام کرد که یک ژنرال سپاه پاسداران به فرانسه آمده که ۵۰ سگ برای کشف مواد مخدر در فرودگاهها و مرزها بخرد. یعنی غرب و امریکا هیچ زمانی روابطشان را با نظام اسلامی قطع نکردند.
در زمانی که بختیار آمد، سیاست امریکا و بهخصوص اسراییل، ورق این نظام اسلامی را بازی کرده بودند که هنوز که هنوز است دارند ادامه میدهند. این بود که بختیار در آن زمان که آمد، موفق نشد. ژنرال هایزر را فرستادند، آن ماجرای خیانت قرهباغی و فردوست و آن بیانیهی بیطرفی، تماماً نشانهی آن بود که یک توطئهی بینالمللی پشت این فاجعه بود.
اما بعد که دکتر بختیار فراخوان داد، با همان وسایل قابل ملاحظهای که در اختیارش گذاشته بودند، این کار را کرد، ولی پشتاش را نگرفتند.
دیگر اینکه من به عنوان یکی از نزدیکترین همراهان دکتر بختیار این را هم بگویم که در داخل سازمان ما، در داخل نهضت مقاومت ملی، بسیار کمبود وجود داشت. بسیار نقاط ضعف وجود داشت و بسیار آدمهای ناجور رخنه کرده بودند، از جمله کنفدراسیونیهای سابق، یک مشت آدمهای مشکوک، تا حدی که یکی از قاتلهایاش، آقای فریدون بویراحمدی هم آمده بود و در شورای نهضت مقاومت ملی نشسته بود.
من خیلی صریح صحبت میکنم، نمیدانم دیگر دوستان در اینباره چه میگویند، اما من صریحاً میگویم، مسئولیتاش هم بر عهدهی خودم است و پای آن هم میایستم که در داخل سازمان ما بسیار کمبود وجود داشت، بسیار نقاط ضعف و بسیار بسیار آدمهای مشکوک وجود داشتند.
آموزگار: شما میتوانید یک فراخوان بدهید، مردم هم میآیند و خودشان را هم نشان میدهند. ولی برای پیروزی بر یک مملکت شما فراوان نیازمند مسائل مختلف هستید که مهمترین آن، یک پشتیبانی بینالمللی است.
آقای خمینی سالهای متوالی در عراق بود، ارتباط هم با تمام عواملاش در ایران داشت، ولی هیچ کاری از او برنمیآمد، تا روزی که به دلایل خاصی که الان در این مصاحبه وقت پرداختن به آن نیست، مردم به فکر افتادند که یک جانشین ایجاد کنند. از آن لحظه بود که خمینی شد، خمینی. وگرنه قبلاً که کسی نبود. نه تنها کسی نبود، الان چون او درگذشته است، میتوانم این را بگویم که همین آقای خامنهای به آقای گلسرخی گفته بود که ایشان حاضر است به ایران برگردد و از حکومت اطاعت کند.
کدام گلسرخی؟
آقای ایرج گلسرخی که مدیرکل اوقاف بود و مدتی در رادیو کار میکرد. من ایشان را از طریق رادیو میشناختم و دوست خیلی نزدیک من بود.البته بحث آن مفصل است، ولی یکبار که ایشان به عراق رفته بود تا مقدمات مسافرتهای زیارتی را فراهم کند، در آنجا آقای خمینی برخوردی با ایشان ایجاد میکند و این پیغام را میدهد. من این را بارها گفتهام و آقای میرفطروس هم در کتاب خود این موضوع را نقل کرده است. موضوعی مرسوم و معلوم است.
اپوزیسیونی که به طنز گرفته شد
خانم مهشید امیرشاهی در کتاب "در سفر"شان با همان طنز ویژه، از به شوخی گرفته شدن یک مبارزهی واقعی از طرف افرادی میگویند که با دکتر بختیار همکاری میکردند. پرسش این جاست که اگر دکتر بختیار از ادارهی آن گروه کوچک اپوزیسیون بر نمیآمد، چطور میتوانست از عهده مدیریت مملکتی برآید؟
رزم آرا: من خانم امیرشاهی را چندین سال است که ندیدهام، ولی ایشان را دوست داشتم، ایشان خانمی بودند که از همان شروع قضیه، راهشان را انتخاب کردند. در کتابی هم که بهصورت طنز نوشتهاند، اسم من را هم به صورت دیگری نوشتهاند. کتاب مقداری طنزآمیز است، ولی اصولی که نوشتهاند کاملاً درست است. خانم امیرشاهی در این کتاب، به استثنای اینکه رمانسه است، بسیار خوب بررسی کردهاند. شورایی که ایشان بیان کردهاند…
من صریحاً بگویم که در اطراف دکتر بختیار خوندل میخوردم! من فاجعه را پیشبینی میکردم. نه تنها یکبار، بلکه چندین بار. من نزدیکترین شخص به آقای بختیار بودم، نه از نظر سیاسی، ولی از نقطهنظر پزشکی مسئولیت جان ایشان با من بود و از مسائل خیلی داخلی زندگی ایشان که مربوط به یک طبیب و مریض یا مراجعاش میشود، آگاه بودم.
به اضافهی اینکه سیاستهای خارجی با نظر ما هیچوقت موافق نبودند… در همان موقع ۳۷ روز، وقتی ژنرال هایزر به ایران آمد که آن فاجعهی ارتش را درست کند، زمانی نخستوزیر مطلع شد که آقای هایزر از فرودگاه مهرآباد خارج شده بود. حتی برای اولین مرتبه به حضور شاه شرفیاب نشده بود. اینها همه ترفندهایی است که وجود داشت.
من قبل از اینکه به ایران بروم و دولت تشکیل بشود، به خواست دکتر بختیار رفتم خمینی را دیدم. وقتی من در روز ۳۰ دسامبر ۱۹۷۸ برای دیدن خمینی رفتم، رمزی کلارک در آنجا بود. او در آنجا نشسته بود و آقای یزدی و تمام آن دارودسته در آنجا بودند. در نتیجه، دولت امریکا ورق خمینی را بازی کرد. حال به علت کمی وقت، به دلایل آن نمیپردازم.
در نتیجه، یکی از علل شکست بختیار، با همین صراحتی که گفتم، علیرغم فداکاریاش، علیرغم امکاناتی که داشت، این بود که اولاً در دستگاهاش ضعف بسیار از نقطهنظر ارگانیزاسیون و مدیریت وجود داشت و بهخصوص اینکه یک مشت آدمهای مشکوک وارد این دستگاه شده بودند. تا حدی که یکی از قاتلهایاش آمده بود آنجا بغل دستاش نشسته بود.
آموزگار: مملکت یک ستون فقرات دارد، یک سیستم دارد که این سیستم بهتدریج در طول قرون و اعصار بهوجود میآید. یک پلیس دارد، یک ارتش دارد، یک سیستم اطلاعاتی دارد، یک وزارت دارایی دارد، یک وزارت آموزش و پرورش دارد. اینها وجود دارند و بعد سر را که آقای نخستوزیر است، برمیدارند و یک سر دیگر میگذارند. این مخ جدید با همان وسایل مملکت را اداره میکند و بختیار تمام شهرتاش بهخاطر این است که در یکی از آشفتهترین زمانها آمد، حکومت را بر عهده گرفت و در حدی که در آن زمان میسر بود، با جنون اجتماعی و با آن همه ناملایمات و حرکات فاجعهساز، مملکت را اداره کرد. الان هم اگر این محبوبیت را دارد، بهخاطر همان شهرتی است که از آن زمان برایاش حاصل شده است.
اپوزیسیون چیز دیگری است. اپوزیسیون عبارت است از اینکه یک عده از آدمهایی که هرکس به دلیلی با حکومتی مخالفاند، میآیند در جایی دور هم جمع میشوند، برای اینکه کاری بکنند. البته مدیریت یک اپوزیسیون خود کار مهمی است. من در این تردیدی ندارم. ولی اپوزیسیون یک هدف دارد و آن هدفاش بازگشت و ایجاد یک بدیل و آلترناتیو است، برای حکومتی که در ایران وجود دارد که بیاید آنجا را در دست بگیرد.
این مقداری امکانات لازم دارد که بختیار آن امکانات را نداشت. او شبکهبندی خمینی را نداشت، پول خمینی را نداشت، مانند خمینی به ایدئولوژی اسلام مسلح نبود، مانند خمینی حمایت بینالمللی را هم نداشت. از اوایل آذرماه (۱۳۵۷) که دیگر حتی روسیهی شوروی هم که تا آن موقع هیچ کاری علیه ایران و حکومت پادشاهی انجام نمیداد، حمایتاش را کنار گذاشت، از آن لحظه دیگر معلوم بود که تمام کشورهای جهان از خمینی حمایت میکنند.
تاثیر بختیار بر اعتراضهای بعدی
بعضیها معقتدند که آقای بختیار پرانتزی بود در تاریخ که بسته شد. برخی دیگر برعکس معتقدند که تأثیر آن ۳۷ روز را امروز میشود در جنبش سبز دید. نظر شما در این مورد چیست؟
رزم آرا: بههیچوجه پرانتز بختیار بسته نشده! بختیار با کاری که کرد، رسالت خود را نشان داد. بعضیها میگویند چرا در آن شرایطی که از دست رفته بود، اینکار را کرد؟ اما اتفاقاً لازم بود که یک نفر و تعدادی ایرانی در مقابل این موج قد علم کنند و در تاریخ نشان بدهند که ایران فقط و فقط روی یک سری دسیسه و فریب در این چاه عمیق افتاد، ولی همه گرفتار این کجراهه نشده بودند.
ولی افکار دکتر بختیار بههیچ عنوان در این جنبش سبز متبلور نیست. جنبش سبز، جنبشی آلوده است. رستاخیز ایران خارج از دین است، خارج از تمام کسانی است که به هر دلیلی در این ماجرا شرکت کردند. اینها همه ناصالحاند، هیچکدام از اینها این اصالت را ندارند که بخواهند بیایند در خط نجات ایران شرکت کنند.
این جبههی منفور ملی هیچوقت حاضر نشده بیاید بگوید که ما اشتباه کردیم. هنوز که هنوز است، این وامانده راندههای طرفداران سنجابی، بازرگان و… وقتی صحبت میکنند، میگویند کاری که ما انجام دادیم، صحیح بود، بعد به کجراهه رفت. یعنی وقتی از آنها مانند یک دستمال کثیف استفاده کردند و بعد انداختندشان دور، حالا مخالف این نظام شدهاند. تمام اینهایی که نشستهاند اینجا، این فرزند روحانی امام که از هر حرامزادهایی حرامزادهتر است، این ابوالحسن بنیصدر و سایرین و سایرینی که آمدند، هیچکدامشان عقیدهشان مبارزه با این رژیم نیست. یعنی اینها میخواهند ایرانی باشد در چهارچوب اسلام و یکخرده رژیم نرمتر بشود و مقداری از این افراطگریاش دست بردارد.
در حالیکه بختیار معتقد به دمکراسی کامل، مردمسالاری و یک اجتماع سکولار خارج از دین بود. دین یک مسئلهی شخصی است، مربوط به هر شخصی. ولیکن دخالت دین در نظام دولت، بهکلی منسوخ است.
یعنی یک نظام، یک اجتماع و یک مملکت سکولار، آنی بود که بختیار میخواست و به همین دلیل است که در این خط سبز بههیچوجه افکار دکتر بختیار هیچجایی اصلاً در این رهگذر و قیام سبز، زرد و… ندارد.
آموزگار: اگر منظور شخص بختیار است، طبیعی است که پرانتزش بسته شده است. وقتی آدم مرد، خُب میمیرد! ولی آنچه از بختیار باقی مانده است، امید دائمیاش بود و اینکه تسلیم نشد به یک حادثهی دردناک در جامعه و در مقابل آن ایستاد.
جنبش سبز که موضوع گفتوگوی امروز ما نیست و هر جنبش دیگری هم که باشد، دنبالهی تفکراتی است که بختیار داشت. بختیار یک نقشهی خاصی برای مملکت داشت که آن طرز تفکر، الان طرز تفکر برندهای است و مردم همه به آن اعتقاد دارند و به نظر من هم بالاخره این موضوع پیروز خواهد شد. در این من تردیدی ندارم، منتها کمی دیرتر، کمی زودتر.
پرانتز بختیار ممکن است بسته شده باشد، ولی پرانتز اعتراض مردم بسته نشده و اعتراض مردم، همیشه، هر اعتراضی دنبالهی اعتراض قبلی است.
مانش رومشکانی - ایران - کرماشان
|
روح بختیار شاد بزرگ مردی بود که بخت با او یار نبود و او پرانتزی را در تاریخ ایران زد که ما بیشتر به نادانی و بی بصیرتی سیاسی خود پی ببریم و حتی نامهایی را که با خیانت خود مردم را در دام اهریمن سیاه(خمینی)انداختند بیشتر بشناسیم خصوصا فرماندهان وقت ارتش و آنانی که در زمان اشغال ایران توسط متفقین خود را و ارتش و ایران را فروختند |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|
Sheema - کانادا - تورونتو
|
اگه بختیار هم مثل شاه و شاهزاده مسلمون واقعی بود و نماز میخوند خدا حفظش میکرد و به مرگ طبیعی میمرد |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|
ARTEMIS-SW - فرانسه - پاریس
|
زنده یادش یک موی گندیده ی این مرد می ارزد به تمام عنقلابیون حیله گر فرصت طلب که راه را برای ورود خمینی هموار تمام اعدامهای سال 57 را تائید و اقدام شجاعانه افسران میهن پرست پایگاه شاهرخی/نوژه/ را برای امام نازنینشان لو دادند و هنگامیکه در مورد تقسیم غنائم خمینی انگشت شست نشان داد ناگهان شدند مخالف/توده ای مجاهد و ملی مذهبی// ننگتان باد که ایران را در دریائی از لجن اسلام فرو بردید و نام انرا/عنقلاب دزدیده شده نام نهادید/ غافل از اینکه سر نخ این خیمه شب بازی بدست غرب بود با تکیه به عقاید عصر حجری اسلام عزیر/ |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|
zartusht67 - المان - فرانکفورت
|
این بی ناموسها هر چی میهن پرست را یا کشتند یا اواره کردند بقیه را هم با پشتیبانی دولتهای غربی گروگان گرفتند. |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|
arashbehdin - امریکا - اتلانتا
|
Sheema - نه اگر به خدای شما باور داشت و نماز و روزه میگرفت شاید مانند بهشتی و رجایی با بمب دود میشد یا مانند علی چلاق تا آخر زندگی شل میشد. |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|
farhadfb - ایران - تهران
|
درود به روان پاک آن بزرگ مرد که سر تعظیم در مقابل خمینی دجال و دار و دسته خود فروشش خم نکرد و تا پایان زندگی اش به عقیده اش پایبند بود.****درود بر کوروش کبیر و خاندان او****نفرین بر اعراب و اجدادشان(بخصوص آخوند های کثیف) |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|