فرجام مرد خودشیفته‌ای که عاشق زنی ۱۰ سال بزرگ‌تر از خودش شد


فرجام مرد خودشیفته‌ای که عاشق زنی ۱۰ سال بزرگ‌تر از خودش شد

من از وحشت زنی می‌گویم که وقتی می‌بیند مردی که سوگند خورده حامی او باشد، ترکش می‌کند؛ از ناباوری‌ای که در پی زودباوری می‌آید و نخست متوجه آن مرد می‌شود و سپس تمام عالم را فرا می‌گیرد. من حرمت فروخورده‌ای می‌نویسم که تلف شده است.

به گزارش خبرآنلاین، نشر ثالث کتاب «آدلف» نوشته بنژامین کُنستان با ترجمه مینو مشیری را در ۱۳۶ صفحه با قیمت ۲۸۰۰ تومان برای دومین بار روانه بازار نشر کرد. آدلف یک ضد قهرمان از خودبیگانه است که عاشق زنی 10سال از خودش بزرگ‌تر می‌شود. آدلف هم خودشیفته است و هم طبیعتی ضعیف دارد، هم بزرگ منش است و هم قدرت ندارد رشته‌های عاطفی میان خود و زنی را که دیگر دوست ندارد، پاره کند.

بنژامین کنستان در مقدمه چاپ دوم کتابش اینگونه می‌گوید: «مرادم فقط این نبود که خطرات این گونه پیوندهای غیراخلاقی را که معمولاً فرد را بیشتر به اسارت می‌کشاند تا به آزادگی، اثبات کنم. چنین هدفی البته سودمندی خاص خود را داشت؛ اما نظر اصلی من این نبود. سوا از پیوندهایی که اجتماع آن‌ها را محکوم می‌کند، خطر سوءاستفاده رایج از زبان عاشقانه برای برانگیختن احساسات زودگذر در خود یا در دیگری، به اندازه کافی نشان داده نشده است. گام برداشتن در راهی که انت‌هایش قابل پیش بینی نیست خطرناک است، پیشاپیش نمی‌دانیم در این راه چه احساسی را در دیگری برمی انگیزیم یا خود خواهیم داشت، و این خطرآفرین است. با ورود به این بازی، حساب شدت ضربات وارده و واکنش‌های شخصیمان را از دست می‌دهیم؛ زخمی به نظر سطحی، می‌تواند مهلک گردد.»

وی در بخش دیگری از همین مقدمه اینطور شرح می‌دهد: «من، در کتابم از شوربختی واضح و حاصل از ارتباط‌های عاطفی‌ای که ایجاد و سپس گسسته می‌شوند سخن نمی‌گویم؛ از دگرگونی شرایط، از داوری خشن مردم و بدخواهی سیری ناپذیر جامعه، که ظاهراً از قراردادن زنان بر پرتگاه و سقوط آن‌ها لذت می‌برد، نمی‌گویم. این‌ها همه نگون بختی‌هایی عامیانه‌اند. من از درد و رنج قلب می‌گویم، از ناباوری زجرآوری که بی‌وفایی در روح زن ایجاد می‌کند، از سرگشتگی ناشی از تبدیل اعتماد به خطا، تعبیرِ وفاداری به گناه در چشم‌‌ همان مردی که همه چیزشان را نثار او کردند. من از وحشت زنی می‌گویم که وقتی می‌بیند مردی که سوگند خورده حامی او باشد، ترکش می‌کند؛ از ناباوری‌ای که در پی زودباوری می‌آید و نخست متوجه آن مرد می‌شود و سپس تمام عالم را فرا می‌گیرد. من حرمت فروخورده‌ای می‌نویسم که تلف شده است.»

نویسنده درباره دلایل خود برای انتشار این کتاب می‌گوید: «این داستان را به این خاطر چاپ می‌کنم که داستانی حقیقی از فلاکت قلب انسان است. اگر درس آموزنده‌ای می‌دهد، مخاطب مردان هستند، زیرا ثابت می‌کند عقلی که مایه مباهات می‌دانیم نه می‌تواند ما را به سعادت برساند و نه دیگری را؛ و ثابت می‌کند که شخصیت، قاطعیت، ایثار، و محبت موهبت‌هایی هستند که باید از پروردگار خواست؛ مقصودم از محبت ترحم گذرایی نیست که قادر به مهارِ بی‌حوصلگی باشد و نگذارد زخم‌هایی که لحظه‌ای ندامت التیام بخشیده بود از نو سرباز کنند. مسئله مهم در زندگی رنجی است که به دیگران تحمیل می‌کنیم و هیچ متافیزیکی قادر به توجیه مردی نیست که قلب دوستدارش را تکه تکه کرده است. من از ذهنیت متکبری که می‌پندارد با توضیح دادن می‌تواند چیزی را موجه سازد متنفرم؛ من از این خودپسندی که با روایت صدمه‌ای که وارد آورده در واقع به خودش می‌پردازد و مدعی است با این توصیف، ترحم برانگیز می‌شود، متنفرم، و از فرد تغییرناپذیری که از بالا به خرابه‌های زیر پایش می‌نگرد و به جای اظهار ندامت به تجزیه و تحلیل خود می‌پردازد، متنفرم. من از سُست اخلاقی که ناتوانی‌اش را همواره به پای دیگران می‌گذارد و نمی‌بیند که شر نه در پیرامونش، که در وجود خودش است متنفرم ...»

بنابراین گزارش، در بخیش از این کتاب می‌خوانیم:

«چقدر هنگامی که بی‌طرف هستیم، عادل می‌شویم! هر که هستید هرگز منافع قلبی خود را به دیگری نسپارید؛ فقط قلب انسان است که می‌تواند مدافع خوبی برای خود باشد؛ فقط دل انسان است که می‌تواند وکیل مدافع خوبی برای خود باشد؛ فقط دل می‌تواند در ژرفای زخم خود نفوذ کند؛ ورنه هر واسطه‌ای داور می‌گردد؛ تجزیه و تحلیل می‌کند، مصالحه می‌کند، بی‌تفاوتی را درک می‌کند، آن را ممکن می‌شناسد، آن را گریزناپذیر می‌نامد، و در ‌‌نهایت حیرت می‌بینیم این بی‌تفاوتی برایش موجه و قابل بخشش می‌گردد ... وقتی زوایای پنهان روابطی صمیمانه را بر شخص سومی افشا می‌کنیم، گام بلندی برمی داریم، گامی غیرقابل برگشت، زمانی که روشنایی روز وارد این حریم می‌شود، آنچه را ظلمت شب در سایه‌هایش در پرده داشت، ویران می‌کند،‌‌ همان گونه که اجساد تا وقتی در درون قبر قرار دارند اکثراً قواره ظاهریشان را حفظ می‌کنند، همین که هوای خارج به آنها می‌خورد، غبار می‌شوند.»

«بنژامن کنستان» در سال ۱۷۶۷ در خانواده‌ای اشرافی در لوزان سوئیس متولد شد؛ او با زبان‌های آلمانی و انگلیسی و فرانسوی به خوبی آشنا بود. «کنستان» نوشته‌های متعددی در زمینه لیبرالیسم و مذهب دارد. وی تحت تأتیر گرایش‌های سیاسی «مادام دوستال» از هواداران انقلاب فرانسه بود و از مخالفان ناپلئون و به همین خاطر در سال ۱۸۱۴ از فرانسه تبعید شد.

monairan - ایران - تهران
افرین به این مترجم زبردست که این اثر بسیار زیبا و عمیق را به فارسی برگرداند . موضوع فقط زنی بزرگتر از مرد نیست بلکه این تکه تکه شدن قلب یک زن به دست یک. مرد خود شیفته و ناتوان است که برای این عمل توجیهات خود را دارد و ربطی به سن و سال ندارد و در ایران امروز هر روز شاهد ان هستیم.چقدر زیبا می نویسد انجا که. می گوید: فقط دل انسان است که می‌تواند وکیل مدافع خوبی برای خود باشد؛ فقط دل می‌تواند در ژرفای زخم خود نفوذ کند... مرسی خانم مشیری . ایران تهران
دوشنبه 20 تیر 1390

مانش رومشکانی - ایران - کرماشان
اکثر مردان فمنیستی که شعارهای زیبا به نفع زنان میدهند یا داستانهای احساسی و زیبا را می سرایند خود بیشتر از بقیه ناقض حقوق زنانند حالا چه داستان نویس یا چه سیاست مدار.
دوشنبه 20 تیر 1390

gol andam - سویس - زوریخ
اگر از پایان گرفتن غم هایت ناامید شده ای به خاطر بیاور که زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید. زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدى، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند...به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چیزی که پس از آن آمد لبخند بزن. لبخند ارزانترین راهی است که می توان توسط آن نگاه را وسعت داد . .
دوشنبه 20 تیر 1390

h.k - دانمارک - اودا
دلدادگی غیرارادی وخارج ازدستورات عقل صورت میگیرد.عاشق ازخوداختیاری ندارد.سن وسال نمیشناسد.منطق نمیپذیرد.تمام خوبیهاراتنهادرمعشوق میبیند.امااگرعاشق به معشوق برسد.وکمکم به کاستی های اوپی ببرد.انزمان حس میکند که اینگونه نبوده که اوفکرمیکرده.وبساکاربه نفرت وجدایی میکشد.امابرعکسش هم وجوددارد.که همدیگررابرای باهم بودن انتخاب کرده اند.ورفتارومرام طرف مقابل انقدرخوشایندبوده که موجب عشق واقعی شده است.وبیشتردرمسلمانان که دختروپسرحق شناختن یکدیگررانداشتند عاشق میشدند.درغرب خیلی کمتراتفاق می افتدکسی عاشق بیقرارمثل,,لیلی ومجنون,شیرین وفرهاد یادیگران باشد.به امیداینکه دوستان ازگروه دوم شرقیهاباشند.
دوشنبه 20 تیر 1390

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.