نگاهی به جدایی نادر از سیمین


نگاهی به جدایی نادر از سیمین

فیلم "جدایی نادر از سیمین"، ساختۀ اصغر فرهادی، روز ۱۰ تیرماه (۱ ژوئیه) با نام A Separation روی پردۀ سینماهای بریتانیا رفت. در بارۀ این فیلم که جایزۀ خرس طلایی جشنوارۀ فیلم برلین و جایزۀ اصلی جشنوارۀ فیلم سیدنی را به خود اختصاص داده، در مطبوعات جهان مطالب بسیاری منتشر شده‌است. آن چه در زیر می‌بینید، فشردۀ بررسی‌های روزنامه‌های چاپ لندن از این فیلم است.

اصغر فرهادی، کارگردان فیلم "جدایی نادر از سیمین"

روزنامۀ تایمز:
در هر ماجرای طلاقی هر جای دنیا هر کدام از دو طرف خود را صالح و حق‌به‌جانب می‌داند. در فیلم "جدایی نادر از سیمین" شاهد جدایی یک زوج از طبقۀ متوسط هستیم و با هر صحنه‌ای از این نزاع خانوادگی حسن نظر ما به یکی از دو طرف دعوا منتقل می‌شود. زن و شوهر هر دو جذاب و خوب‌رو و تودل‌برو به نظر می‌رسند و پیداست که دختر یازده‌ساله‌شان را دوست دارند. اما در برابر دوربینی قرار گرفته‌اند که به قضاوت کردار آنها نشسته‌است.

رویدادهای این فیلم نافذ و روشن‌گر در تهران صورت می‌گیرد و حاوی روزهای آخر زناشویی نادر، یک کارمند بانک، با سیمین، آموزگار مدرسه، است. سیمین که نقش او را لیلا حاتمی، هنرپیشۀ ماهر و باوربخش بازی می‌کند، یک زن مدرن و بلندپرواز است که می‌خواهد دخترش در فضایی آزاد بار بیاید و زمینۀ خروج خانواده‌اش از ایران را فراهم کرده‌است. نادر که نقش او را پیمان معادی با شور و حرارت آفریده‌است، در تلۀ فرهنگ جامعه گرفتار مانده و در درک این حقیقت که نمی‌تواند پدر بیمارش را ترک کند؛ پدر نادر مبتلا به بیماری آلزایمر است.

وقتی سیمین به خانۀ پدر و مادرش می‌رود که آن‌جا بماند، نادر به‌تنهایی از پدر و دخترش نگهداری می‌کند و "راضیه"، یک زن فقیر و به‌شدت مذهبی را برای مواظبت از آنها استخدام می‌کند. در جریان یک دعوا راضیه آسیب فیزیکی می‌بیند، نادر را مقصر می‌داند و پس از مدتی دو خانواده – یکی از طبقۀ متوسط با دیدگاه‌های سکولار و دیگری از طبقۀ کارگر با دیدگاه‌های مذهبی – با هم درگیر می‌شوند و بام بر سر خاندان فرو می‌ریزد.

گفتگوهای این فیلم که اصغر فرهادی، کارگردان فیلم نوشته‌است، صادقانه و طبیعی‌ است. نقش "ترمه"، دختربچۀ مدرسه‌ای را "سارینا"، دختر اصغر فرهادی، بازی کرده‌است. سرانجام، تمام ماجراهای فیلم به همین دختربچه، درک و فهم و استنباط او از داستان متمرکز می‌شود...

دوربین از خلال در و پنجره‌ها به درون نگاه می‌کند یا ناپسندانه پشت میز اداره‌های رسمی می‌نشیند که کار "محمود کلاری"، فیلم‌بردار شناخته‌شده است. او صحنه‌ها را چنان فشرده و تنگ در قاب می‌گیرد که فشار و تقلا را احساس می‌کنی... تماشای فیلم "جدایی نادر از سیمین" بیننده را روی لبه تیغ احساسات قرار می‌دهد.

ورودی یکی از سینماهای مرکز لندن که
فیلم "جدایی نادر از سیمین" را نمایش میدهد

روزنامۀ تلگراف:
فیلم "جدایی نادر از سیمین" اصغر فرهادی برندۀ چندین جایزۀ جشنوارۀ فیلم برلین در سال ۲۰۱۱، نمایش ماهرانه و تصویر گیرای ایران امروز است... در هر صحنۀ فیلم پیچ‌وتاب بر سر جزئیات سرنوشت‌ساز داستان و معماهای اخلاقی آن را تجربه می‌کنیم و حتا برای لحظه‌ای مجال آن را نداریم که خودمان را در کنار تنها یکی از چهره‌های فیلم قرار دهیم و صرفاً از او حمایت کنیم. در هر صحنۀ مهیج فیلم گـُـسـَـل‌های طبقاتی و جنسیتی و مذهبی زبردستانه برجسته شده‌است.

روزنامۀ گاردین:
"جدایی نادر از سیمین" تصویر روابط ترک‌خورده و آزمون یزدان‌سالاری، نظام خانوادگی و سیاست‌های جنسیتی و طبقاتی است و اندوه هولناک و فراگیری را آشکار می‌کند که به نظر می‌رسد از زیر آسفالت و از خلال دیوارهای آجری هم نفوذ می‌کند. در نمایش دادن پراکندگی سراسری در ایران، این فیلم در ردیف کارهای جعفر پناهی و محمد رسولف قرار می‌گیرد. ولی رد پای سینمای غرب هم در آن مشهود است. این فیلم یک خانواده از طبقۀ متوسط را نشان می‌دهد که مورد غضب یک غریبه واقع شده‌است، معماهایی نیمه ناگشوده مانده‌اند، برخوردهای خشمگینانه، بار دوش خانواده‌: پدر سالخورده و دو کودک از دو طرف درگیر که ظاهراً می‌خواهند با هم دوست باشند. همۀ این عنصرها حاکی از تأثیرپذیری از فیلم "پنهان" مایکل هانِکه (۲۰۰۵) است.  اصغر فرهادی مثل "هانکه" با چاقوی کالبدشکافی به جان طبقۀ متوسط سرزمین خودش افتاده‌است...

طبقه، به اندازۀ جنسیت، حایز اهمیت است. در یک صحنه گروهی از آدمان را در خانه می‌بینیم که در حال استراحتند، فوتبال رومیزی بازی می‌کنند و خوش می‌گذرانند. دوستان می‌توانند به اعضای خانواده ملحق شوند و خوش بگذرانند. اما "راضیه" نمی‌تواند. راضیه مانند زنی تیره‌بخت مشغول کاری در آشپزخانه است. وقتی معلم "ترمه" از راه می‌رسد، از او به عنوان یک مهمان محترم پذیرایی می‌کنند. آخر او به دخترشان تدریس می‌کند! ولی راضیه چه؟ او هم مسئولیت مهمی در برابر این خانواده به دوش دارد و از پدر نادر مواظبت می‌کند. اما به او ارج نمی‌گذارند. و حس و شعور مذهبی او را در مضیقۀ بیشتری قرار داده‌است.

وقتی راضیه متوجه می‌شود که قرار است با بدن لخت پیرمرد در دستشویی هم سروکار داشته باشد، او به امام مسجدش زنگ می‌زند تا مطمئن شود که این کار مجاز است و گناه نیست. او می‌داند که در این جهان سخن مَرد قانون است و باید تن داد. اما کدام مرد؟ کارفرمای پولدار او یا شوهر بی‌پولش؟ همه جای این خاندان آغشتۀ تنش و رویارویی‌ست.

اصغر فرهادی نشان می‌دهد که این وضعیت همانند یک استخر پر از بنزین است و هر اتفاقی چون دانه‌ای کبریت روشن در آن فرو می‌افتد. همه از حقوق‌شان آگاهند و از بی‌دادگری‌ها و خواری خشمگینند و زنان عبوسانه متوجه مسئولیت دوگانۀ خود هستند که هم باید راه حل کارسازی پیدا کنند و هم باید شوهران‌شان را به پذیرفتن آن متقاعد کنند. ولی بر سر موضوع فرزندان نمی‌شود سازش کرد.

در پایان داستان "ترمه" چهرۀ اصلی است. او همه چیز را می‌بیند، او پدرش را به اعترافی مهم وامی‌دارد... درد و خشم او غالباً پنهان است. ولی همو کسی است که قرار است بار گران درگیری‌های قضایی و اخلاقی را بر روی دوش‌های نازکش بپذیرد . حقارت و خودخواهی بزرگ‌ترها این بار را بر دوش او تحمیل کرده‌است: این یک نوع آزار خائنانه است. فرهادی با قدرت و باریک‌بینی این دعوای زشت را تبدیل به یک تراژدی معاصر کرده‌است.

روزنامۀ فاینانشیال تایمز:
در شصت‌ویکمین جشنوارۀ فیلم برلین امسال فیلم "جدایی نادر از سیمین" اصغر فرهادی رکوردها را درهم شکست و به عنوان نخستین فیلم ایرانی جایزۀ "خرس طلایی" را برد. افزون بر این، همۀ هنرپیشگان این فیلم مجموعه‌ای از جوایز را به خود اختصاص دادند؛ هنرپیشه‌های مرد جایزۀ بهترین بازیگر نقش مرد و هنرپیشه‌های زن جایزۀ بهترین بازیگر نقش زن را بردند. هیچ فیلم دیگری در تاریخ جشنوارۀ برلین سزاوار سه جایزۀ اصلی دانسته نشده بود.

فرهادی پیشتر هم از کارگردانان محبوب در برلین بود و سال ۲۰۰۹ جایزۀ "خرس نقره‌ای" را برای فیلم "در بارۀ الی" اش داده بودند که یک تراژی‌کمدی اجتماعی پررنگ است. "جدایی نادر از سیمین" هم همان پیچیدگی چندلایه را دارد.

"جدایی نادر از سیمین" مملو از دروغ‌گویی است؛ دروغ‌گویی برای نجات خانواده، برای نجات زناشویی و حتا برای نرفتن به زندان. گویی غریضۀ بقای جامعه به کذب متوسل می‌شود؛ کذب، چون نخستین خط دفاع.

[اصغر فرهادی می‌گوید:] "معمولاً وقتی کسی دروغ می‌گوید، از او متنفر می‌شویم، چون دروغ‌گویی را زشت و خلاف اخلاق می‌دانیم. ولی در این‌جا دچار یکدلی با آدمی می‌شویم که دروغ می‌گوید، ما می‌فهمیم که چرا این مرد یا این زن دارد دروغ می‌گوید. در جامعۀ مدرن پیچیدۀ ما نمی‌شود معیارهای سنتی راستی و دروغ را به کار برد. زندگی چه‌قدر متفاوت است. ما باید بافت و زمینۀ داستان را بدانیم".

"بافت و زمینه" یکی است: ترس از قدرت، چه سیاسی و چه مذهبی، بسیاری از اندیشه‌ها و عمل‌ها را – حتا در سطح خانوادگی – تحت تأثیر قرار می‌دهد...

حس ترس در فیلم موج می‌زند و مایۀ انسجام داستان آن است. و در ایران موقعیت مؤلف یک اثر از قهرمانان اثرش امن‌تر نیست. از فرهادی می‌پرسم: برای خود هنرمندان اظهار نظر چه‌قدر سخت است؟ چیزی که در دیگر بخش‌های جهان به عنوان یک امر مسلم و عادی می‌شناسند... آیا فیلم‌سازان در ایران سرنوشت جعفر پناهی را به عنوان یک هشدار دیدند و شناختند؟

فرهادی می‌گوید: "شاید شما این طور فکر کنید، ولی واقعیت درست وارونه است. فیلم‌سازان اکنون دارند در این مورد حرف می‌زنند و دلیری و شجاعت تازه‌ای را می‌شود احساس کرد..."

معجزه‌ای که شاهدش هستیم، همین سینمای ایران است؛ یک جنبش مدرن هنری با تاریخ و استمرار فوق‌العاده که همچنان جلو می‌رود. ندرتاً آثار نه‌چندان خوب تولید می‌کند، بعضاً به حد شاهکار می‌رسد و در این راستا همۀ موانع تراشیده‌شده توسط خودکامگان را کنار می‌زند. وقتی که بیان مستقیم در فیلم‌ها خطرناک می‌شود، همیشه راه غیرمستقیم را به همان مقصد می‌پیماید.

گوش آزاد - ایران - تهران
.. آن وقت.. این این مردکِ معلوم الحال ، " فراستیِ " منتقد سینما. بی ادبانه به این فیلم می تازد و از مزخرف گویی چیزی کم نمی گذارد . از یکطرف با ده نمکی بحث سیاسی راه می اندازد . از طرف دیگر . وقتی دید زیراب خودش در حالِ خوردن است ، اصغر فرهادی و فیلمش را می کوبد تا کمی هم به نعل زده باشد .
جمعه 17 تیر 1390

ghorobe sabalan - انگلستان - لندن
من این فیلمو تو سینما دیدم. فکر میکنم تنها ایرانی سالن من بودم. فیلم تموم شد ولی خیلیها نمیتونستند از جاشون پاشند. تو غربت به برکت این حکومت لجن جوونامون خجالت میکشند بگن ایرانیند,اما من دیشب دلم میخواست تو سینما فریاد بزنم من ایرانیم. درود به شرفت اصغر فرهادی تو روزگاری که برای بردن ابروی ایران مسابقه گذاشتند یکی مثل تو با دستهای بسته برای اون سرزمین همیشه دردمند ابرو خرید.
جمعه 17 تیر 1390

feminism - انگلستان - لندن
ghorobe sabalan دوست عزیز ممکنه که لطف کنی و بگوئی که در کدام سینما این فیلم را تماشا کردی چون من و دوستانم در صدد هستیم که آن را تماشا کنیم ولی متأسفانه تا به الان اطلاعاتی از محل اجرا و نمایش این فیلم نتوانسته ام بدست بیاورم. سپاسگزار میشوم اگر مرا راهنمائی کنید .
جمعه 17 تیر 1390

PARVANE1 - انگلستان - برنموث
feminism - انگلستان - لندن سلام عزیز.من این فیلمو ندیدم به علت دوری از لندن. فکرکردم شاید غروب سبلان پیامتو نبینه به همین منظور اینو برات پیدا کردم. Curzon Chelsea. 206 Kings Road, London, SW3 5XP, United Kingdom - 0871 703 3990 باارزوی شادی و پیروزی همه شما دوستان.
یکشنبه 19 تیر 1390

feminism - انگلستان - لندن
PARVANE1 درود پروانه جان . مرسی عزیزم . جای شما بسیار خالی روز شنبه با دوستان رفتیم و فیلم رو تماشا کردیم ! این فیلم در هر Curzon سینمائی در لندن نشان داده میشود و ما هم به منطقۀ Piccadilly رفتیم و خیلی هم از تماشای فیلم لذت بردم . به هر حال ممنون لطف و توجهت عزیزم. شاد و تندرست باشی .
دوشنبه 20 تیر 1390

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.