از صحنه تئاتر تا یوتیوب، با مشکینقلم و ایستاده با مشت
شاهرخ مشکین قلم
رادیو فردا : شاهرخ مشکینقلم نام آشنایی در حیطه رقص و تئاتر در عرصه بینالمللی است. این بازیگر و رقصنده ایرانی برجسته ۴۴ ساله در پاریس اقامت دارد و تاکنون علاوه بر بازی در تئاترهای فرانسوی، برنامههای رقص متفاوتی را در سرتاسر دنیا اجرا کرده که با استقبال زیادی از سوی مخاطبان ایرانی و غیرایرانی مواجه شده است.
این عضو کمدی فرانسز فرانسه و از اعضای گروه آرین منوشکین، از معروفترین کارگردانان تئاتر دنیا، از ۱۴ سال پیش گروه رقصی را به نام نکیسا پایهگذاری کرد. او علاقه خاصی به متون کلاسیک ادبیات فارسی دارد و تاکنون رقصهایی را بر اساس داستانهایی چون سهراب و گردآفرید، خسرو و شیرین و هفتپیکر نظامی طراحی و اجرا کرده است.
از جمله آثاری که شاهرخ مشکینقلم اجرا و طراحی آن را بر عهده داشته، اجرای منظومه زهره و منوچهر سروده ایرج میرزا، شاعر متفاوت و طنزپرداز ایرانی، در بیش از ۱۵۰ سال گذشته است، شاعری که منتقد دوران خویش بود و با بیپروایی هرچه تمامتر شعر میسرود.
زهره و منوچهر حدود هفت سال پیش در پاریس و نیویورک به روی صحنه رفت و مورد استقبال زیادی قرار گرفت. حالا قرار است دوباره زهره و منوچهر به کارگردانی شاهرخ مشکینقلم از اواخر ماه ژوئن تور خود را در اروپا، کانادا و آمریکا آغاز کند.
در گفتوگویی که با آقای مشکینقلم، طراح رقص، رقصنده، کارگردان و بازیگر تئاتر، در پاریس داشتم، ابتدا از او پرسیدم:
دلیل اجرای مجدد منظومه زهره و منوچهر بعد از این همه سال چیست؟
شاهرخ مشکینقلم: اولا یک اثر هنری معمولا نمیمیرد و فقط بعضی از آثار هست که به فراموشی سپرده میشود. ولی یکی از دلایل ویژهاش این بود که یکی از شخصیتهای این داستان که سه شخصیت بیشتر ندارد، یکی راوی است که همان ایرج میرزا است و یکی منوچهر و یکی زهره... شخصیت راوی یا ایرج میرزا را آقای عزیزالله بهادری بازی میکردند از اول. فستیوال تیرگان در تورونتو خواستند که من را دعوت کنند امسال به عنوان هنرپیشه تئاتر، نه رقصنده. به خاطر این که هر بار من در آمریکا وجهه رقصندگیام مطرح بوده و خانم ماریا صبوری مقدم که این برنامه را عهدهدار بودند، خواستند که حتما زهره و منوچهر که قبلا در موردش صحبتهای طولانی کرده بودیم بیاورند آنجا و خواستند که با همان کادر اولیهاش و فرم اولیهاش و همان هنرپیشهها باشد.
آقای عزیزالله بهادری که از هنرپیشههای پیشکسوت ما هستند در دوره اول تئاتر ایران دوره نوشین، سن بالایی دارند و من یک جور راستش دلم میخواست که بزرگداشتی باشد از یک اسطوره زندهمان و ترجیح هم میدادم که این بزرگداشتها به جای این که وقتی هنرمندانمان نابود میشوند بزرگداشت برایشان میگیرند، در حضورشان این اتفاق بیفتد که خودشان بدانند که چه قدر آدمها دوستشان دارند و چه قدر قدردانی میکنند از هنرشان، از وجودشان و از دانششان.
این اجرا در حقیقت با آن اجرایی که چند سال پیش داشتید تفاوت دارد یا همان است؟
هیچ اجرایی در دو روز متفاوت دقیقا همان اجرای پیشین نیست. کما این که ده سال از سن همه ما گذشته و تجربیات دیگری کسب کردیم همهمان، تفاوتهایی از لحاظ جسمی و مغزی پیدا کردیم، دیدگاههایمان در زندگی یک خرده متحول شده. عزیزالله بهادری شاید آن طراوت و چابکی را که آن زمان داشت نداشته باشد. بنابراین مجبوریم یک آداپتاسیون بکنیم و بنابراین یک جاهایی تفاوتهایی پیدا خواهد کرد.
آقای مشکینقلم، شما خودتان نقش زهره را ایفا میکنید و این کار آدم را یاد زنپوشهای نمایشهای سنتی ایرانی مثل سیاهبازی و تعزیه میاندازد. آیا شما میخواستید این کار شما تداعی چنین نمایشهایی باشد یا دلیل دیگری دارد؟
درست است که من اشراف داشتم به این حقیقت که در فرمهای تئاتر قدیم یعنی از دوره شکسپیر گرفته تا به امروز در تئاتر کابوکی یا کاتاگالی هند فرمهای سنتی تئاتر دنیا و معتبرترینهایشان در تعزیه ما همیشه نقش زنها را مردها ایفا میکردند، ولی واقعیت امر این است که من با وجود وقوف بر این امر که خودم یک جورهایی دانشجوی همین فرمهای تئاتر آنتیک [قدیمی] بودم، دلم میخواست آن زمانی که شروع کردم روی این اثر کارکردن حدود ده پانزده سال پیش، دلم میخواست که یک هنرپیشه زن این را بازی کند.
ولی اتفاقی که افتاد ده پانزده سال پیش در پاریس متاسفانه هنرپیشه دختری که زبان فارسی را به این صراحت بداند و بیان کند و آگاه باشد به شعر فارسی خیلی کم بود. به خاطر نبود چنین امکاناتی، بچهها گفتند چرا خودت این رل را بازی نمیکنی؟ خودت چرا رل زهره را بازی نمیکنی و من هم قبلا این تجربه را داشتم در تئاتر چندین و چند بار در نقش زن بازی کرده بودم در تئاترهای فرانسه با آرین منوشکین یا تئاترهای دیگر، و این اتفاق خیلی میافتد در فرانسه. این فاصلهگذاری تمام معنی تئاتر است. این فاصلهگذاری تئاترال [تئاتری] خودش اتفاقا گرمای این بازی را بیشتر کرد و از یک فرم ملودراماتیک که خود متن در نهادش داشت تغییرش داد به یک فرم کمیک و طنزآلود. به خصوص جسارتی که در این شخصیت بود که بازیگر اصلی یعنی رل اصلی را زهره الهه عشق ایفا میکند و اینجا جسارتی را میبینیم در متن این زبان که کاملا نامانوس است با فرهنگ ایران. کاملا نشاندهنده برگرفتگی این اثر از یک اسطوره غربی است. به خاطر این که الهه عشق ما نداشتیم در فرهنگمان. وقتی زهره شروع میکند به طنازی و خودستایی و از خودش تعریف کردن و دلبری کردن از منوچهر، ما چنین چیزی را در فرهنگ حتی امروزمان نداریم و زنی که بتواند چنین برخوردی با یک مرد بکند، بلافاصله در فرهنگ سنتیمان به چشم یک فاحشه میبینیم. بنابراین حتی من نمیتوانستم به خودم اجازه دهم که این رل را به این بزرگی بسپارم به دست دختری که وقتی بخواهد ازش دفاع کند در بهترین کیفیتهایی که ادا خواهد کرد، حداکثر بیننده به او به چشم یک فاحشه نگاه خواهد کرد. در صورتی که این فاصلهگذاری که میشود که یک مرد بازی میکند دیگر جایی برای چنین برداشتهایی وجود ندارد.
آقای مشکینقلم، ایرج میرزا به عنوان شاعری بیپروا که در شعرهایش تابوشکنی کرده آن هم ۱۵۰ سال پیش و هم به عنوان شاعری که وجه سیاسی هم دارد چون شاعری بوده که منتقد زمان خودش بوده و یک شاعر مخالف مذهب، از طرفی هم کلماتی در شعرهایش هست که عنوان کردنش روی صحنه تئاتر حداقل در فرهنگ ایرانی شاید خیلی دور از ذهن باشد. چه شد که شما رفتید سراغ این متن و ایرج میرزا؟
دقیقا همین بود. من وقتی اولین بار منظومههای ایرج را خواندم یا عارفنامه را و یا حتی همین «زهره و منوچهر» را متعجب شدم که ما یک چنین شعرایی و اندیشمندان و نویسندگان و روشنفکرانی داشتیم در دوره روشنفکری ایران؛ تنها دورهای را که میتوانیم بگوییم اتفاق واقعی سیاسی و روشنگری در ایران اتفاق افتاد چنین نویسندههایی داشتیم و تمام اینها هشدار میدادند و پرهیز میداشتند ملت را از واقعه مذهب و تمامیشان در آن دوره دارند یک جوری این را زیرش یک خط قرمز میکشند که مواظب ملا و مفتی و مذهب و مذهبیون و آخوندجماعت باشید که آن چه بر سر ایران رفته به خاطر این خرافات بوده.
وقتی ایرج میرزا در مورد قمهزنی شروع میکند به نقد کردن یا حتی داستانی را که در عارفنامه آمده به آن خانم چادری خود عارف همخوابه میشود و این طور برملا میکند یک سری واقعیتهای تلخ جامعه ما، من از خودم سوال میکردم که چه طور ممکن است روشنفکران ما که خودشان را چپ میدانستند حتی تودهای و کمونیست میدانستند چه طور ممکن است که در تنها دوره روشنگری ایران در اندیشه سیاسیاش اینها درس نگرفتهاند از بزرگانشان، از پدران اندیشهشان؟ چه طور شده که اینها را نخواندهاند؟ آیا ممکن است که ما این قدر کمبود وقوف داشته باشیم نسبت به تاریخ و فرهنگ خودمان؟ چه طور ممکن است چنین اثری خوانده نشده باشد یا این که از کنارش گذشته باشند به راحتی؟
اجرا در چه زمانی است؟
به ترتیب، اجرای اول ۲۷ ژوئن در مونپلیه، ۲ ژوئیه در پاریس و بعد به ترتیب ۱۵، ۱۶ و ۱۷ ژوئیه در لسآنجلس، ۲۳ و ۲۴ ژوئیه در تورونتو کانادا، ۳۰ ژوئیه در سکرمنتو و ۳۱ ژوئیه در سانفرانسیسکو. بعد در ۲ و ۳ سپتامبر در فرانکفورت و شاید چهارم سپتامبر در کلن.
قطعهای از کارهای گذشته مشکینقلم
جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید. جهت دانلود ویدئو اینجا کلیک کنید. |
https://www.youtube.com/watch?v=D5k1-cj8Jvg
«ایستاده با مشت»: این اسم مستعار تنها چیزی است که از او میدانیم. جوانی که همراه گروهش تاکنون ۱۴ موزیک ویدئو برای اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸ و حامیان جنبش سبز ساخته و در کانالی به همین نام در یوتیوب گذاشته است. آخرین ساخته او ترانه خرداد نام دارد که به تازگی در یوتیوب منتشر شده. ترانهای که خوانندهاش آزما نام دارد و آهنگسازش ناشناس است. اینها کسانی هستند که از جنبش سبز حمایت میکنند، اما به دلایل امنیتی هرگز کسی نام اصلی آنها را نمیداند.
در گفتوگویی که با ایستاده با مشت داشتم، ابتدا از او در مورد سابقهاش در ساخت ویدئوکلیپ پرسیدم:
ایستاده با مشت: کارهایی که من انجام دادهام از قبل از انتخابات به این شکل شروع شد یعنی با این سمت و سو. ولی قبلش من به صورت تجربی و به صورت نیمهحرفهای کار ویدئو انجام میدادم. ولی بعد از انتخابات به صورت جدیتری ادامه پیدا کرد.
این کانالی که شما در یوتیوب راه انداختهاید به اسم ایستاده با مشت، که بیشتر از ده تا ویدئو تویش هست. چه روندی طی شد و با چه انگیزه این کار را کردید؟
میتوانم خیلی موردی راجع به آن صحبت کنم. اولین کاری که انجام شد قبل از انتخابات بود و یک ویدئویی بود در حمایت از میرحسین موسوی و بعد از انتخابات به خاطر اتفاقاتی که رخ داد احساس نیاز به شدت حس میشد که یک سری کار انجام شود. آن موقع در ایران تمام بچههایی که قبل از انتخابات فعال بودند و بچههایی که من میشناختم در گروههای موسیقی زیرزمینی شروع کردند خودانگیخته به ساختن موزیک برای این شرایطی که به وجود آمده بود. آنها میخواستند که این موزیکها به صورت ویدئو دربیاید. اولین کاری که بعد از انتخابات انجام شد یک ویدئویی بود که یک یا دو ماه بعد از انتخابات درآمد. بعد از آن این مسیر ادامه پیدا کرد. اتفاقاتی که داشت رخ میداد در سال ۸۸ در ایران آن قدر زیاد بود که تقریبا میشود گفت ماهی یک ویدئو ساختم بعد از آن و در کانال قرار دادم. اتفاقات متفاوتی بود از کمپین مجید توکلی بود، فوت آیتالله منتظری و خیلی اتفاقات دیگر که در ویدئوها مشخص است.
مشخصا راجع به این ترانه خرداد میخواهم بپرسم. این کار نسبت به کلیپهای دیگری که در مورد جنبش سبز روی یوتیوب است حرفهایتر است. هم به لحاظ کار موسیقی و هم ویدئویی که برایش ساخته شده. چه امکانات ویژهای داشتید که این کیفیت کار خیلی بالاتر از کارهای دیگر است.
من امکان خاصی نداشتم. کل کار از عکسهایی درست شده که در اینترنت هست و فقط به نظر من مهم ایدهای است که پشت کار بود. ما همیشه این شعار را همه جا دیدیم که «ما به خرداد پرحادثه عادت داریم»، وقتی مضمون کار و شعری که خوانده میشود راجع به خرداد است، فکرکردم که بیایم این مصرع را تصویرش کنم. که «خرداد پرحادثه» چیست. در واقع کلید کار توی این است که بعد از پانزده خرداد ۴۲ شروع کردم و به سه خرداد ۶۱ رسید و بعد خرداد ۷۶ و خرداد ۸۸، به نظر من اینها زنجیرهای بود که اینها را به هم وصل میکرد. این به لحاظ مفهومی. ولی به لحاظ فرم کار که یک پروژکتوری هست که از آن استفاده کردیم و تصویرها را انداختیم و بازیگری داریم که صفحه سفید را در پروژکسیون تکان میدهد.
در این ویدئو عکسهای متفاوتی هست از کشتهشدگان جنگ ایران و عراق. مثل چهره شهید همت تا عکسهایی از آقایان خاتمی، موسوی و کروبی و حتی عکسی از آیتالله خمینی. انگار یک تاکیدی هست بر روی همبستگی همه طیفها. آیا این عمد بوده؟
بله. کاملا عمدی بوده. برای این که به زعم من این زنجیرهای است که تاریخ ما را به هم وصل میکند. تاریخ ما منفک نیست از هم و تمام بخشهایش به هم وصل است. در واقع اگر بخواهیم در یک عبارت خاص خلاصه کنیم این جریان ویدئو را «حقطلبی» است. در تمام این اتفاقاتی که توی این ویدئو تصویر شده به نظر من وجه اشتراکشان حقطلبی است و ایستادگی در برابر ظلم. در هر زمانی بنا بر مقضیات آن زمان شکلی پیدا کرده و یک رهبر خاص.
به نظر شما، ساخت کلیپهای زیرزمینی چه قدر اهمیت دارد؟ آیا میشود کیفیت آنها را به عنوان یک اثر هنری حفظ کرد؟
چرا نه. من خودم ادعایی بابت وجه هنری کاری که از طرف خودم و دوستانم ارائه میشود در آن کانال ندارم و این تیمی که داریم کار میکنیم. ولی به نظرم خب به هر حال ما داریم بر اساس احساس نیازی که میکنیم این کار را انجام میدهیم. مشخصا آن نیاز ارجحیت دارد نسبت به کیفیت هنری کار. این به این معنی نیست که ما حواسمان به کیفیت هنری کار نیست. ولی ارجحیت با ارائه این پیام است. لزوم این کار چیزی نیست که مثلا ما دو نفر سه نفر بنشینیم کنار هم و تصمیم بگیریم که این کار لازم است. این به نظر من در سپهر عمومی نسل و جامعه ما وجود دارد. در واقع اگر به یک شکلی بخواهم توضیح دهم من فکر میکنم کاری که این جور ویدئوها دارند انجام میدهند، شبیه آمپلیفایر است. توی ایران یک اتفاقاتی دارد میافتد به هر شکلی. کاری که این ویدئوها و این شبکههای اجتماعی دارند انجام میدهند، بزرگنمایی این اتفاقات است. بزرگنمایی منظورم اغراق نیست. منظورم اتصال اتفاقاتی است که توی گوشیهای تلفن همراه مردم در خیابانهای تهران فیلمبرداری میشود به رسانههای رسمی. رسانههای رسمی از طریق یوتیوب و اینها به آن ویدئوها دسترسی دارند ولی آوردن آن در بستری که میشود گفت بستر هنری ویدئو، باعث میشود این پیامها سادهتر انتقال پیدا کند و بهتر.
|