گربه و کاسه عتیقه


گربه و کاسه عتیقه

عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشی نیست.

khosh bavar - ایران - یزد
کلک رشتی ! و حتما هم این روستا و این مرد روستایی شمالی بوده ! خیلی باحال بود, اخر شب خوب خندیدم ! دم مسئولان محترم سایت گرم که فکر کنم رشتی هم تویشان باشد, چرا نه ?!
یکشنبه 29 خرداد 1390

*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
عجب تو کارش حرفه و تخصص خاصی داشت خوب واسه خودش کاسبی راه انداخته بود:d ولی داستان با حالی بود جج
یکشنبه 29 خرداد 1390

بیگلی بیگلی - ایران - مشهد
پس داداش شما که تو کار حیواناتی یه چند تا فنچم ما خونمون داریم جوجه کردن دیگه خیلی زیاد شدن جا نداریم نگهشون داریم بیا همینا رو هم واسه ما آب کن :D
یکشنبه 29 خرداد 1390

mastaneh.deldar - ایران - اهواز
خیلی باحال بود.... عجب داستانیه من که کلی خندیدم عتیقه فروش فکر کرده خیلی زرنگه............
یکشنبه 29 خرداد 1390

بنده ی تنهای خدا - قطر - دوحه
ایول روووووووستایی
یکشنبه 29 خرداد 1390

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.