آشپزی - داستان کوتاه

آشپزی - داستان کوتاه

خانمی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.


ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز..
وای خدای من، خیلی درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش.
باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک.....

خانم به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه احساسی دارم

khosh bavar - ایران - یزد
گل فرمود !
پنج‌شنبه 12 خرداد 1390

pandora - المان - کلن
اوووووووووووف!
پنج‌شنبه 12 خرداد 1390

*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
جالب بود
پنج‌شنبه 12 خرداد 1390

behnam2009 - انگلستان - لندن
عالی بود
پنج‌شنبه 12 خرداد 1390

sanama - امریکا - سیاتل
منم وقتی شوهرم پشت اتومبیله یه جورایی همین کارا را می کنم از بس که می گم مواظب باش /وایسا /تند نرو/راهنما بزن /خلاصه اونم جدیدا اصلا پشت ماشین نمی شینه می گه فقط تو رانندگی کن
جمعه 13 خرداد 1390

AFGPersian - سوئد - مالمو
خیلی باحال بود ایول.
جمعه 13 خرداد 1390

فراز_نروژ - نروژ - تونسبرگ
بنده چنان ترمز دستی عیالم را کشیده ام که موقعی که رانندگی می کنم جیک نمی زنه!!
یکشنبه 15 خرداد 1390

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.