«جان جوزف نیکلسون» ۲۲ آوریل ۱۹۳۷ در نیوجرسی آمریکا متولد شد. پدرش کار نقاشی دکور مغازه ها را انجام می داد و مادرش متخصص زیبایی و پوست بود.
جک و دو خواهرش هیچ گاه حضور پدر را از نزدیک حس نکرده بودند و همه مسؤولیت آنها بر عهده مادرشان بود. از کودکی خوب می توانست مردم را بخنداند. در کنار درس ورزش می کرد و به بازیگری هم علاقه داشت و توانست بهترین بازیگر مدرسه لقب بگیرد.
جک پس از پایان تحصیلات با راهنمایی خواهرش به لس آنجلس رفت و در کمپانی «MGM» به عنوان پادو مشغول به کار شد. در ضمن، اجازه داشت در اغلب صحنه های فیلمبرداری حضور داشته باشد و دنیای بازیگری را از نزدیک حس کند.
جک جوان در این دوران الگوهایی چون «جیمزدین» و «مارلون براندو» داشت و «همفری بوگارت» را هم به خاطر بازیهایش ستایش می کرد.
اولین تجربه کارگردانی جک فیلم «Drive He said» نام داشت که به خاطر مدیریت نامنظم و موانع زیادی که بر سر راهش قرار گرفت، ناموفق ماند. این فیلم از سوی دیگر به خاطر مسایل سیاسی نیز با انتقادهای تند زیادی مواجه گردید و همین مسأله جک را نسبت به کارگردانی مأیوس کرد.
بعد از این تجربه نیکلسون ۳۴ ساله پیشنهاد بازی در «پدر خوانده» فورد کاپولا را نپذیرفت. وی درباره رد این پیشنهاد گفت: در فیلم هیچ صحنه ای برای بازی او در مقابل «مارلون براندو» در نظر گرفته نشده است و در ضمن عقیده داشت که این نقش را باید یک ایتالیایی بازی کند. او در عوض در فیلم «آخرین پولدار» بازی کرد و بعد از حضور در این فیلم با «جان هیوستون» آشنا شد.
همین مسأله باعث شد جان هیوستون مدتی بعد نقش دوم فیلم «محله چینی ها» را بپذیرد و در این فیلم با نیکلسون همبازی شود. جک در «محله چینی ها» نقش یک کارآگاه را داشت که جریان پیگیری یک قتل مرموز را در سال ۱۹۳۰ بر عهده می گیرد. «محله چینی ها» در ۱۹۷۴ به نمایش درآمد و یک اثر فوق العاده زیبا لقب گرفت. منتقدان و مردم از فیلم استقبال کردند و فیلم در ۱۱ رشته برای دریافت جایزه اسکار نامزد شد.
نیکلسون در ۱۹۷۵ در «دیوانه ای از قفس پرید» بازی کرد و موفق شد یکی از بهترین نقشهای تاریخ بازیگری اش را خلق کند. بعد از نمایش فیلم بسیاری از منتقدان سینما معتقد بودند او دراین نقش بیش از هر وقت دیگری به شخصیت واقعی اش نزدیک شده است. «دیوانه ای از قفس پرید» در ۵ رشته نامزد دریافت اسکار شد و جک نیکلسون به خاطر حضور موفق در این فیلم توانست نخستین جایزه اسکارش را دریافت کند.
نیکلسون در سال ۱۹۷۶ به آرزوی دیرینه اش رسید و در «میسوری می سوزد» با «مارلون براندو» همبازی شد. او سعی داشت از این همکاری نهایت استفاده را ببرد، اما رفتارهای نامناسب «براندو» این امید او را نقش برآب کرد. جک در مصاحبه ای گفته بود: «براندو هیچ یک از دیالوگهایش را حفظ نمی کرد و آنها را از روی یادداشتهای بزرگ کنار دوربین می خواند.» این فیلم به نمایش درآمد و شکست خورد. در همین سال نیکلسون ۳۹ ساله در فیلم «آخرین مأموریت» الیا کازان در کنار «رابرت دنیرو» و «رابرت ردفورد» حضور پیدا کرد. جک همزمان تصمیم گرفت یک بار دیگر کارگردانی را تجربه کند.
این بار «سفر به جنوب» را کارگردانی کرد و باز هم نتوانست در کارش موفق باشد. کار بعدی او بازی در فیلم «درخشش» «استنلی کوبریک» بود. فعالیت ۱۰ ماهه برای ساخت «درخشش» جک را خیلی خسته کرد. بنابراین تصمیم گرفت بعد از بازی در «پستچی همواره دو بار زنگ می زند» دو سال استراحت کند.
دو سال بعد در ۱۹۸۲ جک در «Terms of Endearment» با کارگردانی «جیمز ال بروکس» کار کرد و موفق شد دومین اسکارش را برای نقش دوم این فیلم دریافت کند. بلافاصله بعد از این کار با «آنجلیکا هیوستون» در یک کمدی مافیایی حضور پیدا کرد و بار دیگر توانست با «جان هیوستون» همکاری داشته باشد.
جک در ۱۹۸۹ بازی در نقش شوکر را برای فیلم «بتمن» پذیرفت. نیکلسون با حضور در این فیلم توانست توجه نسل جوان را نیز به بازی اش جلب کند. همکاری مجدد او با «تیم برتون» به تولید فیلم پر فروشی منجر شد که به تعداد طرفداران خودش هم افزود.
این مسأله به همه ثابت کرد که جک می تواند در هر نقشی حضوری موفق داشته باشد. او برای حضور در این فیلم ۶ میلیون دلار دستمزد گرفت و فیلمش هم در مجموع ۶۰ میلیون دلار فروش کرد.«جک نیکلسون» سپس کارگردانی فیلم دیگری را آغاز کرد که البته کارهای آن از ۵ سال قبل شروع، ولی به دلیل پاره ای مشکلات متوقف شده بود.
فیلم ناموفق «هاپا» به کارگردانی «دنی دوبیتو» فیلم بعدی جک بود، اما بازی در «چند مرد خوب» در کنار «تام کروز» بار دیگر او را به اوج نردبان ترقی برد.نام «جک نیکلسون» در دسامبر ۱۹۹۶ بر سنگفرش خیابان هالیوود نوشته شد و در دفتر تاریخ ثبت گردید.
آی سان نوروزی
|
|
|
|
|
|
|