نور جزو لاینفک زندگی بر روی کره زمین است همه ما نور و ویژگی های آن را هر روز تجربه می کنیم. از لحظه ای که صبح هنگام، چشمان خود را به روی جهان باز می کنیم شاهد حرکت و تأثیر نور بر فضای زندگی خود هستیم و تا لحظه ی خواب آن را با خود به همراه داریم حتی در رویاهایمان نیز حضور آن را مشاهده می کنیم. پس هیچ یک از ما نمی تواند با ماهیت نور کاملاً بیگانه باشد. اما برای نورپردازی این شناخت باید به اندازه ایی باشد که شخص بتواند نور را تحت اختیار بگیرد.
مشخص نیست که این مرحله برای شخص نورپرداز چه وقت حادث می شود اما قدر مسلم به میزان خواستن شخص بستگی دارد.
ظهور این مرحله ناگهانی است یعنی شخصی در حین ممارست به یکباره متوجه می شود که انگار دیگر نور را می فهمد و می تواند آنرا لمس کند، کرشمه های آنرا می شناسد و می تواند با آنها کنار بیاید و گویی دیگر بر نور تسلط دارد.
این مرحله شیرینی است که شکل دنیا را در چشم صاحب این معرفت متحول می کند او خیلی بیش از گذشته با نور مأنوس می شود. دائماً کیفیت نور را در محیط احساس می کند حرکت نور در فضا را دنبال می کند، انعکاسهای خیلی کوچک را هم می بیند، به تاریکی ها بها می دهد. رفتار نور با اشیاء را نظاره می کند. گاه از این رفتارها شادمان و گاه غمگین می شود و ......
این شناخت دیگر از حرکت باز نمی ایستد و هر روز مسیر تکامل را طی می کند اما هیچوقت به تکامل نمی رسد. من عقیده دارم زمان ظهور معرفت نور و میزان باروری آن در هر شخص با میزان معنویت وی رابطه مستقیم دارد. اما با تمام این تفاسیر نور در عکاسی یک هدف نیست. بلکه وسیله ایست برای نمایش مفاهیم.
آن جمله معروف را همه شنیده ایم که می گوید" آنجا که کلام از حرکت بازمی ایستد موسیقی به صدا در می آید "... نور در حقیقت موسیقی تصویر است که می توان به واسطه آن مفاهیمی را به نمایش در آورد که قابل نمایش نیستند یعنی شکل ندارند. از مفاهیم ملموسی مثل سرما و گرما گرفته تا مفاهیم فلسفی مثل زمان یا عشق...