دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۳ می ۲۰۱۰
داستانی جالب - طنزروزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جداشدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟

پدر که تا بحالدر عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، ونمیدانم.
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آندیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیواربراق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بستهشد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که ازیک شروع و بتدریج تا سی رفت، هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند کهناگهان ، دیدند شمارهها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، دراین وقت دیوار نقرهای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله موطلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش
گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا!!!
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
واقعا که روستایی !? بهترین کاری که یک " مرد " میتونه در حق خودش و " زنش " بکنه که او را " زن رویایی " خودش ببیند, نوشیدن مشروب میباشد ! شاد و هوشیار باشیم . |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 |
|
|
عرق سگی - ایران - تهران
|
khosh bavar - ایران - یزد دوست من کدام مشروبو میگی کسی دست به سهم من نزنه که ناراحت میشم. . |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 |
|
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
عرق سگی - : نه عزیزم, خیالت جمع باشه زیرا شما که خودتان سرچشمه صفا و وفا هستی, پس نترس ! garfield جان, اگر مشروب را طبق نظریه نسبی بنوشید, حتما او را بشکل دیو نخواهید دید ! شاد و اهل دل باشیم . |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 |
|
|
felora - ایران - تهران
|
اونوقت میگن اخه .. روستایی ساده س/ بی غل وغشه/ با صفا س!!! از قدیم گفتن از ان نترس که های وهوی دارد از ان بترس که .... |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 |
|
|
alihosain2001 - سوئد - استکهلم
|
وای که چقدر دلم از اون عرق سگی هایی که تو ایران میخوردیم میخواد البته تو کابل گیر اوردم خودش بود اما اینجا تو استکهلم عربها میسازن ولی به عرق سگی ایرانی نمیرسه |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 |
|