نمی دانم چند نفر از کسانی که این نامه سرگشاده را می خوانند، با بشرا خانم آشنا هستند. این بشرا خانم یکی از دختران آقای خامنه ای است و شنیده ام که دختر خوبی هم هست. من برایش یک نامه سرگشاده نوشته ام که همزمان با شما خوانندگان عزیر، او هم بخواند. به عبارت دیگر چون نشانی او را نداشتم و اطمینان هم نبود که پستچی نامه را به او برساند که مبادا بمبی، نارنجکی درآن باشد، در این نشریه چاپ می کنم و می دانم بالاخره یک نفر وجود چنین نامه ای را به گوش ایشان خواهد رساند. حال برویم سر نامه. نوشته ام:
"بشرا خانم البته شما مرا نمی شناسید. درحقیقت من هم شما را نمی شناسم وتنها از طریق خواندن سرگذشت پدرتان که توسط یکی دو تن از فراریان از بیت رهبری نوشته شده بود، با نام شما آشنا شدم. راستی شما با چه عنوانی ایشان را خطاب می کنید؟ حاج آقا؟ ، آقا، آقاجون، بابا، پاپا، ددی، مقام معظم، باباعلی، بابایی؟ به هرحال من پدرم را همیشه "آقا" خطاب می کردم به چند علت. هم اختلاف سنی داشتیم، هم آدم بسیار بلند قد و پرهیبت و به قول مقام معظم "با اقتداری" بود. خودش هم خیلی دوست داشت که همه او را آدم بسیار پرهیبت و با اقتدار و قدر قدرت بدانند، کمترهم می خندید، خیلی هم دیکتاتور و یک دنده بود و حرف اول و آخر را هم ایشان می زد و کسی هم جرات جر و بحث با او را نداشت. امیدوارم "آقا"ی شما این چنین نباشد. اما بعدها که سنین بلوغ را پشت سر گذاشتم و احساس کردم برای خود شخص مستقلی شده ام، با ایشان هرازگاهی جرو بحث ها می کردم و از او می خواستم که پاسخ ما را بدهد که او هم خیلی مختصر پاسخ می داد. بگذریم این نامه سرگشاده در باره پدر من نیست، اما این نکته ها را نوشتم که بگویم ما ایشان را "آقا" می خواندیم و علتش هم، آن خصوصیاتی بود که نوشتم. حالا فرض کنیم شما هم ایشان را "آقا" خطاب می کنید. بسیار خوب.
من یکی دو نامه خدمت ایشان نوشتم. اما از قرار ایشان یا خیلی گرفتارند و فرصت خواندن نامه های آدم بی نام و نشانی مثل مرا ندارند و حتی کارکنان دستگاه عریض و طویل ایشان هم بسیار گرفتارند، یا ایشان مرا هم جزو همین فتنه گران و ضدانقلاب و عوامل بیگانه و اسکتبار جهانی تلقی کرده ، خلاصه پاسخی به من ندادند. ازهمین روی ناچار دست به دامان شما شدم. زیرا فکر کردم با آن که شما دختر خانم مقام معظم رهبری هستید، اما نه چنان سمتی دارید که مثل "آقا" آن همه گرفتار باشید، و نه از سوی کسانی از چپ و راست و بالا و پایین محاصره شده و آنچنان در میان تعظیم ها و تکریم ها و دست بوسی های این آدم های ذوب شده محاصره شده اید که افرادی مثل ما را داخل آدم حساب نکنید. هرچند بشرا خانم من برای خودم احترام و ارزش بسیار قائلم و یکی از افتخارات زندگی ام آنست که به اندازه ناخن انگشت کوچکم، خون کسی را نریخته و تعمدا آزارم به کسی نرسیده است. بگذریم.
از شما خواهش می کنم یک بار که "آقا" را روی آن مبل معروفی نشسته اند که تعریفش را به نقل از آقای احمد مروی، که خود را "معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری" معرفی کرده بود، خوانده ایم و سرحالند و کمرشان هم درد نمی کند ومشغول اختلاط با اعضای خانواده هستند، از ایشان بپرسید: "آقا" شما هیچ زندان افتاده اید؟ البته پاسخ مثبت است. زیرا بارها خوانده ایم که ایشان زمان شاه زندانی بوده اند. بعد بفرمایید : آیا در زمانی که شما را محاکمه می کردند، به شما اجازه دادند برای خود وکیل بگیرید؟ یا حق گرفتن وکیل هم نداشتید؟ یا این که قوه مالی شما اجازه نمی داد برای خود وکیل بگیرید و بالاخره خود دادگاه، یک وکیل تسخیری برایتان تعیین کرد؟ آیا آن وکیل به اندازه وسع خود، توانایی خود، معلومات و تجربه خود، از شما دفاع کرد؟ حتما کرده که شما مادام العمر زندانی نشده اید یا شما را اعدام و تیرباران نکرده اند، بله؟ بعد از "آقا" پرسش بفرمائید: "آقا" آن رژیم منفور و غیراسلامی سابق که نوکر آمریکا بود و نه استقلال داشت، نه عدالت اسلامی سرش می شد و اغلب سران و سردمداران آن رژیم هم، از آن شاه گرفته تا رئیس قوه قضاییه و دادسری ارتش و دادستان و دادیار و... همه آدم های فاسد، عرق و شراب و آبجو خور بودند، اغلب هم نه نماز می خواندند نه روزه می گرفتند، آیا با آن وکیلی که از شما دفاع کرد، چه کردند؟ زندانی اش کردند؟ از کار وکالت ده سال، بیست سال سی سال محرومش کردند؟ زن و بچه اش را گرسنه و بی درآمد و بی سرپرست رها کردند؟ چند شلاق او را زدند؟ چه نوع مجازاتی او را کردند؟ آیا آن وکیل ازبیم زندان و شکنجه و آزارهای گوناگون ناچار شد هرچه داشت رها کرده و از راه کوه و کتل و به صورت قاچاق به کشورهای بیگانه پناهنده شود؟ وکیل شما که حتما مرد بود، اما سراغ دارید در زمان آن شاه خدا نیامرز که نوکر آمریکا، انگلیس، اسرائیل، بهایی ها، خواننده ها و نوازندگان بود، هرگز زنی را که شغلش وکالت از مخالفان رژیم بود، شنیده اید که او را زندانی کرده و بچه های کوچک او را بی سرپرست کنند و حتی شوهرش را هم گرفته و مدتی زندانی کنند و اجازه ملاقات با مادر را، به بچه های این زن بی نوا برای ماه ها ندهند و با این کودکان مانند اسرای کربلا رفتار کنند؟
"آقا" ممکن است به من که بشرا خانم دختر دلبند شما هستم بفرمایید گناه این خانم "نسرین ستوده" چیست؟ که رفته درس وکالت خوانده، شغل وکالت انتخاب کرده، کارش آن است که از متهمین و از حقوق آنان دفاع کند، گناه این زن حقیقتا چیست؟ مگر وظیفه اش دفاع از متهمین نبوده؟ آیا به خاطر آن که با رادیو های خارج مصاحبه کرده است او را بازداشت ومحاکمه کرده اند؟ شما که "آقا" بارها فرموده اید "رادیو های بیگانه می گویند؟ خوب بگویند". نوار صدای "آقا" را تقریبا هر روز رادیو فردا که یکی از آن رادیو های بیگانه است، پخش می کند. البته به احتمال زیاد بشرا خانم شما این گونه رادیوها را هرگز گوش نمی کنید. چرا این قوه قضاییه که باید مظهر عدل و انصاف اسلامی باشد، عطوفت و رافت به جای خود، چرا چنان بلاهایی سر این زن آورده است که او نزدیک به بیست کیلو وزن کم کرده است؟ اصولا نه این زن، بلکه تمام زندانیان عقیدتی و سیاسی چرا باید با انواع تحقیرها، دشنام ها، شکنجه های قرون وسطایی، تجاوز و.... روبرو شوند؟ مگر انسان ها حق مخالفت با دولت و رژیم را ندارند؟ اگر ندارند انتخابات برای چیست؟ اگر مخالف، نظر و مخالفت خود را ابراز نکند، چگونه روزی می تواند دولت را در دست گرفته و برنامه های خود را پیاده کند؟ مگر ما انسان ها در قرن بیست و یکم دشمن جان مخالفان عقیدتی خود باید باشیم؟ اگر کسی "آقا" مخالفت عقیده شما باشد، جان ومال و ناموس وآزادی او حلال است؟ گناه کسی که به میرحسین موسوی یا کروبی رای داده چیست؟ یا در کمیته های انتخاباتی آنان داوطلبانه و مجانی خدمت کرده چیست؟ او ازکجا میدانست که اینان برنده نخواهند شد و این بینوا را به سبب خدمت در کمیته انتخاباتی بازندگان یا حتی کمک مالی به آنان با سیخ و درفش خواهند کشید؟ آیا با این وضع یک نفر حاضر می شود در هر نوع انتخاباتی شرکت کند؟ مگر آنکه یا عقل نداشته باشد یا از جان و مال و ناموس خود سیرشده باشد.
بشرا خانم به احتمال خیلی زیاد شما خودتان مادر هستید و شاید کودکان کم سن وسال هم داشته باشید یا به هرحال سال ها پیش داشته اید، این درست است که این کودکان از محبت و مهر مادری که انجام وظیفه کرده، شغل خود را به نحو احسن انجام داده برای سالهای سال محروم شوند؟
اگر احیانا چنین صحبتی بین شما و "آقا" پیش آمد، کاری برای این زن شجاع و دلاور که نمی خواهد زیر بار حرف زور رفته و به توسری خوری عادت کند انجام دهید. نه تنها برای این زن، برای تمام زندانیان زن و مرد که به واسطه اختلاف عقیده و سلیقه سیاسی، امروز زندان ها را با آنان پر کرده اند. "پدر" واقعا این بود حکومت و رژیمی که به این مردم بدبخت وعده اش را داده بودیم؟ مردمی که با شجاعت به خیابان ها ریختند و به استقبال گلوله ها رفتند و جان خود را باختند که "آقا" شما و همراهانتان بر سر کار آمدید؟ واقعا آنها انتظار چنین حکومتی را داشتند. واقعا فکر می کنید اینان اکنون آدم های خوشبختی هستند؟
بشرا خانم مرا می بخشید من آدم رکی هستم... اگر بشرا خانم در آن دنیا چشم من به شما بیفتد، باورکنید دامن شما را رها نخواهم کرد. اگر شده شما را نزد خدا و پیامبران هم خواهم برد که من از این بشرا خانم شکایتی دارم، زیرا در زمانی که "آقا" ی ایشان در نهایت اوج بود و بشرا خانم هم خیلی راحت به ایشان دسترسی داشت، نامه ای ازخون دل نوشتم و حال و وضع نسرین ستوده، که نمونه ایست از وضع سایر زندانیان زن ومرد عقیدتی، به ویژه زندانیان زن، برای این بشرا خانم شرح دادم اما ازایشان هیچ خبری نشد. از آستین خود نیز نسخه ای از این نامه سرگشاده را بیرون آورده و به آن ها نشان خواهم داد که بی مدرک حرفی نزده باشم. آیا صدای فریاد مرا شنیدید؟ کس از پس نفرستاده، تو از پیش فرست.".
منبع: جرس