شامی که تاریخنویسان رومی و اسلامی به ما معرفی کردهاند چنان محیط استبدادزدهای بوده است که اگر به جای معاویه هر جاهطلب دیگری در آنجا موقعیتی مییافت در هوای صعود بر فلک سروری, مرتکب جنایاتی بدتر از معاویه میشد. امان از ملت استبدادزدهی در اختناقپرورده که ذاتاً بتپرستند و به حکم جهالت خویش تیشه بر بنیان آزادی و حیثیت خود میزنند و در مداحی و گزافهگویی چنان دواسبه میتازند که امر بر خود فرمانروا هم مشتبه میشود...در محیطی چنان, تودهی عوام چنین میپسندند و معدودی نکتهسنجان و آزادگان چارهای ندارند جز انتخاب یکی از دو سه راه, یا چون ابوذر برآشوبند که: -باید برون کشید از این ورطه رخت خویش-, یا در بیتالاحزان خویش بخزند و به فتوای -ببُر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر- عمل نمایند, و یا چون حقطلبان حقیقتگو سرِ سبز را در کار زبان سرخ کنند و زیر شمشیر جلادان معاویه لبخند تلخ خود را بر چهرهی بیاعتنای مردم بپاشند, که: -من استادهام تا بسوزم تمام-. در محیطهائی چنین, زمین هرگز خالی از بت نیست, «معاویه» برود, «یزید» میآید.»{سعیدی سیرجانی، پدرِ اخلاقی جنبش سبز} |