بهاره علوی، غروب "دختر خورشید"


بهاره علوی، غروب "دختر خورشید"

در هوای بهاری، پس از سرک به سایت های خبری ظاهرا امروز، اعدام و سنگسار و یا دستگیری تازه ایی نیست. یعنی قرار نیست بغضی فرو شود  و چنگی بر دل چاک چاک ما زده شود.

 اما ایمیل ها:چنیدین و چند ایمیل با عنوان  "بهاره علوی" رسیده بود فکر بد به خود راه ندادم. بهاره را بخصوص در جریان هشت ماهه جنبش ایران،  تنها، ایمیلی می شناختم، بین ما ایمیلی چند رد بدل شده بود. از او نام زندانیان زن و عکس کسانی که جوانی داده برای رای شان را داشتم. اما دیگر هیچ از او نمی دانستم، حتی سنش را.گمان بردم لابد خبری را بهاره داده، بقیه در موردش حرف و حدیث گفته اند. آخرینش را گشودم:

"هنوز باورم نمیشه که این اتفاق افتاده باشه امیدوارم مادرش و برادرش بتونن این روزای بد رو پشت سر بذارن وروزهای بهتری در انتظار همه مون باشه می دونیم که بهاره چقدر پر تلاش بود و جای خالیش پر نخواهد شد"

 بغض راه گلو را بست، همراه باران چشمم تند و تند ایمیلها را خواندم خبرها مغشوش در هم برهم و دوخطی بود از مرگ پدر بهاره می گفت و بستری بودن مادر، پس امید اندکی ماند برای دوستی نوشتم :

"سامانه جان ایا خبر در مورد بهاره درست است؟ هرکس خبررا به شکلی اتعکاس داده خبر تو به وضوح از مرگ او می گوید دلم می خواهد خبر دوستانی را که گفتند پدرش فوت کرده باورباور کنم.........

 جز چند ایمیل هیچ شناختی از او نداشتم" در گوگل زدم بهاره علوی، برای دیدن عکسش جستجو کردم گوگل هم او را نمی شناخت، مدرسه فمنیستی نوشت :

"امروز 6 اردیبهشت ماه، خبر رسید که بهاره علوی، از فعالان جنبش زنان و همراهان کُرد کمپین یک میلیون امضا، و نویسنده وبلاگ دختر خورشید در تصادفی جان باخته است. او که در 11 فروردین ماه همراه با خانواده اش در جاده سنندج تصادف کرده بود، پس از روزها بستری بودن در بیمارستان و عواقب ناشی از این تصادف بالاخره امروز درگذشت. او پیش از فوت اش مرگ پدرش را و بستری شدن مادرش را به واسطه این تصادف شاهد بود......"

 وبلاگ شخصی اش را خواندم و "دختر خورشید" را شناختم.

اما دیر هنگام بود دختر خورشید برای همیشه غروب کرده بود غروبش را باور نمی کردم این بار گوگل را برای نوشته هایش  جستجو کردم  مطالبی که بهاره نوشته می بی مصاحبه هایش در باره زندانیان در باره یک میلیون امضا در باره حجاب و در باره ارزویش از ازادی، از زندانیان سیاسی بهاره بر این باور بود"؛ زمانی که فعالین جنبش دست‌گیر می شوند، تنها کاری که از اطرافیان برمی‌آید رسانه‌ای کردن دستگیری‌ها است. وی پوشش خبری در مورد فعالان شهرستانی را بسیار اندک می‌دانست...."

 این دختر پرشور 21 ساله، "درباره خود" در وبلاگ اش، خود را اینگونه معرفی می کند:

باید این ناله ی خشم آلودت/ بی گمان نعره و فریاد شود/ باید این بند گران پاره کنی/ تا تو را زندگی آزاد شود/ خیز از جا پی آزادی خویش/ خواهر من، ز چه رو خاموشی/ خیز از جای که باید زین پس/ خون مردان ستمگر نوشی

در روز جهانی زن نوشت:

"ولی تا نوبت زن ها می رسه، زن هایی که توی همین سیستم مردسالار کینه ای شدند...زنایی که نفرت رو یاد گرفتند...همه شمشیرا رو از رو می بندن که وا ویلا هوای برتری زده به سر خانم ها...حالا نه که این برتری رو صد ساله دنبالشیم الان چقدرشو بهش رسیدیم؟! که قصد کشتن می کنن.....

صبح روزمون، با اعصاب خوردی و سردرد شروع شد...و تلافیش سر یک پسر سوسول عینک دودی ای در اومد که با ماشینش افتاد بود دنبال من و دوستم... منم یه تیکه سنگ گنده پیدا کردم و از شیشه ی باز ماشینش.... محکم پرت کردم که بره گم شه...

خدا وکیلی مزاحمت خیابونی، واسه فمنیست جماعت هم مزاحمت خیابونی؟!! نه، جدی؟"!

روز زن مبارک

 درباره حجاب نوشت:

دیروز اینجانب همراه با خانواده در مسیر برگشت از سفر، حدود 30 کیلومتر مونده به ورودی شهر تا پلیس راه و رد شدن از پلیس راه و کل مسیر داخل شهر تا منزل رو با عبور از چراغ قرمزها و توقف ها در بین سایر ماشین ها و مقابل دیدگان عابران در روز روشن، بدون روسری و مانتو (با بلوز آستین بلند) در صندلی جلوی ماشین نشستم و به این ترتیب رکورد بی حجابی در ملا عام رو در ایران شکستم ! ( کف مرتب!)..... تا چشم عاملان حجاب اجباری و به اصطلاح روشنفکرانی که این مسئله رو پیش پا افتاده می بینند و آن هایی که منتظر بهانه ند تا دست توی چشم فمنیستا بکنن و اصولا فکر می کنن فمنیستا فقط دلشون می خواد روسری شون رو پرت کنن و لختی بگردن، در بیاد. آمــــین! (نوشته شده توسط بهاره شرقی)

 آخرین نوشته:

 بهاره قبل از سفر در عید نوروزامسال، در باره ارزوهایش می نویسد:


"فردا می ریم به دیارمون و ممکنه تا چند روزی دسترسی به اینترنت نداشته باشم یا محدود داشته باشم. برای همین هرچند حالا حرف مهمی ندارم اما فکر می کنم باید چند خطی بنویسم. اقبل از هر چیز و هر آرزوی خوب و تکراری و جدیدی، امیدوارم که سال آینده بیشتر بنویسم...حتی اگر آرزوهای خوب هم برآورده نشد، نوشتن کار خوبیه که دوست دارم امسال بیشتر انجام بدم. بعدتر دوست دارم سال خوبی باشه...دوست دارم شاد باشه...و دلم می خواد آخرهای سال که شد، همین موقع، یک روز مونده به تحویل سال جدید، همه ذوق داشته باشیم...و هی برای یک ذره دلخوشی که از نو شدن سال داریم، عذاب وجدان نداشته باشیم...کاشکی سال بعد، جای هیچ عزیزی پای سفره ی هفت سین یا دور آتیش شب عید* خالی نباشه...سال بعد این وقت ها، هیچ کسی در بند نباشه کاش... عید همگی مبارک (نوشته شده توسط بهاره شرقی)

بهاره علوی، دختر خورشید چهره در نقاب خاک کشید.دیگر نخواهد نوشت دیگر از کشته های جنبش سبز و دیگر از زندانیان نخواهد گفت دیگر در ایمیل ها رد و پایش را در فیس بوک ها یادداشت های شور امیزش را نخواهیم دید. شادی شورش، زیبایی چهره خند انش دیروزبا غروب خورشید سر در خاک کشید. اما نوشته هایش می ماند نوشته هایی که سیماگر تلاش نه دختری بیست که زنی پنجاه ساله می نمود صدایش ماندگار است. بهاره باور داشت که" تنها صداست که می ماند" او صدای ماندگارتاریخ جنبش زنان ایران است. بهاره که جوانترین بود در جنبش برابری خواهی جوان ایران. زنده و باقی است.
shana - ایران - خوزستان
خوشا به حال این پرنده که روح عصیانگرش برای همیشه آزاد شد
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

sourena.de - آلمان - اشتوتگارت
روحش شاد.
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

h.k - دانمارک - اودا
واقعا.غم انگیزاست.
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

saitama - ژاپن - توکیو
روحش شاد.. تا اسلام هست این بدبختی ها هم هست
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

haghighatgo - آلمان - برلین
مرحوم خانم بهاره علوی روحتان شاد باشد و لاقل روح شما در آسمان آن مملکت بدون حجاب و هیچگونه ترس ولرزی پرواز می کند ..امیدوارم گذرتان شبی به خواب بنده بیفتد که بمن بگوئید اوباش های ملاها با نفشه قبلی تصادف برای اتومبیل شما از کجا به تعقیب اتومبیل شما پرداختند !! . مرحوم خانم بهاره شما حتما خوشحال هستید که جسمتان دیگر نیازی به پوشش اسلامی ندارد و نیازی هم نه دارد که در سرزمینی که مملو از خارو تیغ است با زجر و درد به گل کوچکتان آب بدهید ..خودتان رفتید و گل تان را هم با خود بردید!!
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

nader46 - انگلیس - لندن
روحت شاد یادت گرامی.لعنت وشرم بر فاطی ساندیسی ها و خواهران پشمالوی بسیجی و ضد مردمی.
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

bita tehrani - کانادا - ونکوور
خیلی دلم گرفت....به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.