. ملال ابرها و آسمان بسته و اتاق سرد/. تمام روزهای ماه را/. فسرده می نماید و خراب می کند/. و من به یادت ای دیار روشنی کنار این دریچه ها/. دلم هوای آفتاب می کند//. خوشا به آب و آسمان آبی ات/. به کوههای سربلند/. به دشتهای پر شقایقت، به دره های سایه دار/. و مردمان سختکوش، توده کرده رنج روی رنج/. زمین پیر پایدار!/. هوای توست در سرم/. اگر چه این سمند عمر زیر ران ناتوان من/. به سوی دیگری شتاب می کند//. نه آشنا نه همدمی/. نه شانهای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی/. تویی و رنج و بیم تو/. تویی و بی پناهی عظیم تو/. نه شهر و باغ و رود و منظرش/. نه خانه ها و کوچه ها نه راه آشناست/. نه این زبان گفتگو زبان دلپذیر ماست/. تو و هزار درد بی دوا/. تو و هزار حرف بی جواب/. کجا روی ؟ به هر که رو کنی تو را جواب می کند//. چراغ مرد خسته را/. کسی نمی فروزد از حضور خویش/. کسش به نام و نامه و پیام/. نوازشی نمی ده/د. اگر چه اشک نیم شب/. گهی ثواب می کند//. اگر چه بر دریچه ام در آستان صبح/. هنوز هم ملال ابربال می کشد/. ولی من ای دیار روشنی/. دلم چو شامگاه توست/. به سینه ام اجاق شعله خواه توست/. نگفتمت دلم هوای آفتاب می کند.//سیاوش کسرایی |