منطقه خاورمیانه اگرچه دهههاست که رنگ آرامش واقعی به خود ندیده است، اما این روزها در شرایطی به سر میبرد که میتوان گفت بیسابقه است: تنشهایی که پیدرپی در کشورهای عربی روی میدهد و احتمال گسترش آن به سایر کشورها بیشک تأثیرات معینی در همه سطوح سیاسی و در میان همه کشورها خواهد داشت.
در گفتوگو با منصور فرهنگ، استاد روابط بینالملل و نمایندهی پیشین ایران در سازمان ملل متحد، رابطه حکومتها با ملتها، روابط کشورها با یکدیگر؛ و رابطهی ایران با غرب را بررسی کردهایم.
آقای فرهنگ با توجه به مشکلاتی که ایران در اثر بحران رابطه با غرب دارد و با توجه به این که غرب از دخالت ایران در مسائل منطقه نگران است، آیا این امکان وجود دارد که ایران در شرایط فعلی بنا بر مصالح خودش تعاملی با غرب کند در مورد مثلاً عدم دخالت در کشورهای منطقه و این مقدمهای برای تغییر رابطه ایران با غرب شود؟
منصور فرهنگ: گاهی اوقات مواضع سیاست خارجی کشورها از موقعیت داخلیشان واقعاً تفکیکناپذیرند. در ایران هم رژیم ایران به طور ماهیتی امروز به جایی رسیده که بسیار سخت است آدم تصور کند این رژیم دشمن ندارد. این رژیم فقط در چهارچوب این دشمنیابی و دشمنتراشی است که با مخالفین خودش برخورد میکند و هیچ اختلاف بین منتقد و دشمن نمیگذارد. بسیاری از لیبرالها و چپیها و ... با بنیاد این رژیم مخالفند یا کسانی مثل خاتمی و کروبی که در واقع اصلاحطلب و منتقد رژیماند و این هم محدود به ایران نیست. تمام تاریخ استبدادی که بخش عمدهای از انرژی خودش را صرف سرکوب جامعهی خودش میکند، نیاز به دشمن دارد. ایران ما هم امروز همین شرایط را دارد. بنابراین به هر جایی که بخواهند برسند، امکان این هست که بخواهند روابطشان را در جهت عادیسازی پیش ببرند. یعنی با روشی که اصلاً در ماهیت رژیم ایران نیست.
فرض کنید همین رژیم آمریکا مثلاً در ایران سفارتخانهای داشته باشد و روابط عادی باشد. اگر این طور باشد، آن پرخاشگریها و حملات ایران به اسراییل هم صددرصد تخفیف پیدا میکند و آن وقت موقعیت این رژیم از نظر داخلی برایش چه معنی میدهد؟ اینکه خامنهای و احمدینژاد از مردم منطقه حمایت میکنند، این کاملاً درست است. اما مثل همان مثال فارسی قدیمی خودمان ، این حمایتی که اینها میگویند، بیشتر مربوط به بغض معاویه است تا حب علی. فلسطینیها یا مردم مصر میدانند که ایران برای آنها در حال حاضر کوچکترین نقش مثبتی ندارد. اما موردی است که دولتهای خودشان جرئت نداشتند، ایران درد دلشان را بیان میکند و یک احساس رضایتی در حال حاضر به آنها میدهد، ولی این احساس رضایت دردی را دوا نمیکند. این است که ما واقعاً با یکسری مشکلات روبهرو هستیم که خیلی سخت است که آدم فکر کند ایران بتواند یک سیاست خارجی و عادی و معمولی با آمریکا داشته باشد.
اگر همین مقدار نقش مداخلهگر یا حمایتگر جمهوری اسلامی را از برخی مردم منطقه برداریم، مثلاً از مردم کشور بحرین، آیا موجب تخفیف بحران یا ثبات حکومتها نمیشود؟
در بحرین وقتی اکثریت ۷۰ درصدی شیعه انواع و اقسام گرفتاریها را دارند، به نوعی شهروندان مساوی به شمار نمیآیند. این نارضایتی در آنجا وجود داشته است. در حالی که ایران تمام تلاشش را کرده است که با این دولتها روابط خوب داشته باشد. ایران آن مشکل را ایجاد نکرده و هر کاری هم ایران بکند، آن مشکل از بین نمیرود. منتهی ایران یک نوع انگیزه برای حرکت شیعیان لبنان یا بحرین شده است. ایران کمک کرده است ولی انگیزههای اصلی این حرکت مربوط به نابرابری و اجحافاتی بوده که قرنهاست در آنجا وجود داشته است. به همین دلیل خود آمریکاییها هم درگیر آن هستند؛ چون در بحرین از یکطرف میگویند طرفدار آزادی و خواست اکثریت و ... هستند و از این طرف یک اقلیت کوچک دارد توی سر اکثریت میزند. در داخل خود این مملکت به معیارهای دوگانه اعتراضها و انتقادهای بسیار زیادی هست.
به نظر میرسد ایران همین سیاست برخورد دوگانه را حالا در مورد بحرین و سوریه اعمال میکند. مثل همین رابطهای که آمریکا با متحدین مستبد خود و مخالفین مستبد خود دارد. ایران سوریه را سرزنش نمیکند، اما در مورد بحرین نگران است. این شباهت رفتار آمریکا و ایران از کجا میآید؟
ایران و آمریکا، هیچ کدام از یک منطقی برخوردار نیستند که این منطق صددرصد استمرار داشته باشد و هیچ نوع تضاد و تناقضی در آن نباشد. همهشان به قول ما ایرانیها هم خدا را میخواهند هم خرما را. آمریکا از یکطرف میخواهد این کشورها ثبات و امنیت و با آنها هماهنگی داشته باشند، از طرف دیگر دموکراسی میخواهند در حالی که رژیمهایی که در خلیج فارس هستند همه استبدادیاند. ایران هم در همین موقعیت است. از یکطرف ایران که کشوری صددرصد استبدادی است، میزند توی سر مردم و در خارج صحبت از حق مردم میکند. مطمئن باشید که ایران هیچ انتقادی از دولت سوریه نخواهد کرد.
برای این که ایران هم همان بازیهای بینالمللی را دارد اجرا میکند که پر از تضاد و تناقض است. از یکطرف صحبت از برخورد اسلامی و اینها میکند، از طرف دیگر تمام منطقه خاورمیانه را بگردی، هیچ رژیمی به اندازه رژیم سوریه لاییک نیست؛ آنهم از هر جهت و تنها رژیم عرب است که با ایران روابط نزدیک دارد، برای این که به نفعاش است. همان به اصطلاح ادعاهای دولت سوریه را تکرار میکنند که عوامل خارجی در کار است. یعنی دقیقاً همان برنامهای که برای مخالفین و معترضین ایرانی درست میکنند. دقیقاً مشابه همان حرفها را دولت سوریه هم میزند. حالا دولت ایران یک پایگاه کوچک اجتماعی دارد، اما دولت سوریه آن را هم ندارد.
این رژیمها خودشان را صاحب مملکت میدانند. قذافی میگوید این لیبی مال من است. اینها حاکمان کشور نیستند که فکر کنند یک دوره مشخصی دارند، صاحبان کشورند. حزب بعث سوریه صاحب سوریه است. صدام حسین صاحب عراق بود. خمینی و شرکایش صاحب ایران شدهاند و در دنیایی که ما زندگی میکنیم این مواضع پر از تضاد و تناقض است و خب با این تضاد و تناقضها تنها راهی که بتوانند به حیات خودشان ادامه دهند، با زور و سرکوب منتقدین است.
آیا در حال حاضر با تجربیات سابقی که آمریکا از منطقه دارد، با آن چیزی که در کشورهای مختلف پیش رفته است، انتظار سیاست معین و روشنی را باید از جانب آمریکا داشته باشیم؟
در آمریکا سیاست معین به این معنا که همان سیاست را در قبال همهی کشورها دارند، بههیچ وجه. آمریکا در چهارچوب برداشت خود از منافع اقتصادیاش، هژمونیطلبیاش، موقعیت خودش در دنیا حرکت میکند. در لیبی طوری بود که حمایت کردن اینها از حرکت و شورش مردمی، قابل قبول بود. در حالی که اگر همین اتفاق در عربستان سعودی یا کویت بیفتد، موضع دیگری میگیرد. همان طور که این اتفاق دارد در بحرین میافتد و موضع کاملاً جدایی گرفته است. برای این که در آنجا منافعشان، هم منافع اقتصادی هم منافع امنیتی و هم پایگاههای نظامیای که دارند، شکل دیگری دارد. این است که اگر دنبال این باشیم که آمریکا یک سیاستی دارد و این سیاست در همه جا به یک شکل اجرا میشود، باید بگوییم خیر! چنین چیزی وجود ندارد. ایران خودمان هم اینطور نیست.
خیلی جالب است که حداقل از بعد از جنگ دوم جهانی تا حالا که آمریکا در خاورمیانه فعال بوده و دخالت کرده و دنبال منافع و هژمونیاش بوده، برای اولین بار است که دخالت نظامی آمریکا و اروپا علیه یک دولت در خاورمیانه مورد حمایت مردم قرار گرفته است. یعنی سنجش افکاری که امروز در خاورمیانه وجود دارد، اینطور میگوید که اکثریت بزرگ مردم از دخالت خارج برای جلوگیری از ظلم و جور قذافی حمایت میکنند. مثلاً اکثریت مردم عراق از حضور آمریکا برای انداختن صدام حسین حمایت میکردند. حالا بعد چه شد که نظرشان را عوض کردند، حرف دیگری است، ولی خیلی جالب است که ایران خودش هم گرفتار این تناقض شده است. از یکطرف موضعی را که ایران در قبال قذافی در اوایل شورش گرفت، دقیقاً موضع آمریکا بود و وقتی اینها تصمیم گرفتند از نظر نظامی دخالت کنند، ایران میگوید نه دخالت نظامی صحیح نیست. برای این که پذیرش آن برای ایران خیلی سخت است.
در واقع همان سیاستی است که در مورد عراق اجرا شد.
دقیقاً. در حملهی آمریکا به عراق، ایران به آمریکا کمک کرد. فرماندهان نظامی آمریکا در خلیج فارس به طور بسیار رسمی از ایران تشکر کردند. اولین گروه مسلحی که بعد از افتادن صدام وارد خاک عراق شد، گروهی بود ۱۲ هزار نفره که ایران آنها را آموزش داده بود، مسلح کرده بود و با علاقه خاص آمریکا وارد عراق شدند. یعنی در رابطه با عراق علیرغم تبلیغات ایران بین آمریکا و ایران در سال ۲۰۰۳ هماهنگی و هم نظری وجود داشت. در مورد افغانستان هم همین بود، ولی با همه این حرفها سیستم ولایت فقیه نمیتواند زندگی کند، بدون آن که دشمن داشته باشد.