عشق و هوس یک نانوا... روایتی از زندگی دو هوو زیر یک سقف

 
عشق و هوس یک نانوا... روایتی از زندگی دو هوو زیر یک سقف

خبر آنلاین : آهو خانم ناخواه می بایست به زندگی هووداری که شوهرش به او تحمیل کرده بود تن در بدهد؛ بسوزد و هر طور هست با وضع جدید بسازد. اگر سید میران مردی بود که شاهین عدل و انصاف را میان دو همسر راست نگه می داشت و اگر هما به حق خود قانع بود او چندان غمی نداشت اما...

مطالعه در نوروز یکی از بهترین، کم‌هزینه‌ترین و پرثمرترین تفریحاتی است که می‌تواند لذت کسب آگاهی‌های متنوع تاریخی، ادبی، پزشکی و...در روزهایی که با رستاخیز طبیعت همراه شده، میهمان دل های بهاری شما کند، خبرآنلاین در همین زمینه هر روز پیشنهادی برای مطالعه کاربران محترم خود خواهد داشت. «شوهر آهو خانم» نام کتابی اثر علی محمد افغانی است. مضمون اصلی رمان توصیف وضع اندوهبار زنان ایرانی و نکوهش چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است.

رمان 900 صفحه‌ای شوهر آهوخانم (1340) خیلی زود نویسنده‌اش را به شهرت ‌رساند. «انجمن کتاب ایران» آن را به عنوان داستان برگزیده سال 1340 انتخاب می‌کند و منتقدان وقت به ستایش از آن می‌پردازند: «بی‌هیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و (با قید احتیاط) تواناترین داستان‌نویس ایرانی، درست همان لحظه‌ای که انتظارش نمی‌رفت، پا به میدان نهاده است.» و «نویسنده در این داستان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و (به ذکر) صحنه‌هایی پرداخته است که انسان را به یاد صحنه‌های آثار بالزاک و تولستوی می‌اندازد. این نخستین بار است که یک کتاب فارسی به من جرئت چنین قیاسی را می‌دهد.» هرچند در این گفته‌ها مقدار زیادی ذوق‌زدگی دیده می‌شود، اما شوهر آهوخانم برجسته‌ترین رمان اجتماعی این دوره است.

داستان در زمستان 1313 در شهر کرمانشاه -زادگاه نویسنده- می‌گذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام -که گویی حادثه‌ای در بطن خود دارد- به نانوایی سید میران سرابی می‌رسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتی‌اش را تصویر می‌کند:

کاسبکاری 50 ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده‌دوست و دست و پا به خیر. هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان می‌شود و از همان آغاز مرد را شیفته خود می‌کند. اما سید میران جرأت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش ندارد. عشق خود را محبتی نوعدوستانه می‌انگارد. همراه او -که در دلش توفانی برپا شده- به خانه‌اش می‌رویم. با آهوخانم -زنش- و چهار فرزندش آشنا می‌شویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم می‌شود و یک‌یک همسایگانش -مردمان فقیر- معرفی می‌شوند. اینان شخصیت‌های جانبی رمان هستند و قهرمان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری می‌کنند.

آهوخانم، زن زحمتکش و بردبار نمونه واقعی زن ایرانی است: زنی بزرگوار که حق و حقوقی ندارد، و همین سبب خواری اوست. تصویر واقع‌گرایانه افغانی، بیمارگونگی تصورات اغلب نویسندگان این دوره نسبت به زن ایرانی را برملا می‌کند. از فصل دوم به بعد، آهوخانم محور داستان قرار می‌گیرد و طرح رمان به یاری او بسط می‌یابد، آدم‌ها و ماجراها گرد او شکل می‌گیرند. آرامش و قابل اعتماد بودن آهوخانم آنچنان بر تمامی داستان تأثیر می‌گذارد که حتی در صحنه‌هایی که حضور ندارد، وجودش محسوس است. در عین حال پیوستگی متقابل او به آدمهای دیگر، سبب استحکام ساختمان اثر می‌شود.

در فصل سوم با خصلت‌ها و گذشته هما آشنا می‌شویم: زنی بولهوس، سرکش و «متجدد». زنی که می‌خواهد از پیله‌ای که جامعه و سنت‌ها بر دورش تنیده‌اند درآید، اما به علل متعدد گمراه می‌شود. هما در سراشیب سقوط اخلاقی به دسته مطرب‌ها می‌پیوندد و رقاص می‌شود. سیدمیران به نجات او از ابتذال می‌اندیشد. عشق جوانانه، پیرمرد را سودایی کرده است. اسیر افسون هما، روزهایی رؤیایی و خوش بر او می‌گذرد. عاقبت بنیه مالی و توجیه‌های اخلاقی کار را آسان می‌کند: در صبحی آرام، هما همراه سیدمیران وارد خانه می‌شود. از آن پس، خانه صحنه تنازع بقایی وحشیانه می‌شود؛ تنازع بقایی که در جریان آن آهوخانم تغییر می‌کند و به آگاهی ارزشمندی دست می‌یابد. هما به عقد سیدمیران درمی‌آید و هووی رسمی آهوخانم می‌شود. آهوخانم صبورانه از کانون خانوادگی‌اش دفاع می‌کند و هما با حوصله به راندن او از صحنه مشغول می‌شود. اما دفاع یأس‌آمیز آهوخانم -توسل به همسایگان و دوستان، دعا ونذر و جادو- نتیجه‌ای نمی‌دهد و او روز به روز بیشتر عقب‌نشینی می‌کند.

در خانه سیدمیران کشمکش‌ها به اوج می‌رسد، سیدمیران که در خشم و شهوتی دیوانه‌وار می‌سوزد، آهو را به طرزی مرگبار کتک می‌زند و از این پس او زن زیادی خانه می‌شود. دوران لذت‌های خوابناک سیدمیران و هما فرا می‌رسد: سید در جشن کشف حجاب به مجلس معارفه در سالن شهرداری می‌رود (افغانی توصیف مستند و ارزشمندی از نخستین روزهای کشف حجاب به دست می‌دهد)؛ به هما اجازه می‌دهد با لباس‌های هوس‌انگیز به خیابان برود؛ برای اولین بار در عمرش صورت خود را با تیغ می‌تراشد و لباس‌های مد روز می‌پوشد؛ با هما شراب می‌خورد و به سینما می‌رود. پوسته‌های سنتی را یکی پس از دیگری فرو می‌ریزد و می‌کوشد به رنگ طبقه متوسط جدید و رو به رونق درآید.

سید که نمی‌تواند در تحولات اجتماعی و دگرگونی‌های طبقاتی که به نفع سرمایه‌داری به وقوع می‌پیوندد نقشی مناسب ایفا کند، به تدریج تمام ثروتش را از دست می‌دهد و به قاچاق رو می‌آورد و چون کاملاً درمانده می‌شود به آهوخانم پناه می‌برد.

فقر که می‌آید روابط هما و سید به هم می‌خورد. هما می‌خواهد طلاق بگیرد و سید، که شهوت از او دیوی ساخته است، آهوخانم را از خانه می‌راند و به او می‌گوید برود فاحشه‌خانه یا قبرستان. آهوخانم نیز در برابر این همه خواری نمی‌شورد، بردگی این زندگی ذلیل را بی‌چون و چرا می‌پذیرد، چون جامعه او را صاحب حقی نمی‌داند. آهوخانم خانه را ترک می‌کند و به ده می‌رود و سید به فکر می‌افتد که با هما به سفری بی‌برگشت برود. آهوخانم وقتی خبردار می‌شود، صبر و بی‌تفاوتی را به کناری می‌نهد، خود را به گاراژ می‌رساند و سید را با فضیحت به خانه برمی‌گرداند. سیر داستان، زن بینوا را از تحمل خفت و خواری برحذر می‌دارد و از او می‌خواهد برای حفظ زندگیش به مقابله برخیزد...

در بخش هایی از این داستان که از سوی انتشارات نگاه روانه بازار نشر شده است، می خوانیم:

«آهو خانم ناخواه می بایست به زندگی هووداری که شوهرش به او تحمیل کرده بود تن در بدهد؛ بسوزد و هر طور هست با وضع جدید بسازد. اگر سید میران مردی بود که شاهین عدل و انصاف را میان دو همسر راست نگه می داشت و اگر هما به حق خود قانع بود او چندان غمی نداشت؛ اما نه شوهرش چنان مردی بود و نه هوویش چنین زنی.

از وقتی که دوباره نوبت برقرار شده بود شوهرش البته یکشب در میان پهلوی او بود، ولی چه بودنی، دلش که همه حرف ها بر سر آن بود همراهش نبود. گویی این حقه راز نهان را همان لحظه که از سوگلیش جدا می شد به دست ظریف و امانت دار وی می سپرد تا از دستبرد غیر محفوظ بماند. یا همچنان که گاهی وقت ها هنگام خوابیدن دندان های عاریه اش را در می آورد و در طاقچه روی سرش می گذاشت، شب هایی که پیش او می آمد دلش را نیز چنان که گویی پیچ و مهره داشت باز می کرد و در جای محفوظی می نهاد. و این نمی توانست برای آهو مایه تعجب نباشد. شب های اول آن را امری تصادفی می گرفت و اهمیت نمی داد؛ اما بعد که ادامه پیدا کرد مسئله تازه ای جلوی رویش گذاشت که خواه ناخواه می بایست درصدد حلش برآید. در طول زندگی زناشویی 15 ساله خود، او و شوهر همه جوره یکدیگر را آزموده بودند؛ و علم و عشق از آن داستان هایی هستند که هرگز نه کهنه می شوند و نه پایان می پذیرند. با این اوصاف، و با آنکه هنوز زود بود که بگویم زن سی ساله هوس هایش را کشته است موضوع را قابل فراموش شدن می دانست.

شب های جمعه که نوبت مشخص نشده بود سید میران به هر بهانه ای که بود پیش زن تازه اش می ماند. در بهشت وصل آن زیبای صنم، این مرد معلوم نبود چه صفایی دیده بود که هر موقع از سیاحتش برمی گشت ادریس وار نعلینش را جا می گذاشت تا بتواند دوباره بدانجا باز گردد...»

Royan - المان - المان
من این کتاب را خواندم خیلی قشنگه
پنج‌شنبه 4 فروردین 1390

باریک بین - ایران - تهران
بدینوسیله می خواستم از سایت ایرانیان انگلستان به خاطر توجه به پیشنهاد من و قرار دادن بخشی به عنوان معرفی کتاب کمال تشکر رو داشته باشم. واقعا دستتون درد نکنه امیدوارم این کار تداوم داشته باشه. این کتاب بسیار رمان زیبا و جالبی هستش که خوندنش رو به کاربران عزیز توصیه می کنم.
جمعه 5 فروردین 1390

iranazadiran - ایران - تهران
این کتاب یک سند تاریخی ست و در حد یک کتاب برجسته ی تاریخیست که صرفنظر از تم داستان و موضوع غم انگیز و حقیقت محضش دایره المعارفی از دوره ای از تاریخ است.
جمعه 5 فروردین 1390

raha1984 - المان - هامبورگ
دوبار این کتاب رو خوندم واقعا که رمان زیبایی هستش !
جمعه 5 فروردین 1390

amir-amir - کانادا - تورنتو
داستان بسیار پر کشش و جذابى بوده فیلم فارسى آن هم تهیه شده بود ولى نه به ظرافت کتاب همچنین به کاربران توصیه مى شود کتاب شکر تلخ از مرحوم جعفر شهرى را بدست آورده و مطالعه کنند
شنبه 6 فروردین 1390

iranazadiran - ایران - تهران
کتاب همسایه ها اثر احمد محمود هم خواندن دارد. همچنین کتاب گندم که بسیاری از حقایق بعد انقلاب سیاه ایران و فراگیر شدن اعتیاد را کاملا نشان داده. یکی از عادات بد ما پس ندادن کتاب است. من که نسبت به هیچ چیز به اندازه ی کتابهایم حساس نیستم و واقعا وقتی از کتابخانه ام کتابی بر نمی گردد غصه دار میشوم و روی اعصابم هست. این دو کتاب که نام بردم هرد را دوستان لطف کرده عاریت گرفتند و دیگر پس ندادند مدتها هم از آنها بی خبرم و اینقدر مشغله زمانه زیاده که یادم میره پیگیر بشم ولی هر وقت یادم میاد رو اعصابم میره. لطفا ارزش کتاب را به قیمت پشت جلدش ندانید . با کتاب این سهل انگاری ها را نکنیم و اینگونه معامله ای.
شنبه 6 فروردین 1390

گلیا - ایران - تهران
منم این کتابو خوندم خیلی عالی هست
یکشنبه 7 فروردین 1390

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.