محمدرضا نیکفر: وقتی آزادی برقرار باشد ما میتوانیم در این مورد بحث کنیم که آیا اساسا رواست که ما از تکنولوژی اتمی استفاده کنیم یا خیر؟ به لحاظ اقتصادی توجیهپذیر است یا نه؟ برای محیط زیست مناسب است یا نه؟ به لحاظ سیاست منطقه درست است یا نه؟
و حتی فرض میکنم در نهایت تصمیم گرفتیم که به داشتن تکنولوژی هستهای رو بیاوریم، وقتی آزادی وجود داشته باشد، در آن زمان یک اپوزیسیون هم وجود خواهد داشت و رسانههای آزاد وجود دارند.
در آن صورت اگر مسئولان خطا کردند، گوششان را میگیرند و به آنها تذکر میدهند. جامعه متوجه هست که آیا اصول امنیتی رعایت شده است یا خیر. در نتیجه خیال مردم آسوده است. در کشوری با تکنولوژی بالا مثل آلمان، اگر در نیروگاه اتمی یک کلید ساده برق عمل نکند، اپوزیسیون غوغا به پا خواهد کرد.
آقای نیکفر، بعد از اتفاقی که در نیروگاه هستهای ژاپن افتاد، شما در یادداشت خودتان تاکید کردهاید که ما باید از تجربه ژاپن درس بیاموزیم. به اعتقاد شما چه درسی از تجربه ژاپن میشود گرفت، در حالی که آقای احمدینژاد میگویند که نیروگاه هستهای ما از نیروگاه ژاپن هم ایمنتراست؟
در این میان دو تجربه بزرگ وجود دارد، تجربه چرنوبیل اوکرائین و تجربه فوکوشیمای ژاپن. در حادثه چرنوبیل اعتماد به دستگاه و ماشین و اعتماد به تکنیسین کنترلکننده این دستگاهها از دست رفت.
در حادثه فوکوشیما تجربه بزرگی وجود دارد که برای ایران بسیار مهم است. و آن هم این است که به هیچ کدام از این محاسبات در رابطه با زلزله نباید اعتماد کرد.
اینها محاسبه کرده بودند که در آن منطقه امکان ندارد که زلزلهای در حدود ۹ درجه در مقیاس ریشتر اتفاق بیفتد. فکر سونامی را هم نکرده بودند. اما اکنون این اعتماد از دست رفته است. یعنی اگر جمهوری اسلامی ادعا کند که «من محاسبات زلزله را به خوبی انجام دادهام» به او جواب میدهیم که اولا فرض میکنیم که سخن شما درست باشد. اما این محاسبات ۴۰ سال پیش انجام شده است و بر اساس تکنولوژی ۴۰ سال پیش بنا گذاشته شده است.
تجربه ژاپن نشان میدهد که این محاسبات قابل اعتماد نیستند. در نتیجه این حرف یاوهای است که کسی ادعا کند که ما رعایت استاندارد را بهتر از ژاپنیها کردهایم. این حرف پوچ است.
آقای نیکفر شما گفتهاید که نه اپوزیسیون خارج از کشور و نه جنبش سبزیها در ایران، حساسیتی در مورد این اتفاق هستهای در ژاپن نشان ندادهاند. ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
بله. در ایران آگاهی زیستمحیطی ضعیف است. به همین خاطر است که در هوای آلوده تهران میلیونها نفر نفس میکشند. اما در واقع نفس نمیکشند، و از این مسئله یک جنبش اعتراضی برنمیخیزد.
همه جادهها ناامناند. اتومبیلهایی که مردم سوار میشوند، ناامناند. ولی این نابهسامانیها تبدیل به یک جنبش اعتراضی نمیشود. برای این که بگویند ما پول میدهیم تا به سلامت از یک نقطه به نقطه دیگر برویم، ولی آنجا خودمان را در خطر مرگ میافکنیم.
دریاچه ارومیه خشک میشود، اما یک جنبش اعتراضی چشمگیر برنمیخیزد. متاسفانه آگاهی زیستمحیطی در جامعه ما پایین است. یکی از عوامل پایین بودن این سطح آگاهی نیز رژیم است. چون آگاهی زیستمحیطی همیشه همراه است با نگاهی انتقادی به مسئله انرژی اتمی.
جمهوری اسلامی برای این که مبادا این نگاه انتقادی در رسانهها رشد کند و تربیت شود، در مجموع این آگاهی زیستمحیطی را پایین آورده است و این شعار عوامفریبانه «حق مسلم» را تبدیل کرده است به شعاری که گویا تمام استقلال و ناموس مملکت تابع آن است. اینجاست که رژیم از هر وسیلهای استفاده میکند، اورانیوم را به یکی از مقدسات تبدیل کرده است. از نیروگاه امامزاده درست کرده است. از مرکز اتمی کعبه ساخته است.
اینجاست که در حالی که در جای دیگری به ناسیونالیسم فحش میدهد، کوشش میکند که احساسات ناسیونالیستی مردم را هم تحریک کند و این سموم ایدئولوژیک و ناآگاهیها، به هر حال در اپوزیسیون هم وجود دارد.
این ناآگاهیهایی که وجود دارد و اجازه بروز این عوامفریبیها را میدهد، ناآگاهیهایی مربوط به همه ماست.