سیراف , آئینه خلیج فارس


سیراف , آئینه خلیج فارس

قسمت اول

با سرعت بالا ببینید

با سرعت پائین ببینید

قسمت دوم

با سرعت بالا ببینید

با سرعت پائین ببینید

جدید آنلاین : انگار باید در انتخاب فصل‌ها و زمان مسافرتم دقت بیشتری کنم. سیراف گرم و شرجی‌زده است و رخوت بر تمام شهر سایه انداخته‌است، ولی با همۀ اینها زندگی در شهر جریان دارد و مردم با لباس‌های خیس عرق‌کرده از کنارم می‌گذرند.

شنیده بودم که سیراف شهری است بندری و گرم و خشک. با این همه گرما در ذهنم  نوشته‌ای از اصطخری از جغرافی‌دانان و نقشه‌کشان برجستهٔ ایرانی در سدهٔ چهارم هجری قمری را مرور می‌کنم که در کتابش نوشته بود: "سیراف از کلیه نقاط دیگر ایالات گرم‌تر می‌باشد. آب خوب و میوۀ عالی از کوه جم که در مجاورت شهر واقع شده‌است، می‌آورند." و به یاد نوشته‌ای از "ابن حوقل"، جغرافی‌دان قرن چهارم هجری قمری، می‌افتم: "در سیراف باغبانی و زراعت معمول نیست و آب را از مسافتی بعید به شهر می‌آورند. در حومۀ شهر درخت یافت نمی‌شود و اهالی به تجارت و سوداگری اشتغال دارند."

سیراف در کناره خلیج فارس و در کنار بندرطاهری است و نزدیک‌ترین شهر به آن عسلویه است. این بندر باستانی در دوران ساسانی بنیاد گذاشته شده و تا دورۀ آل ‌بویه بیش از چهار قرن بزرگ‌ترین بندر سواحل شمالی خلیج فارس بوده‌است.

سیرافی که الآن در آن قدم می‌زدم، با آن سیراف روزگاران دور تفاوت بسیاری دارد. از سیراف گذشته افراد بسیاری نوشته‌اند که نشان‌دهندۀ اهمیت این بندر در آن زمان بوده‌است. افرادی چون مسعودی، ابن بلخی، حمدالله مستوفی، دیوید وایت‌هاوس، رومن گیرشمن، احمد اقتداری و غیره همه بر این عقیده بوده‌اند که این شهر یکی از آبادترین و پررونق‌ترین شهرهای دورۀ اسلامی بوده‌است. به طوری که مقدسی در کتاب خود می‌نویسد: "سیراف از حیث تجاری با بصره رقابت می‌نماید و خانه‌های آن پاکیزه و عالی است. ولى به سال ۳۶۶ یا ۳۶۷ به سبب زلزلۀ سختی که در آن حادث شده، خرابی عمده به شهر  وارد آمده‌است."

مردم شهر همه بر این باورند که نیمی از شهر بر اثر زلزله به زیر دریا رفته‌است. در زمان‌های جزر که دریا به پایین‌ترین حد خود می‌رسد، بقایایی از سیراف باستانی نمایان می‌شود و گاهی هم تکه‌هایی از کوزه و سفال با تور ماهیگرانی که در ساحل نشسته‌اند، از قعر دریا بیرون می‌آید.

مردم سیراف پس از زلزله به مرور آنجا را تخلیه می‌کنند و شهر رو به ویرانی می‌نهد و دیگر تا به امروز سیراف آبادانی گذشته خود را باز نیافته‌است. کوچه‌های خاکی و ناموزون شهر هیچ شباهتی به توصیف اصطخری از سیراف ندارد. او نوشته بود: "خانه‌های آن از چوب سخت و محکم زنگباری ساخته شده‌است و دارای چند طبقه است و دارای ابنیۀ زیبا و جمعیت زیاد می‌باشد. ساکنین آنجا به خانه‌های ظریف و فرش خوب علاقه دارند و گاهی تا سی هزار دینار برای ساختمان و عمارت خرج می‌کنند." شاید تنها خانه‌ای که به خانه‌های آن دوران شباهت دارد، قلعۀ شیخ نصوری باشد؛ قلعه‌ای ساخته‌شده بر تپه‌ای که مشرف بر تمام شهر است. آن در سال ۱۲۲۵ هـ.ق به دستور شیخ جبار نصوری بنا  شده‌‌است و یکی از زیبایی‌های این بنا ۱۸ تابلو با سوژه‌هایی از شاهنامۀ فردوسی است: با موضوع‌های کیخسرو و کیکاووس، رستم و زال، بارگاه انوشیروان، سلطان محمود و درباریان و فردوسی و شاعران. این تابلوها به دست علی‌اضعر شیرازی گچ‌بری شده‌است. آن طوری که در ورودی‌اش نوشته‌اند، تا ۳۳ سال پیش، خاندان نصوری در آن سکونت داشته‌اند و بعد از آن تا مدتی خالی از سکنه بوده و سپس به ثبت میراث ملی رسیده‌است.

کمی آن‌طرف‌تر از قلعه، میان یک دره که به درۀ لیر معروف است، دخمه‌های به هم چسبیده قرار دارند که بیشتر به کندوی عسل می‌مانند و روایات فراوانی در مورد آن وجود دارد. عده‌ای آنها را مکان‌هایی برای ذخیرۀ آب می‌دانند، برخی دیگر معتقدند که اینها گورهای مردمی است که با دین‌های متفاوت - زرتشتی، مسیحی، یهودی و مسلمان - در کنار هم زندگی می‌کرده‌اند. اما  هر چه هست، آن همه چالۀ مستطیل‌شکلی که در کنار هم حفر شده‌ و "گور تمدن‌ها" خوانده می‌شود، زیباست و شگفت‌انگیر.

سیراف یک موزۀ روباز است که شگفتی‌های فراوانی دارد. آن‌قدر هیجان‌انگیز است که آن هرم گرما را فراموش کرده‌ام. خورشید دارد در دریا می‌نشیند و دیگر فرصت نیست که آرامگاه قطب‌الدین شیرازی از علمای شیعه، آرامگاه فاضلان و استادانی چون سیبویه و برادرش نوراوین از علمای اهل تسنن، مسجد امام حسن بصری از عهد ایلخانان و بناهای باستانی دیگر این شهر را ببینم.

قدم‌زنان از درۀ لیر بیرون می‌آیم و در گوشه‌ای از ساحل به تماشای غروب خورشید می‌نشینم و به مردمان آن روزگاران فکر می‌کنم؛ مردمان ثروتمندی که در این بندر زندگی می‌کردند. به کشتی‌های غول‌پیکری که از ماداگاسکار و چین وارد می‌شدند و ابریشم، عطر، کافور و صندل تجارت می‌کردند. مردمانی که با هوش خود در این گرما این همه زیبایی ساخته‌اند. اما با همۀ اینها دلم می‌گیرد. سیراف این روزها بسیار مهجور مانده‌است و کمتر از آن می‌دانند. حتا مردمان همین جنوب؛ همین‌هایی که در چند کیلومتری سیراف روزگار می‌گذرانند.

در گزارش‌های مصور این صفحه به دیدن گوشه‌هایی از سیراف و قلعۀ شیخ نصوری می‌رویم.

divone azadi - مالزی - کوالالامپور
باتشکرازنویسنده محترم که بدون کم وکاستی سیراف عزیزم را توصیف کردی. آره راست میگه خیلی فرق کرده.2ساعتی بیشتربا شهرمافاصله نداره،شیخ های نصوری ازاحترام ویژه ای برخوردارن توشهرما هنوزقلعه دوتاازشیخ ها به جامانده است .هرکس دوست داره ببینه بگه ،هروقت برگشتم ایران درخدمتش باشم . شاد وکامرواباشید
چهار‌شنبه 4 اسفند 1389

rezanl - هلند - امستردام
کسانی که دوست دارند میتونن اهنگ سیراف رو در این لینک ببینن. هله مالی هله مالی تو مثل جانی
چهار‌شنبه 4 اسفند 1389

moolan_12 - ایران - شیراز
من رفتم خیلی جالبه البته اگه به آثار باستانی علاقه داشته باشین
چهار‌شنبه 4 اسفند 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.