پای درد دل زنی که برای مسافرکشان مسافر جور می‌کند

 
پای درد دل زنی که برای مسافرکشان مسافر جور می‌کند

اگر تا به حال به خیابان وصال رفته باشید حتما با تعجب نظاره گر کار زنی بودید که با تیپ و لحنی مردانه مسافران خط وصال - حجاب را سوار خطی ها می کند و با صدای بلند با تاکسی هایی که خارج از نوبت مسافر سوار می کنند بحث می کند؛ شاید اگر روسری اش نبود خیلی ها به زن بودنش شک می کردند اما زن است آن هم زنی که چهار سال است در این شغل مردانه دوام آورده.

یکی از صبح های زمستان به سراغش رفتم تا قصه زندگی اش را بشنوم، انتظار نداشتم این قدر راحت راضی به صحبت شود اما آنقدر دوستانه شروع به صحبت کرد و با جنب و جوش برای عکاس ژست گرفت که خودم هم تعجب کردم چه برسد به مردمی که با تعجب نگاهم می کردند.


خانم کاظمی با بیان اینکه چند سال است که کار می کند در رابطه با شغل قبلی اش می گوید: «اول پیک موتوری یک شرکت بودم، پول، نامه و حتی چک می بردم این ور و اون ور، شرکت که ورشکست شد رئیسش به من گفت که دیگه کار ندارم و باید بری بیرون، شکایت هم کردم اما نتونستم کاری کنم. بعد از 10 سال که اونجا کار کردم هیچی دستم رو نگرفت. اون شرکت ماهی 70 هزار تومان حقوق می داد، همه جا هم می رفتم، کرج، قم، شاه عبدالعظیم، بالا شهر؛ راههای نزدیک رو با دوچرخه می رفتم، راههای دور رو هم با موتور. لباس زنانه تنم بود کلاه هم می گذاشتم پلیس خیلی بهم گیر می داد موتور مال شرکت بود وقتی بیرونم کردن اگه می خواستم نامردی کنم همون موتور رو هم بر می داشتم می رفتم اما این کارها توی مرام من نیست. اون کار بهتر بود بیمه هم بودم تازه توی تمام اون مدت هم نه با موتور و نه با دوچرخه تصادف نکردم.»

زنی که عاشق شغل‌اش نیست
دستش رو به دستام میزنه و میگه ببین دستام چه قدر یخه و واقعا هم چه قدر سرد بود، حس کردم حتی استخوانهایش هم یخ زده اند. داستان این شغل از وقتی برایش شروع شد که کارش را به عنوان پیک موتوری از دست داد می گوید «بیکار که شدم بچه های این خط، من رو می شناختند گفتند میای اینجا کار کنی من هم چاره ای نداشتم قبول کردم و اومدم اینجا، الان هم 4 ساله که اینجا کار می کنم. هر روز ساعت 4 صبح از اکبر آباد توی جاده ساوه میام اینجا و تا ساعت 3 و 10 دقیقه کار می کنم وقتی هم به خانه می رسم دیگر شب شده چون جاده ساوه خیلی دوره.»

در رابطه با درآمدش از این شغل می گوید: «معمولی روزی 6 هزار تومان درمیارم اما روزایی که مسافرا کمک می کنن روزی ممکنه 10 هزار تومان هم درآمد داشته باشم اما به هر حال روزی هزار تومن برای رفتن و هزار تومن هم برای برگشتن کرایه می دهم. البته پنج شنبه و جمعه ها و تعطیلات عید که سر کار نمی آید هم از حقوق و و درآمد خبری نیست.»

وقتی سنش را می پرسم می گوید «چهل و خورده ای»؛ پیش خودم حساب می کنم حتی اگر این خورده ای 9 سال هم باشد باز هم خیلی بیشتر از سنش شکسته شده است، سه پسر و یک دختر دارد، شوهرش چند سال است که فلج شده و گوشه خانه افتاده و خود سرپرست خانواده است؛ می گوید دوست داشته لااقل بچه هایش درس بخوانند تا کاره ای شوند اما حتی آنها هم آرزویش را برآورده نکرده اند.

آقا سوار نکن
گمان می کردم حتما کارش را دوست دارد وگرنه نمی شود این قدر برای این کار انرژی گذاشت اما در جوابم صادقانه می گوید: «راستش رو بخوای این کار رو دوست ندارم اما خوب چاره ندارم. شما فکر کنید من تمام مدت توی سرما و گرما سرپا ایستادم، پام رو عمل کردم الان توش پر آبه، نمی دونید چه قدر اذیت میشم، بعضی از مردها هم خیلی بی ادبن وقتی ازشون میخوام که مسافر سوار نکنن حتی یقه منو می گیرند، از این کار خاطره خیلی دارم بیشترش هم مربوط به دعواست که میگم آقا سوار نکن و جواب میشنوم به تو چه. تا حال خیلی ها هم از طرف نیروی انتظامی یا شهرداری اومدن و گفتن نباید اینجا کار کنم و حتی با راننده ها هم دعوا کردند، اونها هم گفتند که اگر داشت که نمی یومد اینجا کار کنه.»

وقتی می‌پرسم چه آرزویی داری بلند میخندد: «آرزو؟ به نظرت دیگه از این بدبخت‌تر میشه، اما خوب دوست داشتم توی یک شرکت پیک موتوری وای‌می‌ستادم اگر نشد آبدارچی. چاره‌ای ندارم دخترم.»

این حکایت پردرد زنی است که از یکسو سرپرست خانواده است و از سویی دیگر مادری که هزاران آرزو برای فرزندان خود در سر می‌روراند و اگر چه‌بسا کوچکت‌رین کمکی حداقل در راه ایجاد اشتغال به او می‌شدشاید داستان زندگی‌اش کمی شیرین تر از شرایطی بود که امروز به ناچار با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند.

اتیلا - ژاپن - توکیو
لعنت به روح خمینی ،! همین و بس .! اشکم سرازیر شد
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

babakan - کنادا - اتاوا
آفرین به شرفت خانم .حکام جمهوری مثلا" اسلامی هم کلاهشون بزارن بالاتر
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

pianist1 - ایران - تهران
خدا حفظت کنه مادر
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

mahsa_alman - المان - فرانکفورت
خیلئ قابل احترامه.اما واقعا غصم گرفت..
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

homa-ir - المان - هامبورگ
واقعا جای بسی تاسف و درد . ایا زمان شاه فقید چنین بود?
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

zayandehroodi - دانمارک - کبنهاک
شیر زن به این میگن.
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

ufo - دانمارک - وایله
خدا نگهدارت.واقا شیری مادر کاش میشد تو وامثال تورا دولت کمک میکرد واقا بسی دل چرکینم.مملکتی روی طلا خوابیده انسانهاش برای لقمه نانی چه کارها نمیکنند.اگر برگردیم .........اخ اگر برگردیم
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

aria-aria-nl - هلند - روتردام
چی میشه گفت . فقط امیدوارم مردم کشورم روزی در اسایش و ارامش زندگی کنن همین و بس.
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

غزل خاموش - ایران - اصفهان
آفرین، شرف داره و کار می کنه. حالا اونایی که می گن افراد از فقر به فحشا روی میارن ببینن که اگه کسی شرف داشته باشه حاضره تن به هر کار سختی بده و کرامت انسانی خودشو حفظ کنه. آفرین مادر، امیدوارم بچه هات قدرت رو بدونن و جبران این سختیها که کشیدی رو در آینده برات بکنن.
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

بی خیال - ایران - کرمان
عدالت به صورت مجسم در جمهوری خامنه ای بوجود آمد
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

bache shapoor - سوئد - یوسدال
بعضی وقتها بخاطر اینجور متنها و مقاله ها تصمیم میگیرم که دیگر به سراغ این سایت(iranian uk) نیایم و از بقیه خبرها صرف نظر کنم ولی باز سایت را باز میکنم. نمیدانم چرا از رو نمیرم! اخه چقدر ادم غصه بخوره? من در این مملکت غربت با اینکه به غیر از یه volvo و چوب(درخت) چیز دیگه ای ندارد ولی مردم در رفاه و ارامش زندگی میکنند به حال مردم خودمان در ایران گریه میکنم. با اون سرمایه هنگفت و با اون ثروتهای خدا دادی که ایران دارد مردم به این وضع باید زندگی کنند. خدایا مگه خوابی? خدایا نمیدانم ساعت شماته اییت را کجا میذاری تا کوکش کنم تا زنگ بزند و از خواب بیدارت کند! خدایا بسمان است, ترا به کرم خودت قسمت میدهیم مردم ایران را نجات بده.
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

Coco - کانادا - تورونتو
اجرت با خدا.. ای خانوم محترم و از خود گذشته..اینو بدون که بچه هات حتما قدر زحماتت را میدونن شاید الان چیزی نگن ولی همیشه انهارا به یاد میارن ...واقعا زندگی چرا اینقد باید سخت باشه واسه بعضی ها و بعضی دیگه فقط پزمیز و صندلی های طلایشون را به همدیگه بدن .
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

MNS - امریکا - مورگن هیل
bache shapoor - سوئد - یوسدال بابا تو که منو کشتی بیشتر از مقاله تو اشک منو دراوردی.
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

pariha - کویت - کویت
افرین بر تو شیر زن که بازم از راه شریف زندگی میکنی باید به همچنین زنانی افتخار کرد گرچه حقیقتی تلخ هست و اصلا کارش در شان یک زن نیست اونهم تو جو ایران . لعنت بر مسولین بی لیاقت که هیچوقت این قشر ضعیف جامعه رو حمایت نمی کنند
چهار‌شنبه 20 بهمن 1389

mrm2020 - ایران - تهران
مرگ بر خامنه ای لعنت بر خمینی
پنج‌شنبه 21 بهمن 1389

tornado.01011 - ایران - لامرد
اینم گوشه ای از زندگی یه نفره تو ایران
پنج‌شنبه 21 بهمن 1389

derbanco - ایران - مشهد
بعضی ها اگر خجالت سرشون میشه برن از خجالت بمیرن .
پنج‌شنبه 21 بهمن 1389

Plato_2010 - استرالیا - ملبورن
محل کارم تو خیابون وصال بود.سالها اونجا کار کرده بودم.خانم کاظمی را هم تو یک سال اخر تقریبا هر روز میدیدم. زن واقعا شریف و نجیببی بود. متاسفانه هیچ وقت فرصتی دست نداد تا همکلامش شوم.چه قصه پر غصه ای...
پنج‌شنبه 21 بهمن 1389

reza1981 - المان - هانوفر
bache shapoor - سوئد - یوسدال. دوست عزیز...خدا ، اگر وجود داشته باشه، تو این مسائل دخالتی نمیکنه...چون خودش تو کتابش گفته که تا یه ملتی خودش کاری نکنه ما هم کاری نمیکنیم...پس زیاد وقت خودت رو با خدا تلف نکن...
جمعه 22 بهمن 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.