بنی صدر: آنچه که از انقلاب ناکام ایران آموختم
+0
رأی دهید
-0
بنی صدر: آنچه که از انقلاب ناکام ایران آموختم

ابوالحسن بنی صدر
ابوالحسن بنی صدر، اولین رییس جمهوری ایران که هم اکنون درپاریس به سر می برد در مطلبی در روزنامه نیویورک تایمز در بیست و هشتم ژانویه به تجربه انقلاب ایران و آنچه که هم اکنون در کشور هایی چون مصر و تونس می گذارد پرداخته است:
با برکناری یک خودکامه، انقلاب تونس اهمیت خاصی در جهان عرب یافت و حصار سامان استبدادی را که توسط دولت های اروپایی و عرب حمایت می شد و ناگشودنی نشان می داد، شکست.
تظاهرات گسترده در مصر نشان داد که به زیر کشیدن مستبدهای فاسد دیگر تنها یک رویا نیست. پیام تونس به دیگر ملت ها در منطقه اینست که خودکامکی دیگر تقدیر نیست. جنبش دموکراتیک تونس خیزشی است که به حق ریشه در خاک خود دارد و برخلاف مورد حمله به عراق با قدرت های غربی در پیوند نیست.
تجربه های شخصی من می گوید که آینده، هم می تواند آبستن دموکراسی باشد و هم شاهد به قدرت رسیدن دوباره نوعی خودکامگی. برای اینکه دموکراسی را فراچنگ آورد و در را به روی خودکامگان بست، پیروی از اصولی لازم است.
نخست این که جنبش باید فاصله خود را با نخبگان رژیم پیشین حفظ کند. انقلاب ها زمانی به نتیجه می رسند که سامان های کهن به طور کامل پیاده و بازسازی شده باشند. پایه های ساختارهای اقتصادی نئولیبرالی که حامی دیکتاتوری بن علی بود، گرچه لرزیده است اما هنوز به اندازه زیادی دست نخورده است و همان نخبگان بر آنها نظارت دارند.
از این دیدگاه، مذاکره با نخبگان حکومت برای تشکیل دولت ائتلافی اشتباه بود. تنها زمانی به آنها می شود اطمینان کرد که داوطلبانه استعفاء دهند و بگذارند منتخبین مردم جای آنها را بگیرند.
دوم این که تمام ساختار رژیم دیکتاتوری پیشین، بخش مجریه و قضایی باید بازسازی شوند. خطا است اگر هدف های جنبش را به جابه جایی افراد محدود کنیم.
نبودِ تجربه در میان توده مردم نباید جنبش را ناگزیر سازد که دست اندرکاران رژیم پیشین را به کار بگیرد. تجربه من در انقلاب بهمن ۵۷ در ایران به من آموخت که در هر گوشه ادارات دولتی هنوز می شود متخصصان میهن پرست را یافت که خود را با وابستگی به رژیم پیشین آلوده نکرده اند و مشتاقانه می خواهند نقش سازنده ای در بازسازی کشور داشته باشند. این نکته که نخبگان پیشین حاضر در دولت سهم بزرگی را در دست دارند نشان از خطری جدی است. این شکاف باید هرچه زودتر پر شود در غیر این صورت برگزیدگان رژیم پیشین قدرت را بازپس خواهند گرفت.
مردمی که در خیابانها بودند و رژیم را ساقط کردند نباید برای لحظه ای بیاندیشند که کارشان به پایان رسیده و می توانند به خانه خود برگردند و بقیه کار را به ساختار سیاسی بسپارند. برعکس آنها باید حضور خود را در کشور و در هر لایه از دولت با تشکیل شوراهای انقلابی حفظ کنند.
مردم نباید به دنبال رهبرانی برای به دست گرفتن کارها بگردند. آنها باید بدانند که هر کسی می تواند در جنبش تجربه رهبری را بیاموزد.
فضاهای عمومی در دموکراسی ها به مردم تعلق دارند. وقتی که حس می شود مسئله ای وجود دارد باید به خیابانها برگردند. فضاهای سیاسی که مردم آنها را ترک می کنند ناگزیر به دست سازمانهای سیاسی پر می شود که سرانجام جز سرکوب هدفی ندارند.
با وجود اختلاف های بسیار میان سکولارها و اسلام گرایان، سازمانهای سیاسی باید تعهدی مشترک در قبال ارزش های دموکراتیک و حقوق شهروندان نشان دهند.
با هر گونه دست درازی به حقوق فرد یا افرادی توسط دولت باید به طور جمعی و توده ای مقابله شود.
درسی که متاسفانه از انقلاب ایران گرفتیم این بود که بیشتر سازمانهای سیاسی خود را به دموکراسی متعهد نکردند. در نبودِ یک جبهه متحد، آنها یک یک هدف روحانیون قدرت خواه شدند و به کنار زده شدند.
در جریان این نخستین انقلاب به دور از خشونت در سده بیست و یکم و در یک کشور اسلامی، روشنفکران مسلمان به جای دست یافتن به قدرت نقش مهمی را در تشخیص، رشد و نمایش یک گفتمان اسلامی آزادی بر عهده دارند تا بتوانند ضمن حفظ حقوق و کرامت انسانی به شهروندان کشور فارغ از مذهب و جنسیت احترام بگذارند.
پس از انقلاب ایران، من ضمن اعتراض به محاکمات فرمایشی و اعدام وابستگان رژیم پیشین استدلال کردم که قدرت خواهی از جایی آغاز می شود که حقوق کسانی را که مرتکب جنایت شده اند، پایمال می کنیم. این سرانجام به پایمال کردن حقوق افراد بیگناه منجر می شود. دفاع از حقوق شهروندان، شامل دفاع از حقوق وابستگان رژیم پیشین هم می شود. اگر حقوق این افراد ملاحظه شود، می توان اطمینان حاصل کرد که حقوق دیگر شهروندان نیز مورد احترام واقع خواهد شد.
همچنانکه دیده ایم و بازهم شاید ببینیم، کسانی که قدرت را به دست می گیرند، با اعمال خشونت می خواهند خود را بر جامعه تحمیل کنند. آنها این کار را به این دلیل انجام می دهند که معتقدند مردم در برابر تضمین امنیت خود حاضر به از دست نهادن آزادی خود هستند و به این ترتیب شکار خوبی برای خودکامگان یا احزاب اقتدار طلب می شوند.
برای بی اثر ساختن خشونت چنین گروه هایی هر دولت تازه باید سرسختانه با وسوسه تاسیس گارد انقلابی ویژه خود مبارزه کند.
درسهای انقلاب معاصر ایران به ما آموخت که چنین سازمانهایی به سادگی می توانند به یک مافیای اقتصادی نظامی و دست افزار سرکوب نخبگان تازه بدل شوند. به جای این کار باید نیروهای موجود امنتیی را بازسازی کرد و آنها را به دموکراسی مدنی و حکومت قانون مقید ساخت.
تجربه تونس به ما نشان داد که انقلاب می تواند بی نیاز از یک خمینی قدرتخواه در فروپاشی خودکامگی کامیاب شود. جنبش های اجتماعی افقی و خودانگیخته شانس بیشتری برای دست یابی به اهداف خود دارند.
اما انقلاب های اجتماعی آزمونهایی هستند که در سر راه آن در هر پیچی موانعی نهفته است. از این رو نیاز به یک مبارزه پیوسته و درازمدت دارند. راه برگشتی وجود ندارد. بازگشت تنها می تواند فرصتی به دست در کمین نشستگان بدهد که از خلاء قدرت استفاده کنند و همچنانکه در مورد ایران دیدیم مردم بار دیگر برای به دست آوردن آزادی خود بپا خیزند.
با برکناری یک خودکامه، انقلاب تونس اهمیت خاصی در جهان عرب یافت و حصار سامان استبدادی را که توسط دولت های اروپایی و عرب حمایت می شد و ناگشودنی نشان می داد، شکست.
تظاهرات گسترده در مصر نشان داد که به زیر کشیدن مستبدهای فاسد دیگر تنها یک رویا نیست. پیام تونس به دیگر ملت ها در منطقه اینست که خودکامکی دیگر تقدیر نیست. جنبش دموکراتیک تونس خیزشی است که به حق ریشه در خاک خود دارد و برخلاف مورد حمله به عراق با قدرت های غربی در پیوند نیست.
تجربه های شخصی من می گوید که آینده، هم می تواند آبستن دموکراسی باشد و هم شاهد به قدرت رسیدن دوباره نوعی خودکامگی. برای اینکه دموکراسی را فراچنگ آورد و در را به روی خودکامگان بست، پیروی از اصولی لازم است.
نخست این که جنبش باید فاصله خود را با نخبگان رژیم پیشین حفظ کند. انقلاب ها زمانی به نتیجه می رسند که سامان های کهن به طور کامل پیاده و بازسازی شده باشند. پایه های ساختارهای اقتصادی نئولیبرالی که حامی دیکتاتوری بن علی بود، گرچه لرزیده است اما هنوز به اندازه زیادی دست نخورده است و همان نخبگان بر آنها نظارت دارند.
از این دیدگاه، مذاکره با نخبگان حکومت برای تشکیل دولت ائتلافی اشتباه بود. تنها زمانی به آنها می شود اطمینان کرد که داوطلبانه استعفاء دهند و بگذارند منتخبین مردم جای آنها را بگیرند.
دوم این که تمام ساختار رژیم دیکتاتوری پیشین، بخش مجریه و قضایی باید بازسازی شوند. خطا است اگر هدف های جنبش را به جابه جایی افراد محدود کنیم.
نبودِ تجربه در میان توده مردم نباید جنبش را ناگزیر سازد که دست اندرکاران رژیم پیشین را به کار بگیرد. تجربه من در انقلاب بهمن ۵۷ در ایران به من آموخت که در هر گوشه ادارات دولتی هنوز می شود متخصصان میهن پرست را یافت که خود را با وابستگی به رژیم پیشین آلوده نکرده اند و مشتاقانه می خواهند نقش سازنده ای در بازسازی کشور داشته باشند. این نکته که نخبگان پیشین حاضر در دولت سهم بزرگی را در دست دارند نشان از خطری جدی است. این شکاف باید هرچه زودتر پر شود در غیر این صورت برگزیدگان رژیم پیشین قدرت را بازپس خواهند گرفت.
مردمی که در خیابانها بودند و رژیم را ساقط کردند نباید برای لحظه ای بیاندیشند که کارشان به پایان رسیده و می توانند به خانه خود برگردند و بقیه کار را به ساختار سیاسی بسپارند. برعکس آنها باید حضور خود را در کشور و در هر لایه از دولت با تشکیل شوراهای انقلابی حفظ کنند.
مردم نباید به دنبال رهبرانی برای به دست گرفتن کارها بگردند. آنها باید بدانند که هر کسی می تواند در جنبش تجربه رهبری را بیاموزد.
فضاهای عمومی در دموکراسی ها به مردم تعلق دارند. وقتی که حس می شود مسئله ای وجود دارد باید به خیابانها برگردند. فضاهای سیاسی که مردم آنها را ترک می کنند ناگزیر به دست سازمانهای سیاسی پر می شود که سرانجام جز سرکوب هدفی ندارند.
با وجود اختلاف های بسیار میان سکولارها و اسلام گرایان، سازمانهای سیاسی باید تعهدی مشترک در قبال ارزش های دموکراتیک و حقوق شهروندان نشان دهند.
با هر گونه دست درازی به حقوق فرد یا افرادی توسط دولت باید به طور جمعی و توده ای مقابله شود.
درسی که متاسفانه از انقلاب ایران گرفتیم این بود که بیشتر سازمانهای سیاسی خود را به دموکراسی متعهد نکردند. در نبودِ یک جبهه متحد، آنها یک یک هدف روحانیون قدرت خواه شدند و به کنار زده شدند.
در جریان این نخستین انقلاب به دور از خشونت در سده بیست و یکم و در یک کشور اسلامی، روشنفکران مسلمان به جای دست یافتن به قدرت نقش مهمی را در تشخیص، رشد و نمایش یک گفتمان اسلامی آزادی بر عهده دارند تا بتوانند ضمن حفظ حقوق و کرامت انسانی به شهروندان کشور فارغ از مذهب و جنسیت احترام بگذارند.
پس از انقلاب ایران، من ضمن اعتراض به محاکمات فرمایشی و اعدام وابستگان رژیم پیشین استدلال کردم که قدرت خواهی از جایی آغاز می شود که حقوق کسانی را که مرتکب جنایت شده اند، پایمال می کنیم. این سرانجام به پایمال کردن حقوق افراد بیگناه منجر می شود. دفاع از حقوق شهروندان، شامل دفاع از حقوق وابستگان رژیم پیشین هم می شود. اگر حقوق این افراد ملاحظه شود، می توان اطمینان حاصل کرد که حقوق دیگر شهروندان نیز مورد احترام واقع خواهد شد.
همچنانکه دیده ایم و بازهم شاید ببینیم، کسانی که قدرت را به دست می گیرند، با اعمال خشونت می خواهند خود را بر جامعه تحمیل کنند. آنها این کار را به این دلیل انجام می دهند که معتقدند مردم در برابر تضمین امنیت خود حاضر به از دست نهادن آزادی خود هستند و به این ترتیب شکار خوبی برای خودکامگان یا احزاب اقتدار طلب می شوند.
برای بی اثر ساختن خشونت چنین گروه هایی هر دولت تازه باید سرسختانه با وسوسه تاسیس گارد انقلابی ویژه خود مبارزه کند.
درسهای انقلاب معاصر ایران به ما آموخت که چنین سازمانهایی به سادگی می توانند به یک مافیای اقتصادی نظامی و دست افزار سرکوب نخبگان تازه بدل شوند. به جای این کار باید نیروهای موجود امنتیی را بازسازی کرد و آنها را به دموکراسی مدنی و حکومت قانون مقید ساخت.
تجربه تونس به ما نشان داد که انقلاب می تواند بی نیاز از یک خمینی قدرتخواه در فروپاشی خودکامگی کامیاب شود. جنبش های اجتماعی افقی و خودانگیخته شانس بیشتری برای دست یابی به اهداف خود دارند.
اما انقلاب های اجتماعی آزمونهایی هستند که در سر راه آن در هر پیچی موانعی نهفته است. از این رو نیاز به یک مبارزه پیوسته و درازمدت دارند. راه برگشتی وجود ندارد. بازگشت تنها می تواند فرصتی به دست در کمین نشستگان بدهد که از خلاء قدرت استفاده کنند و همچنانکه در مورد ایران دیدیم مردم بار دیگر برای به دست آوردن آزادی خود بپا خیزند.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|