خاطرات یک جراح از بیماران دوجنسی


خاطرات یک جراح از بیماران دوجنسی

کتاب «برزخ تن» در واقع خاطرات یک جراح از بیماران دوجنسی است که چگونه بعد از جراحی سلامتی روحی و روانی خود را بازیافته‌اند و چگونه با روحیه‌ای سالم در اجتماع و خانواده ابراز وجود می‌کنند.

به گزارش خبرآنلاین، «برزخ تن» نوشته شهریار کهن‌زاد در ۱۶۷ صفحه از سوی انتشارات کتابسرا با قیمت ۳۵۰۰ تومان روانه بازار نشر شده است. این کتاب برای بیمارانی که اختلالات روحی- روانی به خاطر دوجنسیتی دارند، می‌تواند راهنمای خوبی باشد.

نویسنده در مقدمه این کتاب آورده است: «کاری را که می‌کنم با ارایه یک مقاله علمی در گزارش بیماران یک جراح اشتباه نگیرید! این بار از مراجعه تنها به مجموع پرونده‌های بیمارانم معذورم. بنا دارم به ندای قلبم گوش بسپارم و در زوایای پنهان آن خاطره‌هایی از انسان‌هایی را به در آورم که در برزخ وجود خود گرفتارند. آنانی که از دومین حق بنیادین حیات یعنی هویت جنسی محرومند و لاجرم در تاریکی از خود زندگی که نه روزمرگی می‌کنند».

در یکی از خاطرات منتشر شده در این کتاب با عنوان «گرگ و میش؛ خبرنگاری در کپنهاک» می‌خوانیم: «اسم شناسنامه ای این یکی س-ن بود وقتی دانشجوی سال سوم مدیریت بازرگانی بود، او را برای اولین بار دیدم لهجه غلیظ آذری داشت. با پوششی که برای دانشجویان دختر مناسب است، روبه رویم قرار گرفت و به معرفی خود پرداخت با وجود ظاهر کاملاً زنانه حرکت‌های بدن و شیوه گفتارش، از ذاتی متناقض و دوگانه حکایت می‌کرد. در این زمان در زمینه جراحی های دوجنسی ها کاملاً شناخته شده بودم این بیمار هم بعد از تحقیق و تفحص بسیار به سراغ من آمده بود.

بیمار اهل تبریز و فرزند طلاق بود و در آن زمان به چهار برادر بزرگتر، متعصب و درگیر روزمرگی زندگی وابستگی داشت بعد از قبولی در دانشگاهی دولتی برای ادامه تحصیل به تهران آمده و در بدو امر در خانه کوچکی در جنوب شهر سکنی گرفته بود از قراین به دلیل عدم حمایت مالی برادرانش که گفتم خود گرفتار تنگناهای دست و پاگیر زندگی بودند، الزاماً به خوابگاهی دخترانه منتقل شده و با سه دختر دانشجوی دیگر در یک اتاق زندگی می‌کرد! خودش می گفت این همزیستی عذاب آور و موقعیت بازدارنده ای که در این دوره متحمل شده است، ذات واقعی وی را برایش هویدا و آشکار ساخته است.

از من جراح فوق تخصص این رشته بپذیرید؛ که در تمام این دوره آن سه دختر با یک مرد، خلاف همه موازینی که با عنایت به آنها زن ها و مردها را از هم جدا می سازند، روزگار گذرانده و این سه بی آنکه نیت بدی داشته باشند، شکنجه سختی را به این هم اتاق خود روا داشته‌اند!

این شکنجه دردآور قریب سه سال به درازا کشیده بود. البته این بیمار تناقض جسم و ذات جنسی خود را از مدتها پیش و در اوان کودکی در شیوه بازی، گزینش همبازی و کشش غریبش به دخترها به همگان نشان داده تا حدی که چندین بار مورد سرزنش و حتی تنبیه دشوار بدنی قرار گرفته بود.

چند نشست را به شناخت درست و اصولی اش مختص کردم و به مرور درمان هورمونی مردانه ای را برایش آغاز کردم هنوز چند دوز اول را دریافت نکرده بود، که روزی سراسیمه و پریشان به مطب مراجعه کرد دوگانگی عجیبی را در وی یافتم از یک سو بسان گمشده ای که خویش را باز یافته است از همه وجود جدید خود سرشار شعف و خرسندی بود و از سوی دیگر از پی آمد دگرگونی هایی که در خود یافته بود بیمناک و بدگمان می نمود.

هراس بیمار از دگرگونی های ظاهری عارض شده منشا می‌گرفت که به نوعی مورد کنکاش و کنجکاوی هم اتاقی هایش قرار گرفته، و نیز احساس مردانه مزاحمی که پیدا کرده بود دگرگونی های قابل پیش بینی و فیزیولوژیک جدید به قدری عنان گسیخته و غیرقابل سرکوب بودند، آرامش ذهن و تمرکز لازم را از وی گرفته و شرایط تحصیلی او را مختل کرده بود بسیار نگران لو رفتن و رسوا شدن در دانشگاه، اخراج و پی آمدهای آن بود انگار در واقع مردی است که مزورانه همگان را فریب داده و در لباسی مبدل، عنقریب شناخته شده و مجازات می شود.

همانطور که گفتم، این بیمار در سال سوم دانشگاه تحصیل می کرد و به دلایل عدیده، به هیچ وجه نمی خواست و اساساً به صلاح خود نمی دید که موقعیت دانشجویی خود را به مخاطره اندازد یادآور می شوم که در درمان این بیماران، درمانگر با یک زندگی درگیر است؛ که متناسب با آن باید برخورد کند از این رو آرامش کرده و ضمن قطع داروهای تجویز شده، به وی توصیه نمودم، شرایط گذشته را تا پایان تحصیل پذیرفته و تنها هر از گاهی برای مصاحبه های موردنیاز مراجعه کند بیمار پذیرفت و مطب را ترک کرد.

چند هفته دیگر وی را دوباره دیدم وضعیت بهتری پیدا کرده و در انتظار فارغ التحصیل شدن روزشماری می کرد این بار همراه دختری هم سن و سال خود مراجعه کرده و باثبات تر و مطمئن تر به خویش به نظر می رسید در معرفی همراهش لحن شعرای غزل سرا در تبیین عشقی آسمانی داشت و پی در پی از او تمجید می کرد دختر هم کمتر از او واله و شیدا به نظر نمی رسید. از قراین، پنهان از روند تحصیلی مراحل قانونی دریافت مجوز پزشکی قانونی را به پایان رسانیده و بسیار زودتر از معمول به آن دسترسی یافته بود.

باید بدانید که در ایران در سالهای اخیر بیماران دوجنسی روند قانونی‌ای را گذرانده و مجوزی را دریافت می دارند که به خصوص پس از عمل به کارشان می آید بعد از عمل و براساس تایید مکتوب جراح و معاینه های بعدی هویت جدید آنها به رسمیت شناخته شده و در بسیاری از موارد تمامی مدارک قانونی بیمار بر اساس هویت جدید، صادر می‌شوند. این بیمار درصدد بود تا علاوه بر نام کوچک اسم خانوادگی خود را نیز تغییر دهد از شدنی بودن این تمایل چندان اطلاعی نداشتم؛ به این دلیل نمی توانستم او را مطمئن کنم زمانی که با اصرار بی اندازه وی در این مورد روبرو بودم متوجه شدم بیمار هیچ آینده ای را بعد از تبدیل جنسی در کنار خانواده خود ممکن نمی داند؛ و حتی خود را در خطر می بیند و به گونه ای برنامه ریزی کرده تا در اولین فرصت پس از عمل، خود را از طریق ترکیه به اروپا برساند و آنطور که خود بیان می کرد زندگی را از نو بسازد بیمار رفت و تا مدت ها از وی خبری نداشتم.

اگر می خواهید بدانید که این دو جنسیتی به چه کارهایی تن داده بود، می گویم شاید خود شما زمانی که برای تمیز کردن خانه کارگر ساده ای را استخدام کرده، او را دیده باشید! از قراین این دانشجوی ممتاز دانشگاهی دولتی! نیمی از خانه های تهران را تمیز کرده بود تا حقی را که اساسا و ذاتا از آن وی بوده است با مرارت و سختکوشی به دست آورد.

بالاخره این بیمار تحصیلاتش را به پایان رساند؛ و برای تبدیلی که برایش سختی کشیده و محرومیت ها متحمل شده بود، اعلام آمادگی کرد در این زمان اتاق کوچکی را در آریاشهر اجازه کرده، و بی صبرانه در انتظار عمل بود به هر حال و لاجرم باید دوره ای با هورمون درمان می شد که از آن گریزی نبود.

این دوره سه ماهه آنطور که خود می گفت برایش سالها گذشت. او را در جریان هورمون درمانی، دو یا سه بار دیگر دیدم اوضاع بسیار خوبی داشت انگار هورمون ها آنچه را میل داشت در درون احساس کند به بهترین شیوه ممکن برایش مهیا می کردند تنها گاه و بیگاه از علایمی که مشخصا در اثر غلظت خون عارض شده بود شکایت می کرد این علایم را با دوبار اهدا خود به سادگی حل کردم.

هورمون درمانی این بیمار پس از چند ماه خاتمه یافت و بالاخره با تامین شرایط لازم، زمان عمل فرا رسید...او بعد از عمل تنها شش ماه دیگر در مطب اشتغال داشت در این دوره سخت کار می کرد که پس انداز محدودی را مهیا کند تا به این وسیله هزینه های لازم برای سفری را که در پیش داشت تامین نماید... هرگز به من نگفت و من هم هیچوقت کنجکاوی نکردم اما پرپیدا بود که دختری را که من می دانم بسیار دوستش داشت ترک کرد؛ و دیگر هرگز او را ندید! یک بار او را رفیق نیمه راه خطاب کرد.

سال پیش در یکی از روزهای پرازدحام مطب، مرد آراسته و خوش لباسی همراه با خانمی زیبا در برابرم نشست لبخند شیطنت آمیزی بر لب داشت و پیدا بود که برای دردمندی مراجعه نکرده است چون سالهاست که طبابت می کنم هستند بیمارانی که تنها چهره آشنایی از آنها را در ذهن دارم این بیمار را جزء این دسته دانستم تا این که خود زبان گشود و از من پرسید: من را فراموش کرده اید؟

در آنی شناختمش. س-ن بود باورم نمی شد! به قدری تغییر کرده بود که امکان نداشت اگر او را جای دیگری می دیم می شناختم. می خواهم بگویم حتی ورای انتظار علمی و اصولی ام دگرگون شده بود! این تغییر شامل ساختار بدنی و رفتار فیزیکی اش هم می شد به قدری روان و در عین عاطفی و دلچسب ارتباط برقرار می کرد که از بیان آن عاجزم!

در لابلای حرفهایش با من هراز گاهی با همسرش به زبانی که بعدها فهمیدم دانمارکی است صحبت می کرد و دوباره درگیر بحث با من می شد به قدری گفتنی داشت و به میزانی سرم شلوغ بود که از وی خواستم فردا به خانه من بیاید تا من که در وی دیگر چهره بیماری را نمی دیدم و به علاوه بنا داشتم دست پختم را به رخش بکشم کنجکاوی ام را نیز ارضا کنم...او شناسنامه اش را همانطور که می‌خواست عوض کرده بود و...

خبر دارم که این زوج، کودکی را به فرزندی پذیرفته اند و س-ن که خبرنگار خوش نامی در کپنهاک است بنا دارد در سفر آینده خود، مصاحبه مفصلی با من ترتیب دهد! این که چه می خواهد بپرسد، تا چه جوابش دهم مورد سوال من است!

اتیلا - ژاپن - توکیو
درود بر شما آقای دکتر . عجب دست پختی داری . آدم هوس میکنه یه جورای از نزدیک زیارتت کنه .!
چهار‌شنبه 13 بهمن 1389

a_bamdad - ایران - تهران
این دکتر کهن زاد هم آدم بسیار جالبیه.هم در موسیقی دستی داره هم در پزشکی تخصصهای چندگانه.می دونم بورد کلیه هم داره
چهار‌شنبه 13 بهمن 1389

tanha925 - ایران - شیراز
ازخدای بزرگ می خوام هرکسی که به این اختلال دوجنسیتی ( ترنس سکسوالیسم ) دچار هست را نجات بده چون زندگی که ما میکنیم اصلا زندگی نیست .هیچ چیزی بدترازاین نیست که یک انسان با بدن خودش غریبه باشه و اطلا اون چیزی نباشه که می بینه.
چهار‌شنبه 13 بهمن 1389

khosh bavar - ایران - یزد
اگر تابوشکن باشیم و شهامت اقرار کردن را داشته باشیم باید ما ( چه مرد و چه زن ) با دیدن قیافه Ladyboys یا Shemales تایلندی یا برزیلی از حسادت دچار غمگینی بشیم که چرا اینها اینقدر زیبا هستند !? تا زمانی این پدیده ژنتیکی هست و یا کسی مایل است که در سنین بلوغ تغییر جنسیت بده و بهترین امکانات را داره که خوشگلتر از خدا, دکتر قادر به تغییر ماهیت و جنسیت انان است چرا نه ! ولی در مطلبی خوندم ( میدانم که منبع خبریم در مجله اطلاعات هفتگی, بانوان, جوانان نبود, در Wikileaks هم نبود ), بهرحال, در جایی خواندم که روانشناسان و جامعه شناسان با این نوع کار توضیحی و یاد دادن تولرانت به بچه های دبستانی بشدت مخالفند که با عکس و اطلاعات در سطح پایین از بچه ها " ترس " از این مشکل ?! یا پدیده ?! نوین اجتماعی را بگیرند, شاد و تولرانت باشید !
چهار‌شنبه 13 بهمن 1389

karaji - سوئد - گتنبرگ
بسیار شگفت انگیز و حزن انگیز ولی واقعیتی انکار ناپذیر!
چهار‌شنبه 13 بهمن 1389

DARYA_R - انگلستان - لیورپول
متاسفانه باید بگم این آقای دکتر به ظاهر محترم بسیار دکتر شیاد و پول پرستیه ویه هیچ عنوان به روحیه بیمارانش توجهی نداره چراکه تنها وتنها به پول میاندیشه تاجایی که سر نزدیکترین دوست جراح خودش رو کلاه میگذاره ، آمپول های گران قیمت که به بیمارانش تزریق میکنه رو با کلاهبرداری تنها یک سوم آمپول رو تزریق میکنه ودو سوم دیگه رو برای بیماران بعدیش استفاده میکنه در حالی که بیمار بدبخت پول ان رو بصورت تمام وکمال پرداخته . زندگی دوست من کاملا تحت تاثیر عملکردهای منفی این شیاد قرار گرفت . این کتاب رو هم مطمین هستم با ذهن اشفته خودش و با دروغ و کلک به بازار عرضه کرده / ننگ بر دکتر شهریار کهن زاد که روان بیمارانش رو در مقابل پول آزار میده .
پنج‌شنبه 14 بهمن 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.