چقدر زیبا بود.زمانی که بچه بودیم دنیا چقدر زیبا بود. چقدر همه چی رنگ و بوی امید داشت و همه چی سرشار از امید و عشق به آینده . عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن . خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی . پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها . این سال دیگه میریم راهنمایی . دو سال دیگه میریم دبیرستان . یکسال دیگه دیپلم و . و مدام این جمله روی زبونمون بود . وقتی بزرگ شدم .. وقتی بزرگ شدم . با هر نوبرانه چشمها رو میببستیم و آروز میکردیم .. چقدر آرزو داشتیم. دنیا دنیا امید . روزی که نوبرانه زردآلو بود و چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم و هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم . چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بی آرزو. چقدر بزرگ شدن درد آور بود . بزرگ شدیم و هیچ نشد. حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز .هر سال که گذشت هیجان ها کم تر و کم تر شد . سالها تکراری تر .
یادمه وقتی مروجین مذهبی ،مثل خمینی و خامنه ای، به سرزمین ما آمدند،در دست هرکدام از آنها یک کتاب مقدس بود و در دست ما سرزمین مان. حالا در دستهای هر کدام از ما، یک کتاب مقدس است و در دست آنها سر زمین ما.،،،،،
Bah Bah بسیار زیبا دستتون درد نکند. ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر. ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را ندیده مگیر. امشب که تو در کنار منی غمگسار منی سایه از سر من تا سپیده مگیر. ای اشک من خیز و پرده مکش پیش چشم ترم وقت دیدن او راه دیده مگیر......... دل دیوانه من به غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند. شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ,پناهی ندارد خدا داند. منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند. به جز این اشک سوزان دل نا امیدم گواهی ندارد خدا داند. ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر. ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را ندیده مگیر.
کار و کار و کار برای هیچ . آرزو ها حسرت شد و ماند، بیمهایی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد زندگی، و فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و ما میترسیدیم از دچار شدن بهش . آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن. دیگه میتونستیم از خیابان ها رد بشیم. ردشدیم بارها و بارها و بی پناه . خوشا روزهایی که نمیتوانستیم و دستهایم را به دست بزرگ و نرم پدرمیدادیم و طعم تکیه گاه را میچشیدیم . بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر میلغزیدیم و خوش میخوابیدیم .. بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بیحس و سرد عابر بانک پول میگیرم، . و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانی هایی که از دست پدر میگرفتیم با لبخند. دیگه نه امیدی به سال دیگه. نه به خرداد ونه به مهر. تا بچه هستیم بزرگ شدن چه امید شیرینی است و بزرگ که میشویم بچگی حسرتی بزرگ . آن روزها گربه های تفکر چندین فراوان نبودند . وقتی که من بچه بودم ،مردم نبودند . وقتی که من بچه بودم ، غم بود ، اما کم بود . . .
بسیار زیبا, ایشانرا برای اول دیدم و شنیدم, که انگار شجریان داشت میخواند ! ایا کسی میتونه بمن جواب بده, که ایا این نوع خواندن شعر بخاطر تقلید از شجریان میباشد, زیرا بعضیهای دیگر مانند شجریان میخوانند و شاید استادشان شجریان بوده ?!
علیرضا قربانی صدای فوق العاده ای دارد. اولین بار با اهنگ(( مرز در عقل و جنون باریک هست, کفر و ایمان چه به هم نزدیک هست)) در سریال شب دهم با او اشنا شدم. بعد اهنگ کیف انگلیسی را خواند. به نظرم سبک شجریان میخواند. من در چند کنسرتش بودم. خواننده ارکستر ملی ایران هست که رهبریش با فرهاد فخرالدینی هست. صدایش قوی ولی دلنشین هست. پارسال کنسرتش در سالن برج میلادخیلی موفق بود. اهنگهایش در مورد عشق بود و یکی از انها در مورد شروع افرینش با عشق, فوق العاده بود. همزمان با فوت مرحوم مشکاتیان بود بنابراین صحبت کوتاهی داشت. در کنار محمد اصفهانی وپسر شجریان سه جوان بزرگ موسیقی سنتی ما هستند. اهنگ سنگ خارا از مرحوم مرضیه را هم با ارکستر ملی خیلی خوب اجرا کرده.
تنها هستم با پنجره اتاقم از این پنجره بیرونو نگاه میکنم اشکهام پشت همدیگه روی گونه هام میغلتن . زمانی اما همه باهم بودیم و قدرشرو ندونستیم پدری که دیگر نیست مادری بیمار و بقیه دور از هم هرکسی از پنجره اتاقش در تنهایئ به اسمون نگاه میکنه به یاد گذشته اشک میریزه در خلوت و تنهایئ خودش وبه یاد روزهایئ که دیگه بر نمیگردن هرگز.
usarezal350 ایران - تهران چه زیبا گفتی عزیز سرزمینمون رو چه راحت تقدیم دشمنانمون کردیم . دریاجه های زیباش خشک شد و جنگلهای بی نظیرش اتیش گرفت و نابود شد و برای ما فقط افسوس بجا ماند دهها نفر دیروز تو سانحه هوایئ مردن کک کسی نگزید امسال اروپا سردترین سرمارو در صد سال گذشته داشت هفته ها فرودگاهها بسته شد ولی در نهایت خون از دماغ کسی نیومد ولی اونجا با اولین برف دهها نفر کشته شدند لعنت بر این سرنوشتی که با خون اشامان عجین شده.