ناگفته های کیمیا از جنایت میدان کاج
البته کارهایی که انجام داده و یک ساعته قربانی جنایت را رییس نیروهایش در بنگاه مسکن کرده خود نشانگر رابطهیی عاطفی است.خانواده «محمدرضا»، وی را فریب خورده میگویند و کیمیا را زنی میدانند که پسرشان را به مردن داده است.کیمیا گویش خاصی دارد، لباسی پوشیده که زنان سن بالا به تن میکنند، کوچه بازاری حرف میزند و مرتب از سردرد میگوید و میخواهد قرصی بخورد تا آرام بگیرد.«کیمیا» از قاتل دل پری دارد تا جایی که 6 ماه پیش وی را به زندان انداخت، این زن پراکنده حرف میزند و به رسم امانتداری همه گفتههایش را مدنظر قرار دادهایم.«از مهدی-قاتل- 2 پرونده شکایت داشتم، یکی سبزرنگ و دیگری بنفش که نشان میداد، او من را کتک زده و اختلاف مالی هم داریم، محمدرضا هر 2 پرونده را دیده بود، میگفت وکیل میگیرد،میگفت ناراحت نباش نمیگذارم یک مو از سرت کم شود، اما فرصت پیدا نکرد، همهاش حرف بود و زود رفت.»«کیمیا» آهی میکشد که نشان بدهد از مرگ محمدرضا خیلی ناراحت است: «محمدرضا از وقتی دنبال رهن خانه بود و به بنگاه من آمد با هم آشنا شدیم، مشکلاتم را که شنید قول داد کمکم کند. پسر خوبی بهنظر میرسید، بهخاطر همین خیلی زود وی را به بنگاه بردم و گفتم که وی 150 میلیون تومان پول به من داده و شریکم شده است، خواستم همه او را رییس خودشان بدانند و بعد با هم شروع به کار کردیم، پسر سالم و کارییی بود که حیف شد!»هربار به نام «مهدی» میرسد، مکثی دارد و ترس به چهرهاش مینشیند: «از وقتی مهدی آزاد شد، مزاحمتهایش زندگی را از من گرفت، باز شکایت کردم، همیشه میترسیدم، حاضر بودم ماهیانه 2 میلیون تومان بدهم که یک مامور مراقب دختر من باشد. حتی در آن زمان به قاضی پرونده گفتم یک مامور شخصی بدهید مگر چقدر حقوقش میشود حتی حاضر بودم بیشتر از 2 میلیون تومان بدهم فقط من را از مزاحمتهای «مهدی» محافظت کند. اما نتوانستم و وقتی محمدرضا قول داد نمیگذارد مهدی من را اذیت کند، خوشحال شدم، محمدرضا قویهیکل بود و حتما مهدی از او میترسید.»وقتی از کیمیا میپرسند، محمدرضا در بنگاه حقوق هم میگرفت، سرش را به اطراف میچرخاند:«محمدرضا حقوق مشاوره میگرفت، در مدتی که به بنگاه آمد همیشه قراردادها را تنظیم میکرد. من هم حقوق و پولهایش را کارت به کارت میریختم به حسابش، یک بار 200 هزارتومان و کلا یک میلیون تومان به حسابش ریخته بودم. یادم میآید اولین پولی که از من گرفت، 270 هزارتومان بود. محمدرضا خیلی زحمت میکشید و کارمند خوبی بود.»وقتی به وی گفته میشود که چه فایده همه بودنها بهخاطر تو از بین رفت و نمیدانید چه آتشی به پا کردید، کیمیا فقط سکوت میکند، سکوت، سکوت و سری از تاسف تکان میدهد.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|