راز زوج خوشبخت در سالگرد ازدواج

 
راز زوج خوشبخت در سالگرد ازدواج

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمن.

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.

سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت : " این بار دومته "‌و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.

وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم  خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو چرا کشتی؟"

همسرم یه نگاهی به من کرد و گفت: " این بار اولته"!

Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان
این داستان رو قبلا شنیده بودم ..مرسی جالب بود
سه‌شنبه 27 مهر 1389

پاندورا - آلمان - کلن
katrinnnn. واااااای کاترین این از قول سا.. خان بووووووودlo0o0o0o0l
سه‌شنبه 27 مهر 1389

choke_bander - امارات - دبی
امان از دست خانومها ادمو پیر میکن اتیش بگیرن همشون
سه‌شنبه 27 مهر 1389

khosh bavar - ایران - کرمان
بهترین تنبیه ما ( مرد یا زن ) برای خدایان این میباشد که از جفتگیری و تولیدنسل خودداری کنیم ( اعتصاب ) تا طبیعت = خدا = هیچ, یک راه حل دیگری برای ماها ( مرد یا زن ) تهیه کنند ?! اخه این شد زندگی, که مرد / زن, بخاطر تولیدنسل برای ادمهای فضایی, این همه زجر بکشه و خودش را برده زن / مرد کند, تا امام مهدی, عیسی مسیح ظهور کنند, و باز انها ما را ترور و تنبیه کنند و بچه های ما که حاصل ترور و درد بوده, بکشند و بعد طبق گفته خودشان یک نوع انسان دیگر بوجود بیاورند ??!! من بنوبه خودم تصمیمم را گرفتم, که ازدواج نکنم و به تکثیرسازی نپردازم ( داستان تحقیقاتی دانشمندان در مورد ارگاسم و و و مو بر اندام پشمالوم سیخ کرد ) !
سه‌شنبه 27 مهر 1389

naslesookhteh - ایران - تهران
حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد. پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت : .
سه‌شنبه 27 مهر 1389

naslesookhteh - ایران - تهران
ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!. . مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت: . – حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم. مامور CIA نگاهی کرد و گفت : مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید. بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند: . - ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش . مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت: .
سه‌شنبه 27 مهر 1389

naslesookhteh - ایران - تهران
من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم، . کارمند CIA پاسخ داد: . - نه! همسرت را بردار و به خانه برو. حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: . – ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است . این اسلحه را بگیر و او را بکش. .
سه‌شنبه 27 مهر 1389

naslesookhteh - ایران - تهران
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و .. را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت: . - شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است.. من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد!!!. .
سه‌شنبه 27 مهر 1389

pariha - کویت - کویت
وقتی گفتن (برای‌ ازدواج‌ کردن‌، بیش ‌ از جنگ‌ رفتن‌، شجاعت‌ لازم‌ است)‌ .واقعا بجا بوده مخصوصا تو این دوره زمونه .
سه‌شنبه 27 مهر 1389

mahtabam - آلمان - مونستر
choke_bander - امارات - دبی . اتیش به جونت
سه‌شنبه 27 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
پاندورا - آلمان - کلن-پررررو مگر به ژینی جونم نگممم lloooll
سه‌شنبه 27 مهر 1389

choke_bander - امارات - دبی
mahtabam - آلمان - مونستر --- اتیش به جونه خودت
چهار‌شنبه 28 مهر 1389

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.