رولت لازانیا با مرغ

 
رولت لازانیا با مرغ

مواد لازم برای 4 نفر:                                                                          

لازانیا                                         16 عدد

سُس تند                                   یک قاشق غذاخوری

سُس گوجه‌ فرنگی                    دو قاشق غذاخوری

مرغ پخته و ریش ریش شده       دو پیمانه

پنیر پیتزای رنده شده                 دو پیمانه

قارچ خرد شده                           دو پیمانه

آویشن                                      یک قاشق چای خوری

پیاز خرد شده                                   یک عدد

روغن برای سرخ کردن                     به میزان لازم

پیاز حلقه شده                                برای تزئین

گشنیز یا جعفری خرد شده              برای تزئین

طرز تهیه:                                                                                                                                     

* روغن را درون تابه داغ کرده و پیاز را در آن تفت بدهید تا طلایی شود.

* مرغ را نیز به آن افزوده و کمی تفت دهید.

* سُس‌ تند ‌و سُس گوجه ‌فرنگی را درون تابه بریزید و قارچ، آویشن و در صورت نیاز مقدار کمی نمک به آن اضافه کنید و کنار بگذارید.

* لازانیا را در قابلمه ی بزرگی از آب جوش، نمک و روغن بجوشانید.

* وقتی ورقه ‌های لازانیا نرم شدند، با احتیاط آن ها را از درون آب جوش خارج کرده و آبکشی کنید.

* روی آن ها کمی آب ولرم بگیرید و روی پارچه تمیزی پهن کنید تا خشک شود.

* فر را با دمای 350 درجه ی فارنهایت یا 185 درجه ی سانتی ‌گراد روشن کنید تا داغ شود.

* یک ظرف مناسب فر انتخاب کرده و کف آن را مقداری روغن و سُس گوجه ‌فرنگی بمالید.

* برای هر رولت چهار ورقه لازانیا را روی هم قرار دهید و بین لایه‌ ها از مایه گوشتی و پنیر پیتزا بریزید. سپس لازانیا‌ها را از یک طرف بپیچید تا مثل رولت شود.

* رولت‌ ها را درون ظرف آماده شده بچینید و روی آن ها مقداری سُس و پنیر رنده شده بریزید.

* ظرف را به مدت 10 الی 15 دقیقه در فر بگذارید تا پنیر آن آب شود.

* رولت ‌ها را در ظرف دلخواه سرو کنید و روی آن ها را با پیاز حلقه شده و گشنیز یا جعفری تزئین کنید.

homa-ir - المان - هامبورک
لازانیا از هرنوعش را نمیخورم خیلی چرب است بخصوص که در همه لازانیاها. پنیر زیاد و سس دارند . اما نوش جان انهائیکه دوست دارند.
شنبه 17 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
عاشق لازانیااااا وپاستاااااااهستممم مرسییی
شنبه 17 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
شقایق هیچ معلومه کجاییی عزیزم?
شنبه 17 مهر 1389

saasaan - ایران - شیراز
dokhtare/ariaeiسلام.خوبی عزیز? نظرت درباره این غذا چیه? راستی یه سوال داشتم. شهمیرزاد فقط گردوش خوبه یا اینکه همه چیزش خوبه? شاد باشی عزیزم.
شنبه 17 مهر 1389

dannni - سوئد - استکهلم
من یکی حالم از این غذا بهم میخوره من فسنجون خورشت بادمجون و زرشک پلو با مرغ دوست دارم بعلاوه همه نوع کباب حتی ماهی کبابی وجگر و چاغل باغول دوت دارم/ جاتون خالی با دوتا دوستام امسال تابستون وقتی ایران رفتم رفتیم دریاچه ولش یک رون گوسفند رو اتش گذشتم وای چه حالی داد با پیاز و فلفل و گوجه تو سیخ بههههههههه من ایران رو میخواهم یخ زدم اینجا
شنبه 17 مهر 1389

dannni - سوئد - استکهلم
katrina - اسکاتلند - گلاسگو /شقایق هم لابد الان با نامزدش تو سواحل مانیل دره قدم میزنه و موز و نارگیل میخوره
شنبه 17 مهر 1389

shiva safapour - ایران - تهران
اسون به دست نیومدی که اسون از دستت بدم .تو رو بدست هیچکسی حتئ خدا من نمیدم . هر جای این دنیا بری بدون که دنبالت میام . واسه رسیدن به تو از همه کاری برمیام .خیال نکن میذارمت بری از من دل بکنی . تا به همیشه دارمت . تا به ابد مال منی. ایران تهران
شنبه 17 مهر 1389

Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان
saasaan - ایران - شیراز سلام ممنون شما چطوری؟این غذا خوب از قیافش معلومه که خوشمزست .شما چطور دوست دارید؟شهمیرزاد علاوه بر گردوش الو بخارا و اب و هواش هم خوبه
یکشنبه 18 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
من فقط ترجیح میدم شنونده باشم. حوصله کامنت دادن ندارم.
یکشنبه 18 مهر 1389

KHANOOM - کویت - کویت
هوم .یامی خیلی خوشمزه است عاشق لازانیا و پاستیل هستم .کاترینا عزیز .دانی جان و دوستان عزیز دیکه شماها از کجا اینقدر اطلاعات درباره ایران و تمام شهرهای ایران دارید مگه شما ها ایران زندگی کردید . در هر صورت موفق باشید
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
1--قصه گو قصه می گوید : روزی پادشاهی از وزیرش سوال کرد تو میگی اصل و نسب بهتره ، یا تعلیم و تربیت؟ وزیر جواب داد : تعلیم و تربیت . شاه گفت :ولی من معتقدم اصل و نسب . وزیر عزیز میتونی اینو به من ثابت کنی که تعلیم و تربیت مقدمتر است؟ وزیر گفت : بله .فردا شب شما جناب پادشاه به همراه ملکه و اهالی کاخ به خانه‘ من برای ضیافت شام دعوت هستید . شب موعود فرا رسید . شاه به همراه ملکه و خدم و حشم دربار به خانه‘ وزیر رفتند . وزیر هم دستور داده بود که انواع و اقسام خوردنیها و نوشیدنیها برای شام آماده و روی میز چیده شود . همه‘ میهمانان سر میز قرار گرفتند . در این هنگام وزیر وارد سالن شام شد که همراه خود گربه ‘ دست آموزی داشت...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
2-- ...گربه را روی صندلی سر میز شام نشاند و پیش بندی به او بست گربه هم، مانند آدمها کارد و چنگال بدست مشغول به خوردن غذا شد . وزیر رو به شاه کرد و گفت : من عرض کردم که تعلیم و تربیت بر اصل و نسب و ریشه داشتن ارجحیت دارد . شاه گفت : ولی من هنوز بر گفته ‘ خود معتقدم که اصل و نسب حرف اول را میزند . وزیر گفت : جناب شاه من از شما تقاضا دارم این مسئله را به من ثابت کنید . شاه گفت : وزیر عزیز تو به همراه همسرت و تمام اهل خانه ات، به مهمانی شام ِ شب فردا در کاخ من دعوت هستید ، در ضمن فراموش نکن که شخص ِ شخیص گربه ات را هم بیاوری...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
3--.. شب مهمانی در کاخ شاه فرا رسید . وزیر به اتفاق همسر، گربه ‘ دست آموزش و تمامی اهل خانه به کاخ وارد شدند. شاه هم به مطبخانه دستور داده بود که بهترین و خوشمزه ترین غذاها و نوشیدنیها تهیه و آماده برای پذیرائی بر روی میز شام باشند . وقتی همه سر میز قرار گرفتند ، وزیر مثل شب قبل گربه ‘ خود را سر میز شام نشاند و پیش بند او را بسته . گربه هم کارد و چنگال بدست آماده برای خوردن بود که ناگهان شاه با کف زدن از خدمه‘ خود خواست تا چند تا موش چاق و چله را روی میز شام رها کنند...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
4--...گربه با دیدن موشها کارد و چنگال را به سوئی و پیش بند را به سوئی دیگر پرتاب کرد. به یک چشم بهم زدن به روی میز شام پرید و موشها را تعقیب میکرد . موشها بدو و گربه بدو . تا اینکه شاه به وزیر خود گفت :عرض نکردم که اصل و نسب به تعلیم و تربیت اولویت داره . ببین با تمام زحماتی که تو کشیده بودی این گربه ذات خودشو که عاشق شکار موش هست را نشان داد . تقدیم به همه‘ کسانیکه اگر از اسب افتادند امیدوارم از اصل نیفتند . چه کنیم که شاعر می گوید : آنکه را کو دور ماند از اصل خویش --- بازجوید روزگاری وصل خویش...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
5 --...با تشکر از دوستان عزیز Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان .. pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا پسرعموی عزیزم.. mohsen_raja - ایران - تهران پسرخاله ‘ عزیز...babre mazand - هلند - امستردام ...و iranazadiran - ایران - تهران.. که درقسمت نبات چوبی (رنگی و زعفرانی) برای من پیام فرستادند . جناب mohsen خان پسرخاله‘ عزیز مگه من مریضم خدای نکرده به شما و یا کسی بی دلیل گیر بدهم ولی انگاری این خریت من با الاغ شما (جسارت نشه) یکجوری رابطه داره حالا چطوری نمیدونم؟ از طرف من که خریتم به خرم این جرات را داده که حسابی به عرعر بیفته و امروز میخوام به سیم آخر بزنم . دوستانی که فرمودند : "به هر حال شما تو هر کاری یک زنگ تفریح میخواین مگه غیر از اینه " از لطف شما متشکرم . فکر می کنید من هم مثل شماها از اینکه در این قسمت بیام و چند تا کامنت بخونم و بنویسم و بخندم ناراضی بودم؟ آیا این حق طبیعی من نبود که بعد ازگذراندن ساعات تحصیل ، داشتن کار سخت و پر مسئولیت بیرون از خانه و.. در این قسمت وارد شوم به زبان مادریم بنویسم بخونم و داشتن احساسات خوب را با دیگران تقسیم کنم ؟...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
6--.. از اینکه نوشته های هموطنانم را می خوانم و در پشت این قسمت (یعنی تالار یا همان تبادل نظر پرنیان ) خواننده‘ ایمیلها هستم ، سنگ صبور دیگران بشم ، راهنمایی کنم و ایده بدم و مهمتر آنکه بروز ندادن حتی یک واژه‘ آن به روی سایت لذت می برم . من با تمام صداقت و راستی می نویسم و همانطور هم جواب میدم غافل از اینکه بعضیها فقط و فقط به خود و برقرار کردن امنیت کذائیشون فکر می کنند . شیرینتر از آن اینکه احساسات و عواطف دیگران را ملعبه‘ دست خود قرار میدهند (در مورد خانمها) و یا غرور و صلابت مردانه‘ یک عده را خدشه دار میکنند (در مورد آقایان)...
یکشنبه 18 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
wildpiony - هند - بمبیی ( وای که چقدرعصبانی ) ولی خوب تازه شدی مثل من. تازه از اون روزیکه اصفهانیها هم از اینجا رفتن . نفس کشیدن تو این اشپز خانه خیلی سنگین و سختر هم شده. از همه بدتر اینکه پول سینی من را هم ندادند و رفتن. ما را بگو گفتیم میتونیم پول از دست رفته را زنده کنیم. از همینجا جمیعا (فا تحه به روح اصفهان نصف جهان)نور به قبر اون کامنتهای که می گذاشت بباره.از اونطرف اون یکی اصفهانیه اسمش چی بود?پریا یا پرهیا ,پریها (چه میدونم یکی از این سه تا بود)اینجور که پیداس شاگرد ما را زد تو رگ. الان هم معلوم نیست که چه بلای داره سرش میاره.لابد کلی اون زبان بسته را داره تو صحرامی چرخوندش.فقط امید وارم که ساربان خوبی باشه و محسن عزیزم را جای خوب بخوابونه . بدرود و الوداع.
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
7--.. پس به خودم اجازه میدم که امروز دیگه بدون تعارف ، رودربایستی و داشتن ترس از نوشته هام آنچه را که در این مدت به من گذشت بیان کنم . هفته ‘ گذشته من به نوشتن 19 کامنت و جواب دادن تعدادی ایمیل تا ساعت 16 بعداز ظهر صبحونه نخورده مشغول بودم. ولی امروز صبح با خوردن صبحونه ای مفصل خدمت شما عزیزان هستم تا سرحال برای گفتن حرف دلم باشم .روی سخنم با اشخاصی است که در قالب یک شخصیت مردانه وارد سایت میشوند و من در نهایت صداقت و سادگی آنها را به صفات نیک مردانه خطاب میکردم شاید بکارگیری این واژه ها از طرف من باعث شد دیگران را هم به خطا بندازم که عذر خواهی می کنم ...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
8--.. از کوچکترین مسائل شخصی خود، در سایت می نویسند و یا شخص دیگری که از ماه عسل ، بارداری ، ویار ، دوقلو و سقط ؟جنین و.. می نویسد باید اعتراف کنم من به عنوان یک فرد مونث در برابر آقایان سایت بی نهایت خجالت می کشم و برایم شرم آور است که اینگونه کامنتها را می خوانم . در این سن و سال دلبری کردن جای شک و شبهه داره! در این سن و سال ارتباطهای شخصی را در جمع بروز دادن جای تعجب داره! حالا نوبت منه که بگم " با تعجب از کامنت شما " و یا " واقعا که . " !! بهتر نیست برای دفعه‘ بعد راجع به رنگ گل ملحفه های اتاق خوابتان و توضیح جزئی ترین ارتباطاتتان در آن حریم به ظاهر مقدس بپردازید؟! تا شاید بقیه هم کمی یا بهتر یاد بگیرند! این چندش آور نیست ؟...
یکشنبه 18 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
9--.. نشانه هایی از داشتن این خجالت و شرم زدگی را از عدم حضور من ، پریا ، به من میگن خدا ، جناب پهلوی ،حمید خان ، محسن خان ، شقایق ، ببرمازند ، و راز می بینید که نهایت شجاعت را جناب پهلوی بخرج دادند و در واقع شروع کننده‘ این اعتراض بودند با تشکر . در ضمن می خواستم بگم اگر حضور در این قسمت برای شما بدون دعوا و دردسر آفرینی طی نمیشه من به شخصه خریدار این دردسرها نیستم چرا که نوشته های شما این جو دوستانه را از همه گسیخته ولی من با وجودِ داشتن ِ مشکلات کاری و درسی زیاد مانع از این وضعیت میشم البته با شدت و حدت بیشتری ! پس دوباره تکرار می کنم اگر از اسب افتادید نگذارید از اصل بیفتید . اگر روابط دوستیتان از بین رفته, نگذارید روابط انسانی از بین بره و دیگه تمومش کنید .
یکشنبه 18 مهر 1389

Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان
wildpiony - هند - بمبیی سلام شقایق جان چطوری ؟نیستی کم پیدایی.اخی الهی اما مدیر وب سایت iranuianuk یک لطفتی در حق ما ها کردند البته آنهای که حوصله تایپ با کیبورد رو ندارند به جاش براشون کیبورد مجازی گذاشته و کار تاپپ کردنو آسونتر کردند پس نبینم دیگه حرفی از بی حوصلگی بزنی قربونت برم همیشه در تمام مراحل زندگی بخصوص درسی موفق و کامیاب باشی
یکشنبه 18 مهر 1389

shiva safapour - ایران - تهران
چقدر دوری سخته...مخصوصا واسه کسی که قد جون دوسش داری. چقدر سخته که جای خالیشو ببینی و هیچی نتونه یادشو از ذهنت ببره. اونوقته که قدرشو می دونی و همینطور که بغض گلوتو گرفته از خدا می خوای که هیچ وقت جای خالیشو نبینی و نبودشو حس نکنی.نبودن و نداشتن هاست که به ما فرصت میده، قدر بودن ها و داشته هامون رو بدونیم. این رو بدون که میپرستمت ..ایران تهران
یکشنبه 18 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
dannni - سوئد - استکهلم-گل پسربیا بریم امارشون روبگیریممم :)شقایق جون جونیم بیا بریم جزایرقناری بااتاق فرمان هامون دنی هم ببریم که اماده بشه واسه ازدواج :))
یکشنبه 18 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
KHANOOM - کویت - کویت-خانومی منظورتون رومتوجه نشدم :)
یکشنبه 18 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
wildpiony - هند - بمبیی-عزیزدلم حوصله منونداری ?:((
یکشنبه 18 مهر 1389

پاندورا - آلمان - کلن
wildpiony - هند - بمبیی . ااااای گفتی !
دوشنبه 19 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین دوست عزیزم خیلی قشنگ حرف دل من و خیلی دیگه از دوستان رو زدی! بابا ایتجا همه خوشگلند. همه خوشتیپند! حالا 53 کیلو یا 530 کیلو چه فرقی به حال شقایق بخت برگشته ی دانشجو میکنه! بعد از کلی بدبختی و دربه دری و درس های سنگین و استادای زبون نفهم میام اینجا تازه به به باید کل کل 2 تا خانم و ببینم اونم از نوع بله....آخه به من چه ربطی داره که شما ویار داری یا اینکه همسرت پاتو ماچ میکنه.. یا اینکه واسه بچه هاتون چه کردید یا نکردید؟!!!! دونستن اینا چه کمکی به من یا حتی خودتون میکنه!
دوشنبه 19 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
ای باباااااااااا میخوام جیغ بزنم به خدا از عصبانیت! به جای اینکه منو دختر ؛آریایی و امثالهم بازارگرمی کنیم این خانم ها با داشتم به قول خود همسر و فرزند مجال نمیدن! بابا شماها آخرشید. تو این سایت زشت منم. کوروکچل منم. بدهیکل منم. بی اصل و نسب منم. تازه مامانم هم بلد نیست با داشتن فقط 38 سال سن جلوی من از چکونگی ارتباطات کاملا خصوصیش حرف بزنه...iranazadiran.. میدونم که شماهم میخونی! از دست شما بیشتر ازهمه عصبانیم. شما چه طور تونستی این همه وقت مارو سرکار بذاری؟ خجالت نمیکشیدی که همه فکرکنن مردی بعد آخرش بگی sorry من زنم ولی خصلت های جنتلمنانه دارم....وااااااااااااااااااااای امان از این موجود دوپا!!! homa-ir - المان - هامبورک با احترام زیادی که براتون قائلم شماهم لطفا بحث های اینگونه رو بذارید برای جمع های زنانه و 100 البته خاله زنک.. بازهم اگر دعوایی هست لطفا به اینجا نکشونیتش و بذارید که ما آرامش داشته باشیم . در آخر هم این بیت شعر تقدیم به همه ی عزیزانی که خود میدانند...مشک آن است که خود ببوید....نه انکه عطار پدرصاحب مارو دربیاورد...والسلام
دوشنبه 19 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
با عرض معذرت بابت گستاخیم از همه ی دوستانhamidTANTAN - اتریش - وین ای بابا حمیدجان به خدا بعضی وقتا از اینکه ایرانیم از خودم متنفر میشم! katrina - اسکاتلند - گلاسگو نه عزیزم حوصله هرکیو نداشته باشم حوصله ی تورو دارم! :* Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان اون خودش بدتره! مخصوصا که من لپ تاپم موس نداره اونجوری خیلی طول میکشه! بی حوصلگیم از چیز دیگه ست. وگرنه تو این 2 سالی که من عضو این سایتم انقدر تایپ فارسیم خوب شده که زیاد زمان نمیبره. به شرط اینکه بدونم باید چی بزنم! من موندم که باید چه کامنتی بدم! پاندورا - آلمان - کلن میدونم بابا همه ضدحال خوردیم اونم بدجور! اگه تو همین تاپیک مسخره بازیا تموم نشه من دیگه تو این بخش نمیام. اینجا بمونه واسه کسایی که میخوان 24 ساعت از روابط خصوصی حرف بزنن بعدشم سقط و اینا! آخر ببینی به به آقا سیبیلوئه در واقع خانم سیبیلوئه ست!:) راستی خداییش اگه کس دیگه هم جنسیت شو دروغ گفته الان بگه من بعدا حوصله ندارم بفهمم dannni در واقع donya است:))))
دوشنبه 19 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
wildpiony - هند - بمبیی --- دخترم، من تو کامنت شما هویج شدم، اما اشکالی‌ نداره، از گناهتون می‌گذرم. برای اطمینان از جنسیت کلیه خانم‌های حاضر در صحنه، من فکری به نظرم رسیده.--- لطفا همهٔ واجدین شرایط، بوسه‌هایی‌ به سمت من بفرستند، اگر لذتمند شدم، مسلما بانو هستند، اگر نه، مچشان باز شده. (لطفا، قبلا از مصرف سیر و پیاز خام خود داری شود!).
دوشنبه 19 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین --- دوست و دختر عموی نازنین، از اینکه خاطر مبارک را مکدر کرده اند تأسف میخورم، اما بدانید که از حمایت کامل آندسته از دوستانتان که از اصل خود نگسسته اند برخوردارید. دستور دادم که تندیس مبارکتان را در جلوی دروازه‌های مطبخ آباد نصب کنند و ظروف چینی‌ آشپزخانه را به نقش رخ مهوشتان مزین کنند.
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
Esfahan Nesfe Jahan - با عرض خیر مقدم و درود به اصفهان جون. الوعده الوفا. بعد از خیر مقدم عرض کنم لقب دادن جنتلمن از سوی شما به بنده باعث جو گیر شدن بنده نشد تا حس جنتلمنی در بنده بزاید همانگونه که در عرایض قبلی عرض کردم تنها به خاطر بی جنبه ای جامعه و عدم درک درست از موضوع زن و مرد و ناتوان بودن از تفکیک این دومقوله به حق بود که بهتر اینگونه دیدم و البته عرض کردم افسار بنده بدست تنها خداست و بس و او هر گونه که بخواهد و مایل باشد میکشاند بنده سالیان بسیار بسیار طولانی از خودی خود بیرون امده و خودی خویش را به او سیرده ام تا آن کند که می خواهد نه آنکه می خواهم. در ابعاد زمینی هم مطمئنا اگر بنده زن بدون شوهر و یا تشنه شوهر بودم قطعا به نفعم بود که حتما جنسیت خود را مطرح و آدرس دقیق وزن مو و زیبائی را مو به مو و به کرات شرح دهم تا با یک تیر دونشان بزنم. ...
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
2- یا اگر قرار و مدار ازدواج حتما عنوان کرده که سیبل کلفت نبوده بلکه قرار است به عقد سبیل کلفت در آیم. اما باور کنید سیر و دلزده ام از اسم و رسم هر چه شوهر است و شوهر داری . از ابتدا هم تشنه این امر نبودم اما عاشق دوست باصفای خالص که گشتیم بسیار و متاسفانه یافت می نشد ( البته صرف نظر از دوستانی چند منجمله خود سرکار و دیگر عزیزان اما اینبار دست روزگار نگذاشت که دوستیها ادامه ییدا کند )و کارهای مهمتر از شوهر داری و بچه داری داشتم و اهداف عمیقتر. اما بنا به یاد آوری عرض کردم که تقریبا هیچگاه افسار در دست بنده نبوده. کاربران هم که قطعا وظیفه کاربریشان حکم میکند تنها نقطه نظرات مرا در این سایت به عنوان یک کاربر بخواهند و نه نوع جنسیتم را. اگر هم با دوستان روابط نزدیکتر و صمیمی تر میشد قطعا متوجه جنسیت بنده میشدند....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
3-حکایت جریان یک کلاغ چهل کلاغ را حتما شنیده اید. میدانید علت بوجود آمدن این داستان چیست ؟ شوهر بیچاره ای میخواست برای مشورت در مورد کار بسیار مهمی موضوع را با زن خود در میان بگذارد اما چون شنیده بود که زنان نمی توانند راز داران خوبی باشند تصمیم گرفت قبل از آن امتحان کوچکی از زن بکند . صبح قبل از رفتن به سر کار به زنش گفت : زن بدبخت شدم و این راز را نزد خود نگه دار که اگر دیگران بفهمند اعتبار چندین ساله از بین خواهد رفت و رسوای خاص و عام خواهم شد زن سر جنباند که یعنی خاطر جمع باش مرد گفت بدان که امروز یک کلاغ از من دفع شد. بعد از آن با خیال راحت به سر کار رفت تا ببیند زنش از محک چگونه بدر خواهد آمد و آیا میتواند برای امور مهم هم به او تکیه کند یا نه او را بگذارد که فقط به آشیزی بچه داری و نظافت برسد و در اصل تنها شریک جنسی اش باشد و شریک شکمی......
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
- زن هم نامردی نکرده و چادر و چاقچور را به کمر بسته و در کوچه به راه میافتد و چنان خبر را به سرعت مافوق نور به همه میرساند که هنگام ظهر که شوهر از سر کار به خانه بازمیگردد دو کوچه جلوتر یکی از همسایگانی که او را نمی شناخته به او میرسد و سر در گوش او گذاشته که چه نشستی که از شوهر فلانی امروز صبح چهل کلاغ دفع شده است . شوهر بینوا که 4-4-4 4.- مرد که گوشی دستش آمده بوده یوز خندی میزند و اظهار تعجب می کند به محض رسیدن به خانه به زن خود میگوید خانم خبر شدی که از من امروز صبح چهل و یک کلاغ دفع شد نه یک کلاغ. زن شادمان از سوژه و ماموریت جدید گل از گلش میشکفد اما مرد نگذاشته شادمانی او به طول انجامد و به او می گوید تو برای همیشه امتحانت را یس دادی بدان که من این داستان احمقانه را برای امتحان تو گفته بودم از این به بعد وظیفه ام در قبال تو معلوم شد...
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
5-- حال عزیز نازنین رنجیده خاطر از این نباش که بنده خود را مرد معرفی کرده ام خواستم همگان بدانند این جنسیت نیست که انسانها را از هم متمایز و یا تفکیک میکند این صفات است که جنسیت اصلی یا انسان بودن را میسازد و نوع آن را مشخص میکند . به قول بزرگی اگر زنی جامه مردانه بر تن کند مرد میشود ؟ و یا بر عکس اگر مردی با جامه زنانه . این جسم و خاصیت آن نیست که بر تن روح صفات انسانی مییوشاند بلکه این روح است که بر قامت جسم معنای زن و مرد را تجلی میدهد. متاسفانه در جامعه ای که ملاک تنها بر جنسیت جنس گذارده میشود امثال بنده باید به اجبار ییشتازان زدون این اندیشه غلط باشیم حال هر کس آزاد است بر داشت خود را داشته باشد برای بنده به اندازه سر سوزن اهمیت ندارد چرا که در روابط خود همواره صداقت سرلوحه اعمالم بوده هر چند که به ضرر قطعی هم برایم انجامیده باشد....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.6- درست است که خلیل الله یکبار فیزیکی در آتش نمرود رفت و یکبار بتهای کعبه را شکست اما تا جائیکه بنده به خاطر دارم تا کنون بنده غیر از رفتن در آتش نمرودیان کار مفید دیگری انجام نداده ام و کار مفید خداوند هم برای بنده تنها تبدیل کردن آتش به گلستان. و یا از خدا دادن تبر و از بنده شکستن بت نفس خود و یا بت نفس دیگران. خلیل الله هم ظاهرا یکبار به بت شکنی بت فیزیکی از سنگ و چوب مشغول شد و یا رفتن در آتش با جسم وگرنه در مسیر راه کمال غیر از رفتن در آتش و شکست بتها چاره ای نیست و هر غیر از این نظر داشته باشد راه را از چاه تشخیص نداده و در توهم است و هم خدا خداهیم و هم دنیای دون این محال است و خیال است و جنون. البته که اجباری هم در آن به هیچ وجه نباید باشد و نه هست نیست خوراک این راه عشق است و ارادت تا وفا حاصل شود و معرفت که اهداف این راهند. این پازل را او برایم ترتیب داده هر قطعه آن باید در کنار دیگری چیده شود تا لحظه موعود که همه چیز در کنار هم و مرتب چیده . زمانش را خود داند و بس. بنده مامورم و معذور.....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
7- البته قابل به ذکر است موضوعی که در این چند روز اخیر پیش آمد باعث تداعی مسائلی شد که منتظر پیش آمد آن و پیش بینی صورت گرفته بود. اما غافلگیرم کرد و بوضوح لرزه خفیفی را بر وجودم مستولی شد. انتظار زمان طولانی تری را داشتم مخصوصا که بنده همواره به وظیفه خود در برابر ماموریتها اندیشیده ام و بدون دیدن یا فکر کردن به یستهای جدید و یا دیدن میز اهدائی انجام وظیفه و بعد آن را ترک تا باز ماموریت و یست و میز جدید. نه میز به کسی وفا کرده نه پست. تنها چیزی که هیچگاه نباید پستش ترک و یا در اثر به چشم نیامدن فراموش شود تنها پست شرف و وظیفه انسانی ست حتی اگر به قیمت دو شیفت کار کردن باشد . اگر حتی اکثرا در بیست و چهار ساعت هم باشد. (چرا که حتی وقتی خواب هم به عشق خدا و انجام وظایف محوله از سوی او برای خدمت به خودی خود و خودی خلق باشد نشان دادن انجام وظایف که در بیداری بر عهده ات گذاشته میشود. لذت خواب راحت بی دغدغه را میگیرد.) ....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
8- حتی اگر همواره سرت را از جفای خلق بر سنگ وفای حق بکوبند که هزار تکه شود اما بیاموزی رسم معرفت داری و وفا را و جمع آوری خرده هایش تا ققنوس وار از نو از خاکستر خود متولد شده و تازه شوی. چون اهل معرفت و عرفان هستید باشما اینگونه میگویم وگرنه حال پخته را نداند هیچ خام.
دوشنبه 19 مهر 1389

پاندورا - آلمان - کلن
چی بگم شقایق.هیچی نگم بهتره.سکوت گاهی وقت ها .. اما اینکه طرف زن بوده .. گاهی تابلو بود.لا اقل واسه من.حالا بعضیا مرد هستن ومیگن زن هستن ..
دوشنبه 19 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
افتخار میکنم بزرگ شده امیریه و بچه ناف تهران هستم ودر خانواده اصیل ایرانی بزرگ شدم - نه بچه شهرستونی( البته بمردم حتی کوچکترین روستایم. افتخار میکنم البته بدونه غرض و عقده و محرک از روی نادانی ) - بچه شهرستونی اصفهانی که مثال (حیوانات را میزنند ) اگر ذره ای اصالت انسانی را داشتند . مناره جنبان اصفهانشان را حفظ میکردند که " کج " نشود. و کسیکه بگفته خود وقت دهها امیل برای تحریک میزند هدف چیست ? بخودم من همین خانم اصفهونی چندین امیل زد و مراتحریک کرد و مرا بجان زیتون بهبهان انداخت و حتی در مورد دختر اریائی نوشت من باو مشکوک هستم . که من ازاو کمی فاصله گرفتم تااینکه بخصوص سر جریان جنتلمن ماهیتش را شناختم . و حالا هر جوابی بخواهد بدهد . امیلهایش هنوز هست و هیچکدام راپاک نکردم . دراخر ازدوستانم خواهش میکنم تابع احساس و روابط نباشند و به ضوابط و واقعیات بیاندیشند . ومن مطمئن باشید. در مورد ناروائی و دروغ و تهمت و اهانت محکم میایستم . اگر بعضی وقتها جواب نمیدهم بخاطر حفظ اصالت خانوادگی ام است اخرین بار توئی که
دوشنبه 19 مهر 1389

homa-ir - المان - ّهامبورک
2 ) - ...... من 28 سال در المان هستم ونام و نام کشوروشهرم هماناست که نوشتم- پس دروغ کی میگوید? و توهین بسیجی بمن و همسرم که از بچگی. تحصیلاش خارج بوده این وصله ها نمی چسبد . دراخر مثالی است معروف که بتو و حامی بی منطق تو صدق میکند - باز با باز - کبوتر با کبوتر همسو است . اگر مثال رادرست ننوشتم و لی امیدوارم منظورم رافهمانده باشم . چه کنم 28 سال غربت خیلی مثالها ممکنه فراموش بشه
دوشنبه 19 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
hamidTANTAN - اتریش - وین ...حمید جون اینقدر روح من نفرین شده را به قبر نلرزون.جهنم اون سینی را پر از حلوا و خرما خیری کن بذار روی قبرم تا حداقل همه یک فاتحه به اون روح منحوسم بخونند . بابا تو دیگه از منم خسیستری .باشه من نصف پول سینی را میدم . یک چیزی بهت بگم پریا از من خسیستره . اگه بتونی پول بقیه را از اون بگیری شق القمر کردی باور کن. اصلا نمیشه مشتشو باز کنی . یکبار قصد کردیم کامی را حاجی فیروزش کنیم می دونی پریا چی گفت ؟ گفت من کلاهش را میخرم تو لباسشو بخر . خیلی بدجنسی کرد کلاه که ارزونتره را اون خرید لباس که گرونتر بود گردن من انداخت. برو اول سراغ اون نتونستی بگیری کمی ارث برات گذاشتم پول سینی را از سهم ارث بردار! بعدشم تو را به دینت اون سینی را سوراخش کن گردنت بنداز . آخه تو چرا برای یک دستمال قیصریه را به باد میدی؟ (ضرب المثل اصفهانی . یکی از سردرهای معروف میدان نقش جهان سردر معروف قیصریه است منظورم اینه که برای یک سینی که خوب ازش کار کشیدی ، من اصفهانی با معرفتو،(به گفته ‘ خودت) از دست نده)
دوشنبه 19 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا .. بسر عموی نازنینم فکر میکنم شما به اندازه‘ کافی از بوسهای من لذت بردید . حتی بابتش کلی زعفران ، نبات و روغن برای ماساژ خریدم . من هم دیشب فرشتگان را مامور به حک کردن آن صورت اهورائیتان بر روی قلبم و دمیدن نفس های پاکتان در وجودم کردم.
دوشنبه 19 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
wildpiony - هند - بمبیی .. دختر گل من از دست دوستمون ایران آزاد ایران دیگه ناراحت نیستم شاید شرایط اینطور اقتضا می کرده با توضیحاتی که ایشان برای من دادند من متقاعد شدم . ولی بعد، از ایشان دائم در کامنتهایم تقاضا میکردم ، سعی در خویشتن داری و کوتاه کردن موضوع بکنند . با این کامنت آخری که خانم هما گذاشتند الان همه چیز برای من ثابت شد که خانم هما از صداقت و راستی ایشان سو استفاده کردند و تمام مسائل را روی سایت عنوان کردند .
دوشنبه 19 مهر 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
شخصیت ادمها به محل زندگی اونها نیست. در تهران متولد شدن به کسی اصالت نمی‌ده، زندگی در روستا و شهرستان هم از شخصیت کسی کم نمی‌کنه! من نمی‌تونم با قصد و غرض برای اذری‌زبانها، لرها، روستایی‌ها جوک بگم، یا اینکه اندر مزایای فارس بودن سخن‌سرایی کنم بعد هم بگم، من به همه اذری‌ها، لرها و روستایی‌های کشورم افتخار می‌کنم!!! ما ایرانی‌ها صدسال دیگه هم ادم نمی‌شیم! من از همه اونهایی که بچه ناف تهران نیستند، اونهایی که پایین‌شهر زندگی می‌کنند، اونهایی که در شهرستان و روستا بزرگ شده‌اند و اونهایی که فکر می‌کنند از جانب بعضی به شخیصیت اونها توهین شده معذرت می‌خوام.
دوشنبه 19 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
homa-ir - المان - هامبورک ...1-- من حتی برای یکبار هم ایمیلی راجع به دختر آریائی و یا زیتون برای شما نفرستادم . تنها ایمیلی که من زدم راجع به گدا علی بود که نوشتم من فکر می کنم گدا علی همان رقیه سادات باشه ولی به زمان احتیاح دارم . سند آنهم در خبر کفیر نوشیدنی.. هست.وقتی من پرسیده بودم کفیر چیست؟ " gedaali - ایران - شیراز : Esfahan Nesfe Jahan , pariha : ما با هم دوستیم, مگه نه ?! ایران و اصفهان را دوست دارم; پس تا حالا صبر کردم که هما جون هامبورگی بهتون بگه, بهر حال چون گذرم به اروپا خورد, میدونم هنوز باید باشه در aldi یا penny !" .. از انجائیکه شما طبق معمول همه را اشتباه برداشت می کنید در کامنتی نوشتید: " homa-ir - المان - هامبورک ---EsfahanNesfeJahan-المان-برلین. طلا نمکی من - درمورد gedaali-ایران من چنین کامنتی راندیدم. و در اطراف منزل من وحتی خیلی خیلی دورتر Aldi نیست ومن اصلا خریدی ازانجا ندارم . بلف زده واین باید کمیل باشد. چون هم اسم اصل و هم عکسش رادارم
دوشنبه 19 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
2--ارتیکل کامنتgedaali را برایم بنویس خیلی تعجب کردم . فدای تو هما...من دیگه داشتم عصبانی میشدم چرا شما همه چیز را اشتباهی می فهمید . اون موقع هنوز دختر آریایی در آشبزخانه زیاد نبود و اصلا بین من و دختر آریایی حتی برای یکبار هم کدورتی پیش نیامده . همیشه هر دو طرف نسبت به همدیگر احترام و شوخی داریم. خانم هما شما با ورودتان در آشپزخانه همه چیز را بهم ریختید اینقدر کامنتهای من برای شما گران تمام شده که متوسل شدید به شهریت و یا نسبت من متاسفم براتون اگر سواد ، اصالت ، پول ، شوهر.. دارید اون موردی را که باید داشته باشید ندارید و هیحوقت هم بهش نمی رسید مطمئن باشید . کجی منارجنبان هم صد برابر شرف داره به کجی افکار شما !
دوشنبه 19 مهر 1389

pariha - کویت - کویت
جای تاسف داره - (مهم نیست کجا متولّد شدم و چگونه و کجا زندگی کرده ام. مهم این است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام ). من افتخار میکنم ایرانی هستم افتخار میکنم مردانی با دلیر و با عظمت همچون داریوش و کورش را در تاریخ پرشکوه ایران داریم وجب به وجب خاک ایران برام گوهری است با ارزش از شمال وجنوب شرق و غرب سرای من است من شهرستانی و اصفهانی هستم به اصفهان به زاینده رود – پل خواجو به ابهت میدان شاه به منار جنبان (کج ) افتخار میکنم. اتفاقا همین کج بودن منار جنبان هست که مورد تعجب خیلی ها ست و اونها را مشتاق کرده که از نزدیک دیدن کنند خدا کنه افکار کج و منحرف نداشته باشیم اصالت - انسانیت - ادب و نزاکت - وجدان و بزرگی هیچ گونه ربطی نه به ملیت داره نه مذهب ونه سن و سال بقول شکسپیر (عده ای بزرگ زاده میشوند، عده ای بزرگی را بدست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آنکه بخواهند با خود دارند ) ولی !!!!! عده ای تطاهر به بزرگی میکنند. متاسفم برای هممون .
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
پدر بنده که دارای دیسپلین و بهداشت خاصی بود تا زمانی که دوران مدرسه بود به خاطر ناخن بلند ما مشکلی نداشت اما در تعطیلات تابستان که ما شادمانه ناخن بلند گذاشته و لذت میبردیم از اینکار به خاطر رعایت بهداشت منع بودیم اما . ما کار خود را می کردیم ولی چون برای حرف بزرگتر قابل ارزش بیش از حدی قائل بودیم سعی میکردیم ناخنها را زیاد در تیر راس نگاه پدر قرار ندهیم و همواره هم او نمی دید البته بعد از موضوعی که پیش آمد ما متوجه شدیم او می فهمید و به خاطر اینکه در آن سن توجیه نبودیم و عقده نشود به رویمان نمی آورد اما همان ممنوعیت او باعث میشد هم به نظافت آنها اهمیت کافی دهیم تا بهانه ای برای کوتاه کردنش بوجود نیاید و هم خیلی آزادانه ناخنها را بلند نگذاریم و با سنمان حرکت کنیم هیچگاه هم عجله ای برای بزرگ شدن نداشتیم چون دنیایی که ما در آن پرورش میافتیم چنان عمیق و بزرگ و پربار بود که هیچگاه احساس کوچکی نکرده که بخواهیم ادای بزرگ شدن و بزرگ بودن را دربیاوریم....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
2-....روزی برادرم که از ما بارها کم آورده و میخواست نامردانه عقده گشایی کند بعد از بگو و مگویی که با من و خواهرم داشت خود را به اتاق پدر رسانده که چغولی ما را برای ناخن بلند بکند کاری که در بین خانواده ما یکی از بی اعتبارترین و غیر دسترسترین اعمال بود چرا که در وجود پدر و مادر ذره ای خاله زنک بازی یا خبر کشی یا حس خود عزیزی ذلیلانه وجود نداشت تا ما هم یاد بگیریم. بلاخره اگر تخم هندوانه را در بین زمین سیب زمینی بکارند سیب زمینی که نمی دهد تخم هنودانه میوه اش هندوانه است. به هر حال ما هر دو نگران به دنبال او راه افتاده تا پشت در اتاق پدر که ببینیم آیا به واقع می خواهد خبر چینی و سخن چینی کند و یا نه تهدیدی تو خالی مانند دفعات قبل است. اما چشم همگان روز بد نبیند در کمال ناجوانمردی در زده وارد اتاق پدر شد و راپورت را داد حتما منتظر تشویقی هم بود. ما که تنها شنونده بودیم شنیدیم پدر با لحن بر خورنده و قاطعی به او گفت این فضولیها به تو مربوط نمیشه. برو از اتاق بیرون....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
3-....ما که منتظر او بودیم با تمام وجود جلوی خنده مان را گرفته تا پدر را از بزرگواریش پشیمان نکنیم. او خود به اندازه کافی خجل و شرمنده بود که ما بیشتر نک بر زخمش نیاشیم و یدر از آن به بعد دیگر نه برای ناخنها به رویمان آورد و نه گیر داد او با این عمل خواست نطفه فتنه ای را که ممکن بود شکل گرفته و به عنوان یک عادت زشت مرسوم شود خشکاند و خانواده را به سمت قانون درست که در شانمان بود سوق داد. و اما هدف از گفتن این خاطره . برای مشخص کردن تکلیف کسانی بود که این مدت در کنار هم بودیم چون پیامم را به دوست و دشمن داده بودم و اما برای شما عزیزان که بسیار هم برای بنده قابل بوده و هستید چیزی نداشتم. حال از شما می خواهم به خاله زنک بازی اهمیت ندهید و افراد سخن چین را تشویق نکنید. نمامی کردن یکی از زشترین صفاتیست که ممکن است دامن زن یا مردی را بگیرد. بنده همان گونه که عزیزی اشاره کرده نحوه نوشتنم را به گونه ای ادامه میدادم که هم هستم و هم نیستم در بعد ظاهری آن مشخص باشد و اینقدر تدبیر و درایت داشتم که اگر هدفم قالب کردن خود در آن شکل بود به گونه ای برخورد کنم که کسی کوچکترین بویی نبرد.....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
4-....در رابطه با نمامی و سخن چینی آن دو مثال خوبی میزدند میگفتند جسم یک انسان بلانسبت چند من فضولات را در شکم خود مدام حمل میکند و جایی که باید آنها را تخلیه می کند. چگو نه است که روحیات یک انسان به او اجازه نمی دهد چهار کلام حرف را چه خوب چه بد چه درست یا نادرست در دل خود نگاه دارد و از نگفتن آن احساس بیماری می کند و تا سم راز داری و سر پوشی را از دل خود دفع نکند آرام و قرار نمی گیرد. مخصوصا حرفهای بیجا که انگار شخصی در وسط اتاق یذیرایی جلوی چشم همه مهمانها مشغول تخلیه فضولات است. در هر صورت زن یا مرد بودن بنده هیچ دردی را از هیچ کدامتان دوا که نمیکرد بماند چه بسا دردی هم بر دلتان می گذاشت. هر کدام از شما مردان که تنها به ظاهر فیزیکی مردانه خود اعتماد ندارید توانستید مانند بنده درکی از شخصیت زن یا کلا جنس مخالف ببرید و انسان را کامل ببینید نه ناقص و یا از سر جنسیت در هر قالب که باشید یا نباشید و اجبار به نشستن در آن داشته باشید بنده جلوی شما سر خم کرده و به چشم انسانی که در جهت تکامل گام بر میدارد نسبت به شما ادای احترام و ارادت خواهم کرد.....
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
5-....اگر هم از نظرات بنده به اندازه سر سوزنی به آگاهی رسیدید جای سپاس یه درگاه بی نیاز او دارد . اگر هم دلگیری بوجود آمد از شما طلب عفو داشته و به خدا می سپارمتان. و اما دوست دارم یک پیام اختصاصی به عزیزی که خودش می داند کیست بدهم و او را به خدا بسپارم تا حافظش باشد.... ای هد هد صبا به سبا می فرستمت . بنگر که از کجا به کجا می فرسمت. حیف است طایری چو تو در خاکدان غم. ز اینجا به آشیان وفا می فرسمت. در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست. می بینمت عیان و دعا میفرسمت. هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و باد صبا می فرستمت.......
دوشنبه 19 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
6- تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب. جان عزیز خود به نوا می فرستمت. ای غایب از نظر که شدی همنشین دل. می گویمت دعا و ثنا می فرستمت . در روی . خود تفرج صنع خدای کن. کایینه ی خدای نما می فرستمت. تا مطربان زشوق منت آگهی دهند . قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت. ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت . با درد صبر کن که دوا می فرستمت. حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست. بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت.
دوشنبه 19 مهر 1389

homa-ir - المان - ّهامبورک
چه کنم سایت uk کامنت دوم مرا کامل ننوشته و کامنت اول من دنباله اش به کامنت دوم نمیخورد و کلی حذف شده است . انوقت حقیقت را بهتر درک میکردید - وای بی انصافان = کامنت اول مرا با دقت بخوانید که نوشتم در پرانتز هست = البته بمردم حتی کوچکترین " روستایم " افتخار میکنم . البته مردمی بدون غرض و عقده و محرک ازروی نادانی = منظور و اشاره ام باین دو. خانم حامی یکدیگر - درضمن طی امیل اصفهانی درمورد گدا علی که اشاره. کرد در مورد دختر اریائی هم نوشته - درسته گداعلی مدتی نبود ولی همزمان مطرح کردی درمورد زیتون بهبهان چی انهم ننوشتی . دیگر بقیه کامنت تو و ....جنتلمن راجواب نمیدم چون ارزشش راندارید .
دوشنبه 19 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
ازمسئولین سایت عاجزانه تقاضادارم این قسمت اشپزی روببندیدچیه بابااین وضع هی میخوام اروم باشم خواهش میکنم قسمت ارسال نظرروحذف کنیداه
دوشنبه 19 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
Wildpiony - هند - بمبئی. شقایق جون . من فقط اشتباه کردم که نوشتم میرم ماه عسل و اشتباه کردم که نوشتم حامله هستم . اخه بخدا ناراحت بودم و خواستم تصمیمی که راجع به بچه گرفتم بادوستانم مشورت کنم - ولی خیلی بد وزشت است. زنی انهم سایتی که اقایان هستند راجع به سرشماری سن و..... حرف بزند. من هنوز خجالت میکشم ان کلمه رابکار ببرم . بهرحال با یورش و حمله این دونفر بمن حتی بارداری مرابه طنز گرفتن و یاسن همسرم و.... ومن با یک یادو کامنت کوتاه ورفع ابهام جواب دادم . بهرحال امیداست ازمن ناراحت نباشی و من واقعا دوستت دارم . هما
دوشنبه 19 مهر 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
hamidTANTAN - اتریش - وین// سلام بر استاد حمیدعزیز( اوس حمید فتنه‌گر، کودتاچی ، اشوب‌طلب). من یک پرانتز توی کامنت قبلی‌ام باز می‌کنم؛ شخصیت، مرام، معرفت، ادب با بچه‌های شاپور خصوصا اگر زیر بازارچه باشه، رابطه مستقیم داره! (البته شاید هم همین اینها بخاطر همون عقرب و ابان این چیزها باشه)
دوشنبه 19 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
iranazadiran - ایران - تهران-جناب ,خانم ,اقا ,عزیز,محترم ,جنتلمن, لیدی,,,,,,ازشماخواهش میکنم تمومش کنید اینقدرپارگراف هاوقت این حرفهانکنید ممنونم خواهش کردم///همای نازنینم شماهمیشه برای من عزیزبودیدوخواهیدبودحیف وقت نیست واسه این حرفهاتلف میکنید بداانیدهیچوقت ازبزرگواری شماکم نشده بلکه افزوده هم شده ازشماهم تمنادارم ادامه ندهید خواهش کردم ///esfahan nesfe jahan عزیز ازشماهم خواهش میکنم تمومش کنید اینطورلشگرکشی یارکشی منویادبازیهای کودکانه میندازه ای کاش کاری میکردیدکه تااینجا پیش نمی رفت این جنجال ..ازشما خانوم بزرگ هم درخواست میکنم تمومش کنیداینجا رواروم کنید خواهش کردم////میدونی دارم به این موضوع فکر میکنم واسه حمید تن تن عزیزدعوامیکنید!!! یا??????????لطفااااااااااااbe quiet
دوشنبه 19 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
من همه کامنتها را خوندم.خیلیها خوب و قشنگ نوشته بودند .ولی بهترین. و زیباترین,با معناترین ,با احساسترین ,و از همه مهمتر با منطق ترین کامنت را. دو نفر به نامهای mohsen_raja وpariha - گذاشته بودند.انشاالله که به پای. هم پیر بشید.واقعا که من این همه تفاهم را در هیچ جفتی ندیدم. واقعا که برازنده هم هستید.من با خوندن کامنت شما اشک در چشمانم هلقه نه حلقه زد . از صمیم قلبم از اینکه چنین شاگردهای دارم به خودم میبالم. شما دوتا باعث شدید که من جلوی pahlavi100 سر فراز باشم. (((در مورد بدترین کامنت هم یک اشاره ای داشته باشم )))که: زشت ترین ,بدترین, افتضاحترین,رسواترین,بی آبرو ترین,فاجعه ترین,مصیبت ترین و از همه بدتر بی منطق ترین کامنت را homa-ir - المان - هامبورک گذاشته بودند.در رابطه با کامنتهای iranazadiran - و Esfahan Nesfe Jahan - من تا پول سینی ام را نگیرم هیچ نظری نمیدم. (قربونت برم حمید چقدر غریبی رو زمین) من عاشق. این ویدیو کلیپ شدم https://www.youtube.com/watch?v=bEpwQNR4mck
دوشنبه 19 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
hamidTANTAN - اتریش - وین. باتشکر و سپاس از نظر قضاوت و عدالت شما - امیدوارم شما را درسکوی ریاست دادگاه لاهه و بادریافت جایزه نوبل 2010 بشنوم .
دوشنبه 19 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
آی منار جنبان کج، سینی سوراخ ، وسایل سفرهٔ عقد، زایمان ، سقط جنین، گوشتکوب، سیر ترشی، فلفل--- می‌فروشیم.!.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا --- پهلوی جون، واقعا که...با تعجب از کامنت شما!.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
(قسمت اول) homa-ir- ای بابا هما خانم! من فقط نظر خودم را دادم.شما و دوستان که در اینجا برای در و دیوار کامنت که نمی گذارید.خیلی ها نظرات با ارزش شما و دوستان را می خوانند. فقط حمید الله خان میدونه که بعضی ها چه دندونی رو جگر میگذارن که جواب شخص شما را با این همه یاوه گویهای که می کنید را نمی دهند.البته نوشته های ایران ازاد هم کمتراز شما نبود.در رابطه با ریاست دادگاه لاهه هم خدمتتون عرض کنم که: این گونه شغلها برازنده اشخاص با اصل و نسبی مثل شما هستش که از خانواده ای سر شناس و معروفی دیده به جهان گشوده اید.تازه تو خانواده رضا پهلوی هم رفت و امد هم دارید. و با هم دیزی هم میزنید. یکی دیگه از ارجهیات شما در این است که خانوادگی همه دکتر هستید و مهندس اونهم با مدارکی دوجین دوجین .تازه به چندین زبان خارجی مخصوصا المانی هم تسلط کامل را دارید.ما را چه به اینجور شغلهاکه فارسی خودمون را هم فراموش کردیم.و نه این دنیا را داریم ونه (اون دنیاراکه اصلا فرامش کن از تخیلات حرف نزدیم)خلاصه و ختم کلام اینکه این اخرین کامنتی بود که من برای شما گذاشتم .شما را به خیر و مارا هم به سلامت.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
(قسمت دوم)فقط اخرین تقاضای من از شما و iranazadiran -این است که:. بس کنید,و از این همه بچه بازیها دست بکشید.(باور کنید که شما ها بزرگ شدید)میتونید, فقط باید سعی کنیدکه بچه گانه فکر نکنید.(افسوس که 50 سال این سعی وتلاش و کوشش را نکردید.ولی هنوز دیر نشده)پایان .
سه‌شنبه 20 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
homa-ir - المان - ّهامبورک همای عزیز منم شمارو دوست دارم. یادمه اولین کامنتی که خطاب به من نوشتید تو تاپیک بازارفروش پرندگان بود فکرمیکنم شما اون موقع جدید عضو شده بودید. من زدم وااای جوجوی صورتی میخوام. شما هم زدی از کامنت های من لذت میبری! من شمارو زنی مهربان و باملاحظه شناختم! خانمی که باید به او احترام میگذاشتم چون لیاقتش را داشت. اما کامنت های اخیر شما منو شگفت زده کرد! اینکه از مسائل خصوصی دیگران به راحتی در جمع صحبت میکنید! حرفهای دیگران رو گاها اشتباه متوجه میشید و برخورد شدیدی نشون میدید.به راحتی حرفهایی که دیگران از روی اعتماد به شما زدن اینجا عنوان میکنید. حتی اگر طلا خانم در مورد دخترآریایی حرفی هم زده بود خیلی قشنگ تر بود که شما عنوان نمیکردید/ اگر ایشون به خاله زنکی و غیبت متهم میشن درعوض شما هم برای دیگران غیرقابل اعتماد میشین! بازهم همای عزیز هراتفاقی هم که بیفته شما به من همیشه لطف داشتید و من هم به شما ارادت خاصی دارم!
سه‌شنبه 20 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
katrina - اسکاتلند - گلاسگو عزیزم میگم من و تو و دخترآریایی هم یکیو انتخاب کنیم سرش دعوا کنیم:))) لووووووووووووووووول حبیبی نورالعین رو یادته با مهرگان سرش دعوا میکردیم؟:)) حالا الان سر کی دعواکنیم؟:)
سه‌شنبه 20 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
پاندورا - آلمان - کلن بیخیال. من ذره ای هم شک نکردم. همشم تو دلم تحسین میکردم که چقدررررررررر جنتلمنی برازنده ی ایشونه!!!!! واااای ماماان من چقدر خنگم....شکلاتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بیا کجایی؟
سه‌شنبه 20 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
راستی یه چیز دیگه فقط میخواستم بگه اصصصصصصصصصلا مهم نیست که از چه شهر یا روستایی اومده باشی ! مهم اینه که تو چه خانواده ای رشد کرده باشی!
سه‌شنبه 20 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
mohsen_raja - ایران - تهران ((((دوست دارم شدید,به مدت مدید))))
سه‌شنبه 20 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
wildpiony - هند - بمبیی (راستی خداییش اگه کس دیگه هم جنسیت شو دروغ گفته الان بگه من بعدا حوصله ندارم بفهمم dannni در واقع donya است:)))) اوا ویلدی جون خاک بر سرم قرار نبود که شما همه چیروبدونی که https://www.youtube.com/watch?v=V2dGkbTy83A.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
یاران واقعی و خوبم برای اخرین بار بدانید = هرکسی دراصل ونسب فامیلی خود چیزی به ارث میبرد - بخدای یگانه و تنها فرزند بالغم و به ارواح خاک پاک پدر و مادرم - قسم با شکمی که فرزند جدیدی راپرورش میدهم . پدربزگ من دکتر و . و پسرعموی که 50 سال درامریکاست یک جراح معروف قلب است و. مرتب چه درالمان وچه کشورهای دیگرازاو دعوت برای سمینار پزشکی و عمل. قلب . ودیگرتوضیحی زیاد نمیدم . نمیخواهم بیش ازاین ازروی حسادت به طنز. گرفته شود - ولی himidTANTAN - این رسم جوانمردانگی و غیرت و ناموس شما که صاحب دوفرزند هستید به مادریکه در غربت و دست تنها یک فرزند دکتر تحویل جامعه بدهد و جوانی خودش را نادیده و سه سالی که فرزندم به. امریکا برای ادامه تحصیل برود وبا داشتن خواستگار و خواست فرزندم که مامان ترابخدا تنها نباش و ازدواج کن و کردم ایا من سزوار انهمه بی حرمتی و. اهانت انهم از طرف شما را داشتم . میدانم تجربه خیلی گران بدست میاید. وبا تشکر ازتجربه ای که بمن دادی.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
wildpiony - هند - بمبیی. شقایق خازنین و خونین دل. بنده شکستن خود را در زندگی از سوی خود بارها شاهد بوده ام. به حرف و قولم پای بندم اما به خاطر روشن کردن ذهن تو و دیگرانی که هنوز برایم با ارزش هستید و همه را با یک چوب نمی رانم زیر حرف و قولم زده برای شما این جواب را می دهم. برای اینکه با پاراگرافهای بنده اذیت نشوید میتوانید هر روز یک خط از آنها را مطالعه کنید تا متوجه شوید هم کم کاری نکرده و بیش از همه کاربران تلاش در بهبود اوضاع از هر نظر داشته ام و هم سر شما ها درد نیاید از پر گوئی ها که تقریبا همه اش در جای خود لازم است. عزیزم آشنایی بنده با ایشان هم . بر سر تقسیم یک نفر و یا دعوا بر سر او نبود که این از شان من بدور است بنده همسرم را اگر هم تنها دوست نداشتم و عاشقش هم بودم تمایلی به کس دیگری داشت در سینی جواهر نشان نشانده و به طبق کش می گفتم که او را برای دیگری ببرد. ایشان که از بیماری و عمل بنده خبر دار شدند اعلام کرده که اگر دارویی می خواهم عنوان کرده تا ایشان لطف کنند و بنده هم اظهار بی نیازی و تشکر از لطفشان کردم .....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
2- بیشترین علت اجازه ارتباط گرفتن ایشان با بنده نحوه نگرش در بعد سیاسی مان بود که هر دو مایل به حکومت رضا پهلوی بودیم. ابتدا هم به ایشان عنوان کردم اگر هر کاری از دست بنده بر میاید در خدمتم و تاکید که البته بنده سیاسی نیستم و سر در عرفان دارم که عرفان همیشه خود را از مقوله سیاست منزه کرده چرا که سیاست همیشه با خدعه و نیرنگ همراه است و این به ذات عرفان که بر پایه صداقت و بی ریایی استوار است نمی خورد. اما بنده از جانب حقیقت موضوع و گرفتن حق مردم هر گونه که باشد در خدمتم. دلیم هم این بود که نیاموخته ام تنها دنباله روی کنم حتی زمانی که در عرفان حرف استاد اصل است بنده در همان هم ساختار شکن میشوم تا به عمق ماجرا برسم. من نمی دانم عرفای به نام ما اگر در این عصر بودند چه عکس العملی در پیش میگرفتند. یقین دارم آنها هم مانند بنده سر در آخور سیاست نمی کردند اما . پایشان را هم روی حق نمی گذاشتند که این با نفس عرفان در تضاد است....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
3- از طرفی بارها در کامنتهایی که موجود است و می توانید به آن رجوع کنید در مورد اینکه هر کمکی از بنده بر میاید در خدمت گذاری حاضرم بشرط رعایت اخلاق و انصاف خود نشان دهنده این است که حتی اگر بنده تعلق خاطری هم به کسی داشته باشم دیگری را بر خود ارجحیت میدهم و این به طرف مقابل او مربوط میشود و خودش. بنده کوله باری از تجارب مختلف را بر شانه هایی که از شدت حمل همیشگی بار سنگین خود و دیگران در حال حاضر آزرده و دردناک شده حمل کرده ام. به خاطر دارم بنده حمال با تجربه ای هستم و به دنبال سوسول بازی حداقل در این موارد نیستم. شاید هم یکی از دلایلی که خود را مرد معرفی کردم علاوه بر ملبس شدن به صفات جوانمردی که متاسفانه در بین عوام به معنی مرد از نظر جنسیت گرفته میشود همین است. بنده در راه عرفانی هستم که وقتی مولانا فقیه پر آوازه شهر عاشق شمس که برایش تجلی خداوند بوده میشود حاسدان و خام اندیشان به آنها حتی لقب همجنس گرایی می دهند. و الان ما ذره ای از مولانا درک میبریم آنهم بنا به اقتضای رشدمان......
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
4- بنده پیرو عرفانی هستم که در آن خانم رابعه قطب عالم وجود زمان خود به حسن بصری که او هم در درجات باطنی نزدیک به ایشان بود اما نه به اندازه ایشان. هنگامی که توجه حسن بصری به رنگ لباس ایشان جلب میشود خطاب به او می گوید از امروز دیگر باید به گونه ای دیگر عمل کنم چرا که تو رنگ لباس مرا دیدی. بنده این حساسیت را خود برای خود قائل شدم چرا که نفس اژدرها بود از غم بی آلتی افسرده است. نخواستم جذب باطنی که به ایشان دارم تاثیری بر نفس داشته باشد و به سر بی درد خود دستمال نبدنم. حال اگر چرا این مسئله برای شما تا این حد جلوه کرده را نمی دانم. دلخوری بنده از این است که قبل از حتی تماس ایشان در ایمیلی بنده حقیقت را به ایشان گوشزد کردم و عنوان کردم به علت در نظر گرفتن مصالحی اینگونه اعلام کرده ام از ابتدا من با ایشان در کمال صداقت برخورد کردم و اگر بنده خطایی در این زمینه در مورد شماها انجام داده ام ایشان هم شریک جرم بنده بود. اگر اصفهان و یا دیگران به من خطاب جنتلمن میکردند از چیزی خبر نداشتند اما ایشان که می دانست می توانست تنها اسم کاربری مرا بگوید....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
5- مشکل اینجاست که ما هنگامی که دوستی ها رو به سردی و یا جدایی میکشد از اعتماد زمان دوستی ها در دشمنی استفاده می کنیم و از آن حق حساب می گیریم. به نظر بنده این سخیف ترین زشترین غیر انسانی ترین راه . و عکس العملیست که فردی که اسم خود را انسان گذاشته به آن دچار میشود. مخصوصا از سوی کسی که بار اندیشه و اسم یکی از مطرحترین کاندیدهای مردم که چشم امید به او دوخته اند را میکشد. عامه ای که قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل را ندارند ایشان را که همواره اسما خود را فدای این خاندان میکند نماینده این طیف می داند. چرا می گویند زمانی که عالمی فاسد میشود جامعه رو به انحطاط میرود چرا که او را نماینده حقیقی می دانند و از او دنباله روی می کنند. اتفاقی که در جامعه امروزه ایران شاهد آنیم. باور کنید گارگر بنده مسائل سیاسی و ملاحظات آن را را به خدای احد و واحد بیشتر از بعضی از مدعیان سیاست در اینجا متوجه میشد که عمری تنها سر در نظافت و کمک حال کدبانو بود.....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
6- بنده اگر به لقب جنتلمن اعتراض نکردم علت داشت چون این صفت در وجودم به تجلی رسیده اما همواره در برابر کلمه استاد یا اینکه خیلی می دانم معترض بودم چرا که هنوز بسیاری چیزها را نمی دانم. به خاطر دارم در یکی از نشستهای دوستانه که در منزل ما بود . که خانمها در یک مجلس بودند و همسرانشان برای فرار از تنهایی نزد ما آمده بودند. چهار آقا بودند شوهر خواهرم و همسر خودم ، دوستم که خانمی نویسنده بود (به خاطر استاعت مالی ده کودک بی سریرست را از هر نظر سایورت میکرد تا وارد جامعه شوند ) به اتفاق خودم. دوخانم شش آقا. این چهار آقا به ترتیب سن پرفسوری بودند که در آلمان زندگی میکردند و همسر آلمانی داشتند اما چندین بار در سال به ایران میامدند. دوتای آنها مهندس کشاورزی بودند که هر دو در ابعاد بسیار بزرگ و پروژه های سنگین کار میکردند یکی از آنها بازرگان صادرات واردات بود که قبل مارکسیست بود اما اکنون عارفی خالص است. و دیگران هم اکنون بدون استثنا عوض شده اند و دنیا را به گونه ای دیگر می بینند .شوهر خواهر و همسرم هم که شهری را بس بودند ....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
8- میدانستم که تنهایی بهانه شان بود و می خواستند بی دغدغه که وقت بنده صرف همسرانشان شود به بحث و گفتگو مشغول شویم. هر چند که همسرانشان یکی آرشیتکت بود یکی شاعر ( که بارها در باغ زیبایشان جلسات شعر خوانی و محافل ادبی داشتیم آنهم در هوای ملس و فرح انگیز تابستان) یکی نرس بود و دیگری هم در سلمانی بسیار های کلاس عهدار زیبا سازی بود. که او هم برای خود از شدت احساس قطب جمع مردانه و زنانه بود و بعد از محافل موسیقی یا برنامه های ادبی که داشتیم تا یکی دو روز به گفته خود از شدت احساس بیمار میشد اما دوباره شنگول شرکت میکرد. جمع بحث را شروع کردند ساعتی گذاشت بنده یک سو بودم شش مرد مقابلم آنها همه سوال میکردند به چالش میکشیدند بنده به تک تک با آرامش و منطق جواب میدادم البته همسرم تنها تک مضرابی میزد و همه می خندیدند.....
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
9- ناگهان دوستم خانم نویسنده شروع کرد قاه قاه خندیدن همه با تعجب به او نگاه کردیم خطاب به من با خنده گفت تو چه توانایی داری من که سکوت کرده و تنها شنونده ام به جای تو  پشتم میلرزد تو چگونه شش مرد سبیل کلفت اینگونه تو را به چالش کشیده اند و تو کنترلی با این آرامش و صبر بدون واهمه داری ( البته تنها یک نفر سبیل آنهم نازک داشت و اصطلاحی به کار برد. و چون با همه شوخی داشتم گفتم خوب من به ظاهرشون نگاه نمی کنم باطفل های درون و بازیگوش آنها مقابله می کنم و چون به خدا توکل دارم صبوری و آرامش از آن میاید. بنابراین جنتلمن بودن از نظر بنده نه سخت است و نه عجیب انسان شدن سخت است و عجیب. مطالبم تمام نشده کار دارم اگر فرصت شد امروز یا. ادامه وگرنه همینها را داشته باشید عذر خواهی از تک تک اما می توانید با اینها چند ماهی سرگرم شوید و روزی یک خط بخوانید اگر هم ادامه دهم که دیگر کمتر احساس عذاب وجدان میکنم.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
pahlavi100--1 - آمریکا - کالیفورنیا .. پسر عموی عزیزم مرسی به خاطر این همه انسانیت و وارستگی قربون پسر عموی خودم بشم .در ضمن از دست شما. بلا نگیرید! mohsen_raja - ایران - تهران .. پسر خاله ‘ عزیز شما و من هیچگاه نباید بخاطر نوشته های دیگران از همدیگر عذر خواهی کنیم. این نهایت جوانمردی و عزت نفس شماست که من در برابر این همه مناعت طبع سر تعظیم فرود میارم. pariha - کویت - کویت ...خواهر گلم مرسی از همراهی و فهم و شعورت . یادمه زمانیکه دانشجو بودم دخترخانمی اهل کاشان در خوابگاه بود. یکروزی چند تا از دختر خانمهای شهرهای دیگه با این دختر خانم کاشانی بحثشون شد ...
سه‌شنبه 20 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
2--.. چون نمی تونستند در برابر منطق او قد علم کنند در نهایت به او گفتند برو دختر کاشونی ! اگه کاشی خوب بود که تو توالت (با عرض معذرت) بکارش نمی بردن! بقدری گریه کرد گفتم ناراحت نشو. چرا هنوز ما یاد نگرفتیم وقتی با هم حرف می زنیم از رنگ بوست ، دین ، لهجه ، شهر، ملیت و.. اغماض و چشم بوشی کنیم و راه منطق را در پیش بگیریم؟hamidTANTAN - اتریش - وین .. مرسی برادر گلم . اگه دیگه راجع به اون سینی حرف زدی انوقت .. بگذار چیزی نگم! wildpiony - هند - بمبیی .. دختر گل مرسی ولی حالا که اینقدر مهربونی قول میدی دیگه یک تیکه از اون لنگ به ارث رسیده از مادر بزرگت را به من بدی خسیس! .
سه‌شنبه 20 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
wildpiony - هند - بمبیی-خوشگلمم ارهههههه من میگم ماهم سره hamid TAN TANدعواکنیم که سریال 90قسمتی بتونیم ازش بسازیم اگرنه جناب حمید تکراری شدندbluestarگزینه خیلی خوب وملسی هست :)))))))-(جاای مهرگانم خالیه)
سه‌شنبه 20 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
katrina - اسکاتلند - گلاسگو. عزیزم اون حمیدی که ما تا حالا شناختیم نمی ذاره سریالش تکراری بشه و همیشه بخش تازه تکرار نشده تو آستین داره. حالا چه عروس خانم هم ساکته (حمید تن تن ) شایدم از اینکه فهمیده اینهمه خواستگار داره ذوق زده شده. اگه من جنتلمنم و به او علاقمند حتما اونم لیدیه دیگه. من که حاضرم به لیدی بون قبولش کنم به هیچ جا هم بر نمیخوره چون من که حقیقی جنتلمن نیستم بلکه صوری و اخلاقی ست اما مطمئنم خودش راضی نیست. شما را به هم می سپارم خوش باشین. باور کن دارم برا خان جدید که ناغافل سر رسیده آماده میشم و کارهای شخصی که یه کوهه. دیگه اینجا احساس امنیت و راحتی نمی کنم غیر از اون حرفایی که باید میگفتم و نقطه نظراتم رو بیش از حد کوینم گفتم . دلم نمیاد با این حال و هوا بذارمتون و برم اما میدونم این نیز بگذرد و مهمتر اینکه دیگه اینجا به من نیازی نیست وظیفه ام را انجام دادم. هر چند پایان خوشی نداشت اما مهم چیزی ست که بر جا گذاشتم نه اینکه چه چیزی برای من بر جا ماند. یکی دو کامنت در بخشهای دیگر که ضروری می دانم گذاشته و همه تان را به خدا می سپارم.
سه‌شنبه 20 مهر 1389

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.