نگاهی به دنیای دیپلمات‌ها؛ از نماز تا چلوخوری با چنگال

 
نگاهی به دنیای دیپلمات‌ها؛ از نماز تا چلوخوری با چنگال

رادیو فردا : اخیراً  چند دیپلمات ایرانی در اروپا در اعتراض به سیاست های جمهوری اسلامی ایران، استعفا دادند. برنامه نگاه تازه نیز به سراغ دنیای سیاست و سیاست پیشگان رفته است، به سراغ دیپلمات ها.

رضا قاسمی، دیپلمات با سابقه و سفیر ایران در کویت در دوران پهلوی با اشاره به شرایط دشواری که آن زمان برای داوطلبان استخدام در وزارت امور خارجه ایران، در نظر گرفته شده بود، می افزاید: «تازه در سال ۵۰ برای سفرا هم به امر پادشاه امتحان گذاشته بودند. خود من هم امتحان دادم. پنج نفر از وزرای خارجه سابق می نشستد و از داوطلبی که می خواست سفیر شود امتحان می کردند. حتی چند تن از کسانی که قبلاً سفیر بودند مثل مرحوم سنندجی، مرحوم همایون سمیعی اینها را هم نشاندند پای امتحان و آنها هم یک خورده به اشان برخورد. داوطلبانی که در امتحان قبول می شدند باید دستگاه امنیتی صحه می گذاشت. خود من به خاطر تشابه اسمی با احمد قاسمی، از بزرگان حزب توده مدتی معطل شدم.»


چه مسائل دیگری بود که یک دیپلمات باید رعایت می کرد؟

من خودم وقتی در ماموریت بودم همیشه به کارمندان می گفتم ما نماینده کشورمان هستیم. شکایتی از شما نرسد که فلان خلاف رانندگی را کرده اید. شما را بازداشت نمی کنند چون مصونیت دارید اما منعکس می کنند.
 
آن موقع در مهمانی ها مشروب هم سرو می شد، اما سفیری که معتقد بود مشروب نمی خورد. داشتیم سفیری که هیچ وقت لب به مشروب نمی زد. حسن آن نظام این بود که زور در کار نبود. انسان می توانست مشروب بخورد و می توانست نخورد. می توانست همسرش محجبه باشد، چنانکه داشتیم همکارانی را که خانم هایشان محجبه بودند. و می توانست نباشد. البته تا حدی که شئون کشور و شغلی که بر عهده دارد رعایت شود.

علی اکبر امید مهر، دیپلمات ایرانی در دانمارک که پیش از انقلاب در اواخر دوره پهلوی وارد وزارت امور خارجه شده بود و تا سالها در دوران حکومت جمهوری اسلامی تا اواسط دهه ۷۰ به عنوان دیپلمات ایرانی کار کرده است و سپس از کار خود استعفا کرده است، از وسواسی که در انتخاب سفیر در دوران پهلوی به کار گرفته می شد سخن می گوید و می افزاید:

«ما در دانشکده سیاسی درس غذا خوردن هم داشتیم. وقتی غذا می خوردیم با سفرای خبره، ما بچه های دانشکده رفتیم آنجا باید قاشق به بشقاب می خورد صدا ندهد. ما باید یاد می گرفتیم که وقتی مثلاً می رویم با ملکه انگلستان غذا می خوریم چطوری غذا بخوریم. همه بچه ها مراعات می کردند و گرسنه می ماندیم. به محض اینکه امتحان غذا خوردن تمام شد... یادم می آید جلوی دانشکده یک آبجو فروشی و ساندویچ‌فروشی بود بچه ها حمله می رفتیم آنجا... حتی طرز دست دادن، طرز تعظیم کردن جلو بانوان، چطور دست دادن با دیپلمات های طرف مقابل، فندک روشن کردن، لباس پوشیدن، گره کراوات بستن... در بعضی از گفت و گو های سیاسی ظاهر خیلی مهم است. رفتار و برخورد و قیافه و چهره و نما و لباس پوشیدن... یادم می آید مرحوم هویدا یک گل خاصی می زد. این برایش یک امتیازی شده بود و در محافل به آن معروف بود. یک کمبودهای دیگری را از این طریق جبران می کرد. به ما می گفتند که شما سعی کنید خیلی فرهنگی، خیلی هنرمندانه اطلاعات بگیرید. منافع ملی را حفظ کنید. به نفع مردم ایران امتیازهای سیاسی اقتصادی تجاری کسب کنید.»

اینهایی که گفتید طبیعتاً خیلی سخت است. شما حتماً وقتی در میهمانی های رسمی بودید هیچوقت سیر نمی شدید؟ درست است؟

من یادم نمی آید هیچوقت در میهمانی رسمی سیر شده باشم. ما ایرانی ها عادت داریم با قاشق چلو خورشت بخوریم. مگر می شود با کارد و چنگال چلو خورشت خورد. اصلاً به دل نمی نشیند. ولی خب در محافل دیپلماتیک باید این چیزها مراعات شود. سر و صدا نشود. مثلاً لیوان آب کجا باشد. لیوان مشروب کجا باشد. دستمال کجا باشد. دستمال باید یک گوشه اش به کمر وصل شود. چون درست وقتی غذا تمام می شود، در عالم واقع دو گرگ یا دو شیر درنده در مقابل هم اند با ظاهر دوست داشتنی ولی هر دو در حال امتیاز گرفتن اند.

بعد از انقلاب بعضی از این آداب باید تغییر کرده باشد. بعضی از مواد غذایی و نوشیدنی اصولاً وجود ندارد در میهمانی های رسمی. چه تغییراتی ایجاد شد؟

شب ژانویه ۱۹۸۰ من وارد بمبئی شدم به عنوان سرپرست امور دانشجویان سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در بمبئی. اولین بخشنامه ای که آمد، از آقای بنی صدر که شما حق ندارید در محافل و مجامع دیپلماتیک کراوات بزنید.

بعد هم یک بخشنامه دیگر آمد... آن فتوای مرحوم خمینی که در شهرهای بزرگ فاصله ها را باید در نظر بگیرید و نماز شکسته یا روزه نباشد و یا باید بشود و نشود... صحبت بر سر این بود که نماز خواندن در محافل دیپلماتیک یا تظاهر به مسائل واجبه نماز یک حرکت سیاسی انقلابی برای صدور انقلاب اسلامی ایران است، شما حتماً این کار را بکنید.

به خاطر همین بود که مثلاً روز ملی پیروزی آقای مائو در چین است و سفارت چین هم ما را دعوت کرده و مثلاً گوشت خوک هم دارند سرو می کنند و مشروب هم هست ولی ما دیپلمات های ایرانی یک سالنی دور هم جمع شده ایم، پناه برده ایم جایی که مشروب نیست و بعد آقای سفیر جلو دارد نماز می خواند آنجا و ما پشت سرش اقتدا می کنیم به نماز جماعت دو رکعت شکسته که فرمایشات رهبر جمهوری اسلامی هم رعایت شود که ما صدور انقلاب می کنیم. بخشنامه آمده بود که ما حق نداریم با خانم ها دست بدهیم. حق نداریم با کسانی که لیوان مشروب دستشان است کنارشان بایستیم از ما عکس بگیرند. حق نداریم در مجامع و محافلی که مشروب سرو می شود شرکت کنیم.

به طور کلی ما تافته جدا بافته ای بودیم که حالت عادی نداشتیم. هیچکدام کراوات نداشتیم. پیراهن یقه آخوندی داشتیم. ضمن این اوایل کاپشن نظامی آمریکایی داشتن دلیل حزب اللهی بودن بود. همه اینطوری بودیم. یک ته ریشی باید می گذاشتیم. یکی از علائم حزب اللهی بودن آن اوایل... البته بعداً این از بین رفت... الان این همکاران نازنین من که پناهنده شده اند، همه شان یکپارچه آقا هستند. ولی آن موقع حتی دندانهایشان را نمی شستند و می گفتند بوی بد هم دشمن کش است! (می خندند) مثالهایی می آوردند که در فلان جنگ در فلان غزوه این طوری بود که دشمن شکست خورد. ما هم که این چیزها را ندیده بودیم، حرفهایشان را باور می کردیم. اینها را از خودشان در آورده بودند. خوشبختانه بعد از بخشنامه آقای هاشمی اینها از بین رفت. البته یقه آخوندی ماند.

یکی از مسائلی که بعد از انقلاب برای دیپلمات ها می توانست مطرح باشد، تهیه گوشت حلال بوده است؟

بله. ما دستور داشتیم که از فروشگاه های حلال، گوشت حلال و مرغ سربریده حلال استفاده کنیم. برای اینکه روحانیون می آمدند و ما وظیفه داشتیم که به خانه هایمان دعوت کنیم. همه آداب و رسوم مربوط به اسلام از نظر... فرض کنید در خارج توالت ها فرنگی است. ما باید یک کرسی روی توالت هایمان می گرفتیم وسطش را سوراخ می کردیم روی این توالت فرنگی می گذاشتیم که توالت چاهی می شد. در کابل همه این کار را کرده بودند. ما همه اینها را باید رعایت می کردیم.

Black Chador - امریکا - ولدن
ادم چی بگه به اینهمه تظاهر و احمقیت?
جمعه 16 مهر 1389

Hoja Verde - ایران - تهران
امروز دیگر اینطوری نیست. من خودم دیپلمات هستم. البته در مجامع عمومی نباید کراوات بزنیم.
جمعه 16 مهر 1389

surena1611 - آلمان - اشتوتگارت
سفرای قبل از ان قلاب چیز دیگه ای بودند. یکی از فامیلهای ما که در زمان شاه دانشجوی خارج از کشور بود تعریف میکرد که سفارت ایران رو اشغال کرده بودند و برای چند ساعتی در تصرف داشتند. همین آقا چند ماه بعد مریض سخت میشه و در حال مرگ بوده و سفیر ایران با اینکه میدونسته که این فرد سفارت رو اشغال کرده بوده ولی به دیدنش میره و مخارج بیماستان رو هم پرداخت میکنه. حالا با این حکومت قرون وسطایی مقایسه کنید که اگه کسی در خارج از کشور فقط مخالف حکومت باشه با خانواده و اقوامش توی ایرن چکار که نمیکنن!!!
جمعه 16 مهر 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.