نبات چوبی(رنگی و زعفرانی)


نبات چوبی(رنگی و زعفرانی)

مواد لازم :
شکر 500 گرم
آب 200 میلی لیتر
خلال چوبی به مقدار کافی
چسب نواری مقداری
زعفران یا رنگ مجاز خوراکی به مقدار کافی

طرز تهیه :
شکر را با آب بجوشانید و در صورتی که خالص نبود، با یک عدد سفیده ی تخم مرغ زده شده ضایعات آن را بگیرید (به این صورت که در هنگام جوش، سفیده زده شده را به آب و شکر بیفزایید و بعد که سفیده یک سمت ظرف جمع شد تمام جرم شکر را می گیرد). سپس درجه حرارت شکر که به 110 درجه رسید، زعفران را اضافه کنید.

یک ظرف تمیز را بردارید و نخ یا چوب ها را در اطراف ظرف از سمت داخل قرار دهید و با چسب نواری آنها را محکم کنید. سپس به صورتی که فاصله هر نخ از نخ دیگر یا چوب ها از یکدیگر حدود 6 سانتیمتر باشد، به آرامی شربت را در ظرف بریزید و درب آن را با یک حوله ضخیم بپوشانید تا ضمن آنکه شربت گرم بماند، آب آن بخار شده و بلورهای نبات روی نخ یا چوب ها ایجاد شود. سپس به مدت 24 تا 48 ساعت صبر کنید تا بلورهای نبات بر روی نخ ها یا چوب ها تشکیل شود

sara5 - ایران - تهران
خیلی قشنگ است دهنم اب افتاد
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

khosh bavar - ایران - کرمان
اینم درست کنیم ?! با این تفاصیل باید در هر مغازه قنادی و رستوران را بست. بیکارید بخدا !
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
1-- قصه گو قصه می گوید: مرد یخ فروشی که صاحب خری بود (جسارت نشه) هر روز در کوچه های شهر می گشت و فریاد میزد : یخییه بلوریه ، یخ دارم ، یخ می فروشم .خر ِمردِ یخ فروش از این اوضاع نا راضی بود و همیشه از خدا میخواست که وضعیت بهتری برایش ایجاد شود. تا اینکه وضع مالی مرد یخ فروش بهتر شد ، شغل دیگری را انتخاب کرد و خر خود را به مرد آهن فروشی فروخت . خر در اوایل از این بابت احساس شادی میکرد خوب خر بود دیگه نمی فهمید ! تا اینکه بعد از مدتی به عمق فاجعه پی برد ، شروع به گریه و ناله کرد و به درگاه خداوند استغاثه نمود. از قضا مرد یخ فروش او را دید و به سراغش رفت و پرسید : چیه خر جون ؟ چرا گریه میکنی ؟ ...
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
2-- ...خر گفت : زمانی که برای تو کار میکردم تابستانها یخ بر روی گرده‘ من باعث خنک شدنم میشد و زمستانها تعطیل بودم ، ولی الان پیش مرد آهن فروش تابستانها که کار می کنم آهنهای داغ شده به گرده ام می چسبند و زمستانها را هم کار می کنم و سرمای زمستان باعث یخ زدن گرده ام از آهنها میشود . الان دارم از خدا می خوام یک صاحب بهتری پیدا بشه و من را از این وضعیت اسفبار نجات بده . مرد یخ فروش در جواب او گفت: نه می دونی چیه خر جون? برو از خدا بخواه تا از خریت دربیای !!! تقدیم به محسن خان پسرخاله‘ عزیزم که به من گفتید خر شما از کره گی دم نداشت. صحبتتان را با این داستان تائید می کنم .
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
3-- با درود به مطبخیان عزیز ، با توجه به اینکه من در دوره‘ آمادگی برای امتحاناتم قرار گرفتم و وقت چندانی هم تا شروع این امتحانات باقی نمانده از حضور همه‘ شما عزیزان تا پایان سال میلادی 2010 مرخص شده و مدتی را درغیبت صغری بسر می برم! امیدوارم سنگر آشبزخانه را خالی نکرده و همیشه خبرهای شادی بخش داشته باشید. با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان تک تک شما را بخدا می سپارم.
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان
اما من فقط اب نبات چوبی دوست دارم.Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین دوست عزیز برات ارزوی موفقیت و پیروزی در تمام مراحل زندگی بخصوص امتحاناتی که در پیش داری رو دارم و در کنار سایر بچه های اشپزخونه منتظر برگشتنت میمونیم.بدرود
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

dannni - سوئد - استکهلم
رنگ ابی عشق است
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

mohsen_raja - ایران - تهران
Esfahan Nesfe Jahan جان عزیز! بابت تقدیم داستان «خره » دستت درد نکنه! جریانش رو که می‌خوندم، همه‌ش می‌ترسیدم که اخر داستان یه جوری ربطش بدی به من بعد هم دوباره بهم گیر بدی:-) غیبت اونم تا پایان سال میلادی؟! اینو که دیگه نمی‌گن صغری! می‌گفتید کبرای اکبر! درس هم فقط برا شب امتحانه، اینو که دیگه باید توی ایران یاد گرفته باشید! خوب حالا که اصرار دارید، ما هم خیلی دوستتون داریم و با اینکه عادت کردیم به هر روز دیدن نام قشنگت، با مرخصی‌تون موافقت می‌شه به شرطی که هر از گاهی یه سر بهمون بزنید خصوصاتوی ابان که جشن تولدم داریم. ارزوی موفقیت دارم برای شما گرامی
چهار‌شنبه 14 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
mohsen_raja - ایران - تهران --- محسن خان با درود، امیدوارم که سالم و سلامت و سر بلند و متاهل باشید. اگر من در غیاب بانو اصفهان نام کاربریم رو به مثلا Esfahan Nim Jahan تغییر بدم و سعی‌ کنم مثل ایشون جمع یاران رو مورد محبت قرار بدم، آیا همینطور بنده رو هم مورد لطف و مرحمتتون قرار خواهید داد, یا اینکه این الطفات فقط در مورد بانوان قابل اجراست؟ البته امکان دارد که سوال حقیر قدری بودار جلوه کند، که مطمئنم با طبع بلندی که دارید، زیر سبیلی ردش خواهید کرد. ارادتمند، پهلوی. در ضمن ، از اینکه در صفحهٔ دیگر از نظم بنده تعریف کرده بودید و فرصت نشده بود تشکر کنم، پوزش می‌طلبم. حسادتمند، پهلوی. . حسادتمند، به چند دلیل که دو تایش را ذکر می‌کنم. اول اینکه چرا تاریخ تولد من به یاد دوستان نمیماند، مگر من داخل این دایره نیستم؟ دوّماً، از آنجهت که این اواخر، بازار حسادت و دروغ و جنگ و دعوا و غرض پایش به آشپزخانه هم کشیده شده و من نخواستم که بی‌ نصیب بمانم. .
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین --- بانو اصفهان گرامی‌، در غیاب شما زانوی غم به بغل خواهیم گرفت. .
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین --- . بانو اصفهان گرامی‌، با عرض معذرت دوباره مزاحمتون شدم. آمدم زانوی غم را به بغل بگیرم و به انتظار بازگشتتان بنشینم که شکم مبارک اجازهٔ اینکار را نداد. کمی‌ بزرگ بود. مجبورم از همینجا، نشسته زانوانم را نظاره کنم. .
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
mohsen_raja - ایران - تهران. محسن خان یعنی رسمش همینه که آدم رو تو مرخصی هم راحت نذارین. یاد پزشکایی افتادم که در مرخصی برای موارد اورژانسی هم مجبورند مرخصیشون رو بشکونن. البته من نه پزشکم و نه حرفه دکتری برام خدا. همونقدر یه دکتر برام ارزش داره که یه مرده شور. چون هر دوشون در حال خدمت هستند. یکی استعداد یا همتش قوی بوده یکی روحیه اش و سر نترسش. ( اکثر آدما از مرده میترسن اما دکترا و مرده شورا مستثنی هستند یکی مرده زیر دستش تشریح میشه یکی شسته. درسته اکثر پزشکان مخصوصا متخصصین سر حداقل اولین تشریح حالشون بد خراب میشه اما کم کم عادی میشه و کار نیک از پر کردن است مثل مرده شور به جسد دیدن و دست زدن براشون عادی خدا به هر دو طایفه خیر دهد و کار یکیشان را زونق دهد و کار دیگری را کساد کند تا مرده اینقدر در صف شسته شدن مخصوصا تو ایران نمونه) این بارمرخصیم رو شکستم و با خوندن اخبار و نظرات لازم دونستم دوباره مزاحمتون بشم تا یکباره اگه لازم بود زحمت همیشگی رو کم کنم....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...امثال سرور جون که هنوز در خوش نیتی و حسن ظن سی سال قبل مانده اند و شخصیت با ثبات و ذات نیکشان باعث شده از آفات این سی ساله دور بمانند همان نظری را دارند که شاه فقید داشت. ایشان هنوز نمی دانند که این ملت با حرف بالا میروند با حرف زمین میخورند عقب و یا به سوی جلو حرکت می کنند. آخوندها بهتر از شاه فقید نبض این مردم را به دست آورده بوده اند به همین خاطر سی سال برای حتی بال مگس موعظه کردند و مخ مردم را تریت. مردم هم خدایی خوب جواب دادند و نشان دادند که میتوانند بازیچه حرف و حدیث قرار بگیرند و دنبال این مقوله باشند و از مردان ( زن و مرد ) عمل و جدی و دلسوز گریزان. دنبال کسی راه مافتند که بهتر بتواند احساساتشان را تحت تاثیر قرار دهد و مجابشان کند. اگر شاه فقید هر هفته . با مردمش صحبت میکرد و از کارهایی که انجام میداد صمیمی و ساده میگفت تا آن روستایی که در کوره ده زندگی میکرد متوجه وضعیت خود و مملکت و سیر صعودی آن بود و خدمتگزاری شاه فقید.....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...اما متاسفانه عده ای درباری از خود راضی که انگار از دماغ فیل افتاده بودند و یک دربار میگفتند و هزار تا از دهانشان میریخت به گونه ای خود را به شاه فقید تحمیل میکردند و او را احاطه که میدانی برای مردم نمیگذاشتند و مردم این فاصله را از چشم آن بزرگوار میدیدند. به همین خاطر شاه فقید وقتی فهمید این اطرافیان مصلحت اندیش خود و موقعیت خود چه بر سرش آورده اند . امثال داریوش همایون را زندانی کرد که هنوز از کینه اینکار ایشان از هر فرصتی بر علیه او میتازد. بنده هم در اینجا از همه عذر خواهی مخصوصا از سرور ارجمندم که باز طولانی می نویسم اما این عین خدمت به مردمیست که حرف برایشان اصل است و بر ما واجب است که آنها را روشن کنیم بعد خود راه می افتند. در هر صورت معضل ساده ای که بوجود آمد و می توانست با یک تذکر دوستانه حل شود و یا سوال دوستانه ببینید آخرش به کجا انجامید و باز در این بین خدمتگزاران از صحنه عقب میروند و کسانی که خطا کردند سرفراز هم هستند این انصاف نیست....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
....متاسفم که مجددا مجبورم به این موضوع احمقانه پیش آمده بپردازم چه اصراف وقتی برای چنین موضوع محمل و بیخودی. اگر من به آرتمیس که در اخلاق و ادب سر آمد تمام کاربران هستند و امید نروی میگفتم شما حالا یا با خنده و شوخی و یا در حالت جدی به من گفتی که امید نروی ( که مدام این دو مانند خروس جنگی بر سر هم می پرند ) گفته که نفس اون هستی خیلی عجیب و استثنایی بود. نه کسی که خود در بین عموم نظرش حال یا به شوخی یا به جدی این است : (در املت ایتالیایی) صحبت ازحمیدگلم کردی, پیش خودمان باشد, بکسی نگی, یواشکی درگوشت میگم, اخه میترسم Pahlavi100 شیطون بلا دوباره شر برایم درست کند. میگم نکند حدوددوماه پیش من بله گفتم, حمید گلم دلش ازرده خاطرشده, ودلش بدردامده , حالا میگی چکارکنم , راستش دلم برای حمیدگلم باندازه قناری شده , وهی اه وناله میکنه , بدادم برس . راستی اگر من الماسم , تو برلیانی - راستی طرف از شنبه به ماموریت رفته , به عروس خانم واقاپسر نازنینت سلام منو برسان. بدون تو اشپزخانه نمکی ندارد. ......
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
homa-ir - المان - هامبورک. ....و یا اینکه موضوع را چنان جدی میگیرد که نظرش این است :. حمید گلم - ویدیوی محسن چاوشی را چندین بار گوش دادم - باورم نمیشه . حتما با من شوخی میکنی - خیلی دلم را به درد اوردی و بفکر فرو رفتم و اشگ ریختم و به نوار گوش میدادم . بمن بگو واقعا بگو جدی نیست و مربوط بمن نیست . اگر هست چرا بمن قبلا نشان ندادی که بدانم . حالا چه کنم ?. ...راه برخورد با این سوء تفاهم آیا باید به این حد و به اینجا بکشد. اگر انسان برای دوستیهایش ارزش قائل باشد و از همه مهمتر برای انسانها نه تنها خودش. میتواند با انتقاد دوستانه و مودبانه بگوید من اصلا چنین چیزی را به خاطر ندارم و یا اینکه گمان نمیکنی اشتباه میکنی ؟ آن وقت من می گفتم نه عزیزم من در این موارد مو را از ماست میکشم و مواظب اقوال و گفتارم هستم حتی شما چندین بار مطرح کردی و آنهم با خنده که میدونم تا من نباشم حمید هم نمیاد یا اگه من بیام اونم میاد .....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....تا شاید کمی شوخی های غیر ضرور تان جلوی چشمتان می آمد و متوجه میشدید که به قول قدیمیهای ما انسان که می خواهد حرفی را بزند باید هفت دور آن را دور دهانش بگرداند تا کاملا غربال شده و آماده بیرون آمدن. نه اینکه ارواح همه گذشتگان را وسط کشیده و جان فرزند عزیز یا خدا را که نه چنین نبوده. تازه شاهدی چون داینوس را هم مبنی بر دروغگویی من میگیرید آنهم از کسی که به خاطر شما و دفاع از اینکه به شما دروغگو یا چند صفت ناپسند دیگر که فراموش کرده ام داده بود با او درگیر شدم. از کوزه برون همان تراود که در اوست. و اما اصفهان جونم من به خاطر ندارم به کسی لقب بیهوده ای داده باشم اگر به شما طلا می گویم آنهم عیار بالا بدان که بر این باورم چرا که میدانم به قدری زر وجودت در کوره رفته است که ناخالصی هایش گرفته شده و تا زمانی که به شمش خالص مبدل شوی همین روند ادامه خواهد داشت. دقیقا به همین خاطر به هما خانم لقب الماس دادم چون میدانستم ایشان هنوز به تراش احتیاج دارد تا برلیان شود. محسن خان این را صمیمانه خدوتتون عرض کنم....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
....بنده برای هموطن دوست و از همه مهمتر انسانی که به آدمیت رسیده با هر نژاد یا ملیتی جان و مال و توان نثار میکنم و همواره آماده خدمتگزاری هستم. اما خود را از محیط و جمع مسموم بیرون میکشم. به نظر من این جمع هر یک به نوعی مسموم شده و این روند زیبا نیست مخصوصا که ترکشها به طلا جون اصابت کرده و باعث شود او میدانی را که با صفا و محبت شیرینی و نمک خود بوجود آورده قبل از همه ترک کند. اگر قرار ست او اینجا را ترک کند بنده هم تا زمانی که ایشان برنگردد حضور ندارم و حضورش هم باید مانند همیشه شاد نمکی و سرشار از انرژی مثبتی باشد که به همه میداد. دو خواهر و برادر هم زمانی که از بودن با هم لذت نمی برند می توانند از هم فاصله بگیرند دلیلی ندارد وقتی ما از دوستی هم لذت نمی بریم بلاجبار و ظاهرا ادامه دهیم هر کس می تواند خودش باشد یا با دوستانی که دارد و یا ندارد. عادت ندارم پشت دوستان واقعی را خالی کنم ما اهل وفا هستیم تا معرفت درو کنیم هر چند که ملامت شویم یا رنج بکشیم.....
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....تا زمانی که ایرانیها کار تیمی و گروهی را نیاموخته و حسن همجواری همین آش و همین کاسه است. ما ملتی هستیم که جای جایش باشد چنان پشت هم را خالی کرده و دوستی ها را به دشمنی مبدل می کنیم که به نامیم و از همه بیشتر دودش در چشم خودمان رفته. در چند مورد که لازم است کامنت گذاشته و از همه دوستان تا حضور نیافتن طلا جون به شکل قبل خداحافظی کرده به امید اینکه . ملت مهربانی با یکدیگر شویم و دوست واقعی نه زبانی. مواظب پریا خانم باشید و از گل بالاتر به ایشان نگوئید ایشان هم قدر بزرگ جوانمردی چون شما را میداند.
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
mohsen raja - ایران - تهران. محسن جان - چی بگم, حتی بارداری مرا به طنز گرفتن به سایت " کیک شکلات به شیوه مارتا استوارت" نظری بیانداز - کامنت Iranazadiran - ایران- تهران به EsfahanNesfeJahan - المان - و تعجب من از کامنت Pahlavi100- امریکا - بشما - چرا حقایق و واقعیتها را بدوستی های چند مدتی انهم بدون. دیدار نادیده میگیریم - و احساسات ارایشی را جایگزین احساسات عمیق و با. صفا و خالصانه کنیم - جای بسی تعجب - در اخر - محسن جان بدان که داریوش همایون حتی تا سه ماه بعد از انقلاب 57 که بااین رژیم اسلامی کار کرده نه قبل ازانقلاب ونه بعدازانقلاب زندانی نبوده وبعدازانقلاب براحتی بخارج. ازکشورامد. دوستدارشما - هما
پنج‌شنبه 15 مهر 1389

babre mazand - هلند - امستردام
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین سلام . چی شده به هر حال همه تو زندگی یا امتحان یا کار.............رو داریم نباید که یهو برین عزیزم . البته ببخشید کلمه ی باید رو استفاده کردم . من وقتی از کار میاومدم و کامنتهای شماها رو میخوندم شاد میشدم . اتفاقاچند شب پیشها برا یهمتون ارزوی سلامتی و موفقیت میکردم . باورتون میشه من شاید از اولی که شما ها این اشپزخونه رو مثل اتاق نشیمن خونه پر همهمه و شادی کردین کامنتهاتونو میخوندم ولی دوست نداشتم بخوام نظری بدم ولی کم کم به همه ی شما ها خو گرفتم . درس خوندن وامتحانتون یک بهونه ست فکر کنم وگرنه روز ی ده دقیقه وقت نظر دادن و شوخی و......فکر نکنم انچنان وقت یببره به هر حال شما تو هر کار ی یک زنگ تفریح میخواین مگه غیر از اینه.......... iranazadiran - ایران - تهران ;کاری که شما خواهید کرد هم درسته دوست من من کوچکتر از اونی هستم که نظر بدم . ولی به جای رفتن با خانم گل اصفهان جون صحبت کنین حیف این جمعه . هر کسی عقاید داره شرط اونه که با هر عقیده ای باز کنار هم باشیم وهمو تحمل کنیم ایبته این نظر شخصی منه . برای همتون ارزوی موفقیت میکنم .
جمعه 16 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
mohsen raja - ایران - تهران. محسن جان - بخدا و به ارواح خاک پدر و مادرم و به جان فرزندم اگر من با خنده که میدونم تا من نباشم حمید نمیاد یااگه من بیام اونم میاد - بخدا اگر . من یک کلمه راجع به حمید گلم با این خانم iranazadiran - حرف زدم - بابا غلط کردم تلفن کردم و باز غلط کردم دراملت ایتالیائی شوخی کردم . محسن. جون درهمین سایت املت ایتالیائی کامنت من به EsfahanNesfe و iranazad. بخوانید که نوشتم من شوخی کردم و سرسفره پدر و مادرم نان خوردم . وای. خدای من ازدواج من و بارداری من چه حس حسادتی بجان این خانم انداخته. .و من نه احتیاج به لقب الماس مصنوعی دارم و نه اینکه تراش بدن که برلیان بشه - من چیز پرارزشتری از اصل برلیان رادارم فرزندی جراح و همسری که دو. تا دکتری ( نه پزشکی) واینکه زندگی خوشبختی دارم . حالا تاکی این خانم میخواد ادامه بده و دست ازسرمابردارد نمیدانم . و اخرین باری باشد که من. دراینمورد صحبت کنم . محسن جان منو ببخش واقعا خسته شدم و سربرادرم. خالی کردم .
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
mohsen_raja - ایران - تهران. محسن خان عزیز و بزرگوار pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا سرور بزرگوارم hamidTANTAN - اتریش - وین مهربان یار نازنینم. متاسفانه باز می بینم که از آب گل آلود دارد ماهی گرفته میشود. تنها می توانم تاسف خود را ابراز کنم و بس. لازم میدانم حال که به این گونه سعی در القای نظر میشود به طور شفاف مطلب را عنوان کنم. عزیزانم من به شخصه مرهون تمام محبت و بزگواری و آقایی شما در این موضوع پیش آمده هستم. روی بنده برای مسموم شدن جمع به تنها علت آن هما خانم بود و بس. من به دقت تمام رفتار بزرگوارانه شما را در این مورد دنبال میکردم و افتخار میکنم به آشنایی افرادی چون شما هر چند که به قول این خانم شما و من همدیگر را ندیده ایم مهم افکار و دلهای ماست که مهر تائید به یکدیگر زده اند. شما با رفتارتان در این مدت مرا شرمنده خود کردید....
جمعه 16 مهر 1389

dara20 - ایران - تهران
خوب کاربرد این چسب نواری چی شد?
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....و این را به خدای زمین و آسمان که لحظه ای از او غافل نیستم بدون اغراق میگویم. من با شما رشد کردم و ریشه ام محکم تر شد و شاخ و برگ وجودم از  پژمردگی تا حد بسیاری در آمد . و با شما و دیگر دوستان نازنین مخصوصا طلای بی غش نگاهم به زندگی مثبت تر شد چرا که باور کردم هنوز ریشه آدمیت در انسانها خشک نشده و امیدم از نیافتن انسان کاملا به یاس مبدل نشد. میبوسمتان و بوی آدمیت وجودتان را می بلعم و شادم که خاطره ای زیبا از خود در وجودم گذاردید. برای من همین اندازه کافیست. من وجود پر از مهر و صفایتان را می سپارم به کسانی که آنها را دیده اید ولی در تعجبم که چرا رفاقت با شماها در ایشان کوچکترین تاثیری نداشته است و ذره ای از منش شما را نگرفته. خواهشی که از شما دارم دریابید این تشنگان محبت و توجه را که حاضرند برای تبرئه خود به هر نوع عکس العملی دست بزنند. آنها از من نیازمندترند.....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....من از شما چیزی را که باید گرفتم و تلاش می کنم مانند شما بودن را به تجربه بنشینم. و با خاطه تان خوشم و هیشه در قلب و یادم هستید. محسن عزیزم بنده قصد توهین و خدای نکرده تمسخر به هیچکس را نداشتم تنها خواستم جو سنگین را به خاطر تولد دخت عزیز آریایی بشکنم و کمی سبک کنم. گمان نمیکردم برای کسی که برای حرف یک جوان از سر شیطنت . بدترین توهین ها را به او میکند و حتی اگر نزدیکش بود در گوشش هم میزد این حرف اینقدر گزنده باشد به قول معروف می گویند یک سوزن به خود بزن اگر یک جوال دوز به دیگری میزنی در هر صورت اگر حرف من برای کسی برخورنده بوده عذر خواهی کرده تقاضای عفو دارم. بگذاریم این معضل به خیر تمام شود و بیشتر از این شرش نکنیم. می گویند سنگی که دیوانه ای در چاه می اندازد صد عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند. حال من دیوانه این کار را کردم به همین خاطر هر چه شما بزرگواران کاری می کنید که این سنگ را در آورید نمیشود. بنا براین از شما کناره گرفته تا همه چیز به خیر ختم شود. و . دیگر درگیر این مسائل که باعث شرمندگی من شد نشوید......
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
......باز هم از همه شما نازنینانم سپاسگزارم که در این موضوع این چنین جانب من که کوچک همه تان هستم را گرفتید و عمق محبت و دوستی خود را به من ثابت کردید مخصوصا منی را که نه دیده اید و نه میشناسید. دوستتان دارم و همه تان را میبوسم و به خدای مهربان میسپارم خواهشی که دارم این است جمع دوستانه تان را به خاطر من بهم نزنید. من به دوستی با شما مفتخرم و همیشه دوست حقیقی و صمیمی من خواهید ماند. در مورد اینکه می توانیم زمانی که از هم احساس خوش آیندی نداریم از هم فاصله بگیریم منظورم به هما خانم بود که با اصفهان جون آنگونه بر خورد کرد و محبت ایشان را به معنی و علوم بالا و تخصص خود و اطرافیانش توهین آمیز دانست. وگرنه من به هیچ قیمتی دوستان قیمتی ام را از دست نمی دهم و تلاش می کنم تا از حال همه شما با ایمیل خبر دار شوم. کاترین و شقایق و دخت آریایی و به من میگن خدا و راز و شکلات و پریا ی عزیزم روی همه تان را میبوسم و آرزوی خوشبختی و سعادت تک تک شما را دارم. محسن عزیزم طلای نازنین پهلوی باصفا و خوش مرام و حمید دریا دلم دست همه تان را میبوسم و از شما برای تمام آزاری که متحمل شدید صمیمانه عذر خواهم.
جمعه 16 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
homa-ir - المان - هامبورک ---1) هما خانم، شما به دفعات ثابت کردید که بدون دقت در خواندن کامنت‌های من و دیگران، برداشت اشتباه از معنی‌ آنها می‌کنید. به دفعات از شوخی‌ های من و دیگران برداشت اشتباه می‌کنید، آنها را جدی می‌گیرید و از یک شوخی‌ صادقانه لحاف مّلا درست می‌کنید و به گلایه و گاهی‌ جبهه گرفتن میپردازید. برای من خنده دار تر از این نیست که عده‌ای از روی چهار نوشته و کامنت یک نفر امروز عاشق و فردا با شنیدن دو کلیپ موزیک فارغ بشوند. اما دیدید که دخالتی به هیچ نوع نکردم و با اینکه به دفعات نام من را هم سعی‌ کردید به عناوینی به میان بکشید، سکوت کردم. باز هم خنده دار تر و مسخره تر از این نیست که من بگویم "دو نفر همزمان غیبشان زده " و شما و دیگری این عبارت کودکانه و احمقانه و مسخرهٔ من را جدی بگیرید و زندگی‌‌هایتان را بر اساس آن پایه بریزید، خنده دار نیست؟
جمعه 16 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
homa-ir - المان - هامبورک --- 2) بنا بر این، با یاد آوری اینکه من از شوخی‌ کردن ابایی ندارم، از این پس نیز بدون واهمه هر از گاهی که هوس کنم ، حرف دلم را خواهم زد و چنانچه مسول سایت ، درج آنرا صلاح دید، از اینکه برای شما یا دیگران سؤ تفاهمی پیش بیاید، خود را موظف به توضیح دادن نمیدانم.
جمعه 16 مهر 1389

homa-ir - المان - ّهامبورک
Pahlavi100- امریکا - کالیفرنیا. پهلوی جون - شاید اخرین بار باشه که جواب شمارا میدهم - چون خسته شدم از تکرار مکررات و بی انصافی در قضاوت شما - چرا من همه کامنتهای. کاربرهای دیگر را اشتباه نمی کنم و فقط در چند صد کامنت این دو خانم که شما مدافعش هستید اشتباه می کنم . شما می فرمائید - دست روی دست بگذارم که برای من مرخصی صادرکنند و نسخه به پیچند - خودت جای. من بودی چه جوابی میدادی ? ویااینکه حتی بارداری مرا به طنز بگیرند . من فقط دو کامنت کوتاه نوشتم و دراخر خواهش کردم از ایران ازاد تمامش کند. مگر ول کرد. دراخر اول سوار براسب میتازند. همینکه دهنه اسب را می گیری - حالا شروع به پوزش و ناله های التماسانه میکنند. ومن ازشما خواهش میکنم اگر خیلی علاقمند و می خواهی قضاوت کنی پس تمام پرونده ها را که موجوداست بخوان و بعد حکم صادر کنید . " قانون قضاوت ". و قبلا هم نوشتم و قسم هم خوردم راجع به تلفن با جنتلمن خانم . در اخر من در خانواده یک ارتشی خدمتگزار به ایران بزرگ شدم که گلوله به قلب و سر پدرم زدند . وبمن درس دروغ و خاله زنگ بازی و حیله یاد ندادند. درود به شرف و مردانگی پدرم .
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
چون کامنت مغرضانه شما بعد از نوشتن کامنتم بود لازم میدانم توضیحاتی دهم. حرفهای خاله زنکه ای را که گفتید بلد نیستم و دوست ندارم خود را مانند فاطی شلخته ها قاطی این حرفها کنم شما می دانید منهم می دانم دیگران هم میدانند و مهم این است. در مورد لقب خانم به بنده دادن موضوع کهنه بود و دمده شده بود زیرا که شما بار دیگر هم به من این لقب را داده بودید. مفتخرم که خانم هستم و دارای شخصیت یک خانم نه شخصیت خاله زنکی. البته چون بنده صفت جنتلمنی در وجودم به ظهور رسیده و جفت خویش از درون خود زائیده و سر برون آورده به همین علت احتیاج نیست از اعتبار همسرم خرج کنم اما او مفتخر است که همواره از دو اعتبار خانمی و جنتلمنی من استفاده و بهره ببرد و کبکش خروس بخواند و در جمع به خود غره باشد و از دیگران خود را بالتر ببیند. بنده هم چون ایشان به واقع میداند چه دارد و با چنگ و دندان تمام زندگیش در حال تلاش برای حفظ آن است به خاطر بنده تا سر کوه قاف هم رفته و همانجا چادر زده قدر دان هستم و برایم ارزش دارد که فهمش در حدیست که به قول معروف قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری و به هیچ عنوان نمی خواهد مرا از دست دهد....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....بنده هم به خاطر وظیفه خطیری که به خاطر فرزند بر عهده داشته ام وجودش را با هر گونه اختلاف سلیقه و نظر تحمل کرده و تنها به نیاز او و فرزند به خود اندیشیده ام و دغدغه داشته نه نیاز و احساس خودم اما عوضش فرزندم بی پدر بزرگ نشده و سایه پدری دلسوز را همواره بالای سر خود داشته که به خاطر بنده حاضر است چشمش را خوراک او کند و جانش را فدایش. از قدیم گفته اند فرزند تا زمانی برای پدر عزیز است که مادر بالای سر او باشد و من چون نخواسته که این عزت را از فرزند دریغ کنم به این مفتخرم و شادم که فرزند را بدون عقده کمبود و نبود پدری که باشد اما حضور نداشته باشد بزرگ کرده ام و برای همیشه عمرش طعم زیبا و گرم خانواده جمع و گرم را به او هدیه کرده ام تا بتواند به آیندگان انتقال دهد بسیار برای بنده مهم است انسانی سالم با روانی آزاد و درست تحویل اجتماع دهم که خوشبختانه نتیجه زحمات و ایثارم را شاهدم......
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
و اما حال که فرزندم از نظر روحی و موقعیتی برای خود استقلال پیدا کرده و وظیفه ام را در مورد مسئولیتی که نسبت به آن دو داشته به نحو احسن انجام داده ام تصمیم گرفته ام کمی تنها برای دل خود و خواسته خود زندگی کنم بنا براین نزدیک به کمتر از یکسال است از همسرم خواسته ام که مانند دو دوست صمیمی با یکدیگر زندگی کنیم. یا برای بهتر تفهیم شدنش مانند دو خواهر و برادر. اجازه هر گونه رابطه جنسی را به هر گونه که مایلند باقاعده بی قاعده را به ایشان داده ام هر چند که ایشان بسیار پریشانند اما بهتر است تنها به خود فکر نکنند و ادای بچه های ننر را در نیاورند برای ایشان به اندازه تمام بانوان دنیا ایثار کرده ام و ایشان به اندازه هفت جدشان از بودن با بنده لذت برده اند مصاحبت و همدلی ام را هم که هیچ زمان از ایشان دریغ نمی کنم . در اصل من الان اسما زن متاهلی هستم و رسما آزاد اما عادت ندارم از قد و مو و هیکل و جذابیت های زنانه خود که زبانزد هم هست اینجا برای خود بازار گرمی راه بیندازم.....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
.....بنده از این نظر اشباعم نه عقده خودنمایی دارم و نه نیاز به آن همیشه به اندازه کافی تحسین شده ام که خود به تحسین خود نیردازم و همواره مورد توجه بوده ام این جلوه گریها را هم به جایش انجام داده و اگر بخواهم در آینده خواهم داد نه اینجا و در رسانه اینترت . اما چون ریشه و اصالت برایم اصل است همواره از بعد جنتلمنی خود از آن دفاع کرده ام که به جایی هم بر نخورد و سوء تفاهمی بوجود نیاید چون به نژاد و ریشه ایرانی اصیل خود افتخار میکنم و به شجره نامه معتبر گذشتگانم تا به امروز میبالم و از نتیجه آن راضی هستم. چون ثمره آن تا به الان کمک حال بسیاری از هموطنانم و کلا انسانها بوده است...
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
..و اما چیزهایی که باید روشن شود شد به نظر من این لازم بود و من از تماس شما خوشوقتم چرا که باعث شد حداقل دوستان نزدیکتان شما را بهتر بشناسند. و مراقب امنیت خود باشند. سیاسی های ما یا در اصل آزادیخواهان در کشور تحت بزرگترین وحشیانه ترین و کثبفترین شکنجه های روحی و جسمی از سوی حکومت مافیایی خبیث ایران قرار می گیرند اما برای دفاع از امنیت هموطنان و یا بزرگی و شرفی که در حقیقت مبارزه و آرمان آن برای انتقال درست به آیندگان وجود دارد جان میدهند روان و کل زندگیشان به تباهی میکشد اما لب از لب نمی گشایند . خوب است که بنده مسائل امنیتی را به شما نگفتم وگرنه برای اثبات و گریز خود حاضر میشدید سر بنده را هم به دست کسانی که به حساب دشمنشان می دانید بدهید. من که از سر بریده نمی ترسم چون در راه حقیقت سالیان دراز هر روز شاهد سر بریدن حقیقت از سوی انسانهای دچار روزمرگی شده و یا از اسم و رسم انسانیت دور شده هستم ....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
....به جناب شازده رضا توصیه می کنم هر چند می دانم که ایشان تدبیر لازم را دارد تنها جهت یاد آوری و دقت عمل. پدرتان که از سوی مدعیان دور و بر سر انجامش به آنجا کشید و مردم هم به اینجا شما حواست را جمع کن باز افرادی اینگونه به محض کمترین نارضایتی و یا اینکه به مرغشان کیش دهید کت بسته شما را تحویل دشمن میدهند . طرف مردم را بگیرید نه این گیجان از خود راضی. و از دلسوزانی مانند pahlavi100 - که تنها به مردم و اعتبار ایران توجه دارند دور خود را پر کنید اینان یاد آور تیمسار شجاع قهرمان رحیمی هستند و آنان یاد آور فردوست ها. ضمنا شما ابتدا نوع خدایتان را مشخص بعد به آن قسم خورده و به شهادت بگیرید. خدایی که از طریق والدین احتمالا . مسلمانتان شناخته اید در باورتان فرو ریخته و علائمش مشخص نیست فراموش کرده اید بعد از فحاشی به فرستادگان او و مردود شمردن دلیهایی که از طریق آنها او را شناخته اید خدای جدیدی بتراشید احتمالا به همین خاطر است که به راحتی از او مایه می گذارید و بی واهمه چنین رفتار زشتی در پیش میگیرید (: بخدا اگر . من یک کلمه راجع به حمید گلم با این خانم iranazadiran - حرف زدم ) ....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...این گوشه ای از محتویات کامنتی که در اینجا گذاشته اید و این هم نمونه ای از کامنتی که در پاستای و میگوی یر ادویه ( از سوی شما : حتی اشاره بخودت و حمید کردم و همینطور راجع به . شیوا صفرپور که گفتم نکنه ) معنی یک کلمه حرف نزدن را متوجه میشوید. در هر صورت بنده عین حقیقت را نقل قول کردم که به من گفتید حالا یا حال خودتان را متوجه نبودید و بی اراده می گفتید و یا اینکه عمدی دارید و ناراحت از اشاره من به آن در هر صورت راحت باشید شما زشتر از این هم رفتار کنید بنده هیچ زمان اشاره ای به چیز از حرفهای شما که چه بسا جنبه امنیتی و یا حتی غیر امنیتی هم داشته باشد اما جنبه اخلاقی نداشته باشد در جمع دوست و دشمن مطرح نمی کنم. تنها به آن قسمت از حرفهای شما اشاره کردم که مرا زیر سوال برده بودید (  iranazadiran-ایران - تهران. جنتلمن جون - تو پس قبلا میدونستی که نوشتی من چی بگم خودش توضیح. داد. چرا بمن نگفتی . من هنوزم باورم نمیشه ) و برای روشن شدن موضوع از صحبتهای دوستانه باج گیری و گرو کشی نمی کنم. متاسفم ....
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...در هر صورت امیدوارم موفق باشید فرزندان بسیاری به دنیا آورده همه را دکتر و مهندس تحویل جامعه دهید. البته امیدوارم که بارداری در سن 54 یا 55 به گفته خود برای خود و فرزندتان خوشایند باشد و به کوری چشم حسودانی که این چنین بارداری را نمی توانند ببینند و یا پدر 76 ساله را نمی توانند ببینند که انشاءالله او در 100 سالگی و مادر که شما باشید در 80 سالگی فرزند 25 ساله خود را به جامعه تحویل دهند هر سال بچه به دنیا آورده و به افتخار همه بیفزائید. احتمالا با شما مصاحبه ای هم ترتیب خواهند داد چرا که از موارد استثنایی هستید که در سن 54 یا 55 باردار شده اید اما بهتر است هنگامی که نوزاد عزیز به دنیا آمد گزارش تهیه تا همه این مورد شگفت انگیز و استثنایی را به تماشا بنشینند. ( البته اگر باز خدای خود را به میان نکشید که در مورد سنتان و اینکه چقدر دارید کلمه ای با من حرف نزدید )
جمعه 16 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
دوستان چه کنم از دست این .. گفتم غلط کردم تلفن زدم . بخدا نه. سن شوهرم 76 و نه سن من 54 یا55 - خانم دروغگو خودت نگفتی 53 ساله. هستم و من نگفتم از شما کوچکتر - وای که خسته شدم خدابداد شوهرت برسد . چیز دیگری که راجع به شوهرت گفتی من خانمی میکنم چون مثل تو. نیستم بیخود نیست که همه اش مریضی حتی درسایت هم نوشتی ومن حتی پای تلفن خودت گفتی شادم و همه اش می خندیدم - - برای اینکه حسادت بمن کم بشه . بابا من 60 سالم است و حامله خوب شد. و شوهرم 90 سالش راحت شدی - برو خانقاهت که گفتی میرم . بااین حرفها چی را میخواهی برسانی - بچه من بی پدر بزرگ شده ولی الان جراح. مغز خداکند بچه تو که باپدر بزرگ شده پروفسور بشه من خوشحال میشم چون یک افتخاریست برای منه ایرانی - جون مادرت بابچه ائی که درشکم دارم انقدر پاپیچ من نشو - ولم کن دیگه چی میخوای ازمن
جمعه 16 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
خانم شما از من سنم را سوال کردید بنده عرض کردم همسن و هم دوره شاهزاده رضا هستم. و بعد شما سنتان را فرمودید. موضوع برای من تازه جا افتاد مرا ببخشید اگر مزاحم اوقات شریفتون شدم و باعث ناراحتی اعصابتون. باز هم از شما عذر خواهی می کنم از همه واجب تر رسیدگی به اعصابتان برای سلامتی خود و جنین تان است. دیگر مزاحمتان نمیشوم. بسلامتی پا سبک کنید امیدوارم زیر سایه شما و همسر گرانقدرتان به هر جایی که مایل هستید برسد و سلامت باشد.
شنبه 17 مهر 1389

pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا
من فهمیدم قضیه از چه قراره. جناب iranazadiran آقایی هستند که ۷۶ سال دارند و طی تماس تلفنی خانم هما که زیر ۵۴ سال دارند از ایشان باردار شدند و فرزند خود را که در آمریکا جراحی دنبلان تدریس میکنند را ۵۰ سال پیش به دنیا آوردند. تا اینجای قضیه را داشته باشید تا من برم و جنسیت خودم رو چک کنم، چون به شک افتاده ام. --- الحمدالله نَرَم. --- از هر دو طرف قضیه میخواهم که اینجا را با چاله میدان و دروازه دولاب عوضی‌ نگیرند و با اعتراف به کمی‌‌ها و کاستی ها و نقطه ضعف‌های زندگی‌‌های خود جمع دوستانه عده‌ای را به لجن نکشند. اینجا، و در معرض دید عموم جای این بحث‌ها نیست. به ما چه مربوط که شما از شتر بار دارید یا از مردی که در آمریکا یا در اینترنت زندگی‌ می‌کند؟ به جمع دوستان مطبخ و صد‌ها نفر دیگر که به اینجا سر میکشند چه ربطی‌ دارد که همسر شما ، شما را در روابط یا ضوابط آزاد گذاشته؟ مسائل خصوصی زندگی‌ خود را پای تلفن یا پیام خصوصی با هم رد و بدل کنید. به زبان ساده تر، لوندی در جمع، جفت یابی‌ را ساده تر که نمیکند هیچ، مارک نا‌ خوشایند هم به پیشانیتان خواهد چسباند. دست بکشید از این آبرو ریزی.
شنبه 17 مهر 1389

homa-ir - المان - ّهامبورک
دوستان عزیزم - برای اخرین بار بخدا به ارواح خاک پدرم که جانش را برای میهنش داد . نه من 54-55 ساله ام و نه همسر دومم - 76 ساله - اخه مگر میشه یک مرد 76 ساله ماه عسل برود - شوهر دوم من که تازه ازماه عسل. برگشتیم بجان فرزندم 8 سال ازمن کوچکتراست و سالیان درازی چشمش به. دنبال من و تازه فرزندم درامریکا واسطه شد ومن قبول کردم . و خواستگارهای دیگری بودند . قسمت بااین همسرم شد. پهلوی جون - خواهشن ان سایت راهم ببین ومن فراموش کردم - که برای نصفه جهان نوشتم - ان شخصی که فکر میکنی نیست وکس دیگری است و موشه دایان. بخورتت - شاید در سایت خورشت بامیه باشد. بهرحال من باز کوتاه میام و حرفی نمیزنم - و ..خانم هم با شوهرش و درکنارشوهرش باشد وزندگی. خوب و راحتی داشته باشد . و بدانید هیچ احتیاجی به نقل ونبات و توصیه ای. و گوشزدی به خاندان پهلوی نیست - انها مارابخوبی میشناسند و بخصوص شوهر دومم که از نزدیکان انها هستند . والسلام
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
pahlavi100 - آمریکا - کالیفورنیا. دوست گرامی و سرور ارجمندم. برایم همیشه گرامی بوده و خواهید بود. باز هم از همه به خاطر مسائل بوجود آمده عذر خواهی میکنم. اما بهتر دیدم خود را سپر قرار داده و یا قربانی قرار دهم تا اینکه عده بیشماری همچنان به ظاهر افراد و اقوال آنها فریفته شوند. ما ملت بارها فریب خورده ایم اگر جسارت مقابله و شفاف سازی داشتیم و پای حرف و عمل خود می ماندیم و مسئولیتش را به عهده میگرفتیم این روزگار کنونی را نداشتیم. و یا همین اندازه که به مرد اهمیت میدادیم بنده مجبور نمی شدم از جنبه صفات مردانه و جوانمردی که به آن رسیده ایم بین جمع ظاهر بین ایرانیان که اکثریت به این درد دچار شده اند خود را نشان دهم بنده اگر پتانسیل آن بود قطعا با افتخار به جنس فیزیکی خود اشاره میکردم که با همتی مردانه صفات انسانی هر دو نوع بشر را در خود به ظهور رسانده. شیر که از بیشه در میاید شیر است . شیر شیر است نر و ماده ندارد. بنده نه زمانی که این خانم به بنده پیشنهاد جدایی از همسرم را دادند اینکار را کردم و نه اکنون که به خود اجازه دخالت در زندگی خصوصی مرا دارند و توصیه و نسخه برایم می پیچند.....
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
......اول اینکه تصمیم این عمل قبل از توصیه ایشان به بنده بود اما به خاطر وابستگی های شدید همسرم به من و ملاحظه شرایط و دوستی سالیان دراز بینمان نخواستم که همه چیز را از هم بپاشم و برای راحتی خود له کنم. هر چند که خودم هم باز به نوعی له شدم اما بنده هدفی دارم که همسر بزرگوارم به خاطر علاقه ای که همه عمر به من داشت و دست از سرم نکشید و بنده هم به خاطر ملاحضه او همچنین محروم نکردن پدر از سر فرزندم تا سالی قبل ادامه دادم. اما زمانی که دیدم سلامت جسمی و روحی من بشدت تحت تاثیر قرار گرفته از سویی هم وظیفه ام را به خوبی به انجام رسانده ام این تصمیم را گرفتم تا هم ایشان به علاقه های افراطی روزمرگی خود بپردازد و هم بنده به مسئولیت های خطیر و بزرگ خود که عمری را برای به ثمر رساندن آنها گذاشته ام. حتی ایمان دارم همسرم حاضر است به عنوان آبدار چی بنده و یا دربان حضور داشته باشد اما از من نکند ولی بنده برای ایشان آقایی را می خواهم و به همین خاطر از این جهت ایشان را آزاد گذاشته و خودم را هم از نظر روحی آزاد و ازیر بار اینگونه مسئولیت شانه خالی کردم. مسئولیت وظیفه بر عهده میگذارد ....
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
....به جرات خدا را شاهد میگیرم که از جوانی تا زمانی که به ایشان پیشنهاد جدایی جنسی را دادم حتی ثانیه ای و لحظه ای بر خلاف شرف تعهد و تاهل خود چه در نگاه چه در گفتار و چه کردار عملی نکردم در حالیکه همواره برایم دام های فراوان و افراد شیفته بسیاری بود. و از زمانی که این روند فعلی در جریان است روح بنده آزادتر شده وگرنه من دیگر نه به درد جفت کسی بودن و شدن میخورم و نه رو به سر بالایی هستم و امید و آرزوهای رویایی در سینه. در جوانی این نبودم اصلا رویایی نداشتم چه رسد به حال. در هر صورت بنده بسیار خوشحالم که این خانم در سنی هستند که بارداری را تجربه کنند و قطعا زیر 45 چون از این حدود تا 50 یک بانو دوران یائسگی را تجربه میکند و همسرشان هم که احتمالا با این تفاصیل هنوز به 40 نرسیده اند. فقط شما ها مواظب باشید دو دکترای ایشان با این سن از جنس دکترای دکتر کردان نباشد و به ناگاه ریشه از آریایی به بسیجی نکشد....
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
....چون این خانم دوست نما رعایت حرمت دوستی را نکرد و از هیچ رفتار ناشایست و دشمن گونه روی نگرداند بنده مجبور شدم خودم را تا سطح ایشان پائین کشیده فقط برای اینکه موضوع برای . آیندگان و شاهدان ماجرا تجربه شود و اشکالاتمان را متوجه شویم. وگرنه بنده عمر نوح هم داشته باشم به خدای زمین و آسمان اگر بتوانم به عنوان نمونه یک میلیون از مکر و زشتی که ایشان بکار بردند را انجام دهم. چیزی که در وجود انسان نباشد چگونه می خواهد بروز کند. از کوزه برون همان تراود که در اوست. بنده همواره در حال رفتن هستم نه ساکن ماندن این هم خوانی بود از هفت خوانم......
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...بنده همواره در حال رفتن هستم نه ساکن ماندن این هم خوانی بود از هفت خوانم. با همه وجود به شما حمید نازنینم محسن بزرگوارم کاترین مهربان شقایق غیور به من میگن خدای فیلسوف علامه دهر و پریای خانم و هنرمند احترام گذاشته و طلای نازنینم را میبوسم البته شب قبل در خواب با ایشان دیداری داشتم و باعث شادی من شد. همچنین دخت آریایی نازنین و همه دیگرانی که می دانید دوستتان دارم جمعتان گرم و پاینده و دور از جدایی و نفاق دشمن شاد کن باد. اینها معضلاتی ست که در هزار توی تعارفات بی پایه و اساس ما اکثر ایرانی ها نهفته و تا خود شویم کارها دارد اما بنده امیدوارم و اینگونه مسائل را هر چند که به ظاهر و البته در معنا هم بسیار زشت و زننده می دانم اما نتیجه آن را سودمند به حال آگاهی و هوشیاری جامعه ایرانی. پاینده باشید....
شنبه 17 مهر 1389

iranazadiran - ایران - تهران
...شما و دیگران خیلی برایم عزیز هستید که اینهمه وقت گذاشتم واقعا مشغولیتم سنگین است. این آخرین پیام بنده به دوست و دشمن بود. جواب از این پس به دوستان را به خدا می گزارم و بازگشت خیر به آنها و جواب شر دشمنان را هم به خدا و برگشت شر و فتنه شان را از سوی خدا باز هم به خودشان و از زیر این بار مسئولیت در این مورد خود دیگر شانه خالی میکنم. معمولا تلاشم بر این است که تا جائیکه در توان است خود جوابگو باشم اما وقتی از حد خارج میشود دیگر به خدا واگذار میکنم. به خدا می سپارمتان.
شنبه 17 مهر 1389

wildpiony - هند - بمبیی
بس کنید دیگه! از سنتون خجالت بکشید . ماشالا هردو سردوگرم چشیده اید! ببینید با خاله زنک بازی جمع رو به قهقرا کشاندید. واااااااااااااااااااااااای مفزم سوت کشید. من چه احمقم که نشستم تا ته خوندم که ببینم آخرش رسیدید به نتیجه یا نه!!! واقعا که....
شنبه 17 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
iranazadiran - ایران - تهران با درود.با توجه به (مو به مو )خواندن کامنتهای شما و هما خانم.من فقط میتونم در جواب شما هموطن عزیز ,این را بگم که:من معتقد هستم بزرگترین درد ومشکل ما ایرانیان اشفتگی هستش که تمام وجود مان را گرفته.اشفتگی روحی که ,درد شما, درد من, و درد هما ها هستش. خواهش می کنم که خیلی قشنگ به این موزیک ویدیوی زیبا گوش کن .تمام لپ کلام من به شما ,خودم و مخصوصاشخص خودهما خانم در این کلام و شعر بسیارزیبا خلاصه شده است.بدونه هیچگونه رودربایسی و تعارف باید بگم که برای هممون خیلی خیلی متاسفم https://www.youtube.com/watch#!v=7pV2j4Wi6hs
یکشنبه 18 مهر 1389

katrina - اسکاتلند - گلاسگو
ختم دادگاه اعلام شد نتیجه :خانمهای عزیزهمدیگررودراغوش گرفته ویک ماچ سمت راست ویکی هم چپ ..اقایون هم دست بدهید که دعوا نشود وکوتاه بیاییدمن ریش سفیدتون البته موهام سفیده فرق نمیکنه ودرپایان همگی سرورعزیزحمیدتن تن روباکف گیرکتک میزنیم بااون موزیک که اینجاگذاشت ..جسارت منوببخشید:::::))جاویدشاه وطرفدارانش x
یکشنبه 18 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
wildpiony - هند - بمبیی اول اینکه 500 بار بنویس (مغزم) تا دیگه یادت نره که مقزم رااینجوری نمی نویسند.هرچند که از شاگردهای جناب اقای پهلوی 100 بیشتر از این هم نمیشه انتظاری داشت.همه مثل من نیستند که شاگرداشون مثل محسن رجا غلط غلوط استاداشون را بگیرند.دوم اینکه نباید فراموش کنید که ما ایرانیان هیچوقت قرار نیست وقرار هم نبوده و قرار هم نخواهد بود که در هیچگونه کاری یا حرفی,سخنی ویا عملی با همدیگر به نتیجه وتفاهم برسیم. البته این خودش نشان دهنده این است که ما ملتی بسیار بزرگ ,باهوش و با فرهنگی هستیم.ملتی که از همه ملتهای بزرگ جهان پیشرفته تر و در اخلاقیات و انسان دوستی سر زبان همه هست.ملتی بسیاربا سوادو اگاه که همه یا دکتر هستیم و یا مهندس.البته دکترا داریم دوتا دوتا.مهندسی هم داریم شش تا شیش تا. فرزندانمون هم همه دانشجو هستند و تحصیل کرده.(به چنین ملت با فرهنگی نباید ر..?) (شاد باشی) https://www.youtube.com/watch?v=6YZ12gh51Fk.
یکشنبه 18 مهر 1389

Dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان
katrina - اسکاتلند - گلاسگو درود به خانم قاضی زنده باشی
یکشنبه 18 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
توضیح کوچک برای مسخره کنندگان = وقتی فرزندم درسن 27 سالگی دکتری پزشکی میگیرد . چطور یک مرد بگفته شما 40 سالگی دکترای حقوق و سیاسی نمیتواند بگیرد . ای بیسوادان و حسودان بمن بگوئید - کدامین رشته طولانی تر است . رشته سیاسی چندسال دوره اش است . بخصوص اگر کسی یک دکتری حقوق و ادامه بلافاصله برای سیاسی بخواهد بگیرد.
یکشنبه 18 مهر 1389

hamidTANTAN - اتریش - وین
katrina - اسکاتلند - گلاسگو با درود.باشه هیچ عیبی نداره . شما با کفگیر بزن. من هم براتون تار می زنم (قیافه دیدنی من بعد از خوندن این همه کامنت در این تاپیک را با دیدن این ویدیو کلیپ میتوانید خیلی خوب مقایسه کنید.) https://www.youtube.com/watch?v=bEpwQNR4mck. .
یکشنبه 18 مهر 1389

homa-ir - المان - هامبورک
یک زن باید خیلی وقیح و باز باشد که مسایل زنانه را درسایتی که اقایان هم. هستند مطرح کند . فرم بدن هرزنی بازن دیگر فرق دارد . همانطوریکه در اقایان فرق دارد . و بسیجی به کسانی میخورد که شوهرشان راحت درایران زندگی میکند . نه منی که کسی رادرایران ندارم و همسر دوم من ازبچگی در. انگلیس تحصیل کرده . وحسادت انقدر هست که به ماشین حساب و یا چرکه می اندازند و حساب سن خیالی برای من و همسرم میکنند . خاله زنکی تا چه حد . برو خانقاهت خودت راسرگرم کن . خدا شفاهت بده
دوشنبه 19 مهر 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.