dokhtare_ariaei - ایتالیا - میلان: بمن گفتند, اتوبوس بهتر از سواریه, و تعریفها کردند که بهترین راننده ها داره و از این حرفها. و من خوشباور باورم شد که با اتوبوس به تهران تشریف ! ببرم. باورت نمیشه, راننده, از ان داش مشتهای تهران, و جای من هم اخر اتوبوس. و بعد از چند دقیقه ای یکی که اشنا راننده بود ولی نه کمک راننده, رو به من میکنه و میگه اقا شما بیا جلو پیش ما بشین و " فقط " با این راننده " حرف " بزن ! و من خوش صحبت ! نگاهی به راننده کردم, گفتم: پناه بر ابوالفظل, این معتاده و سیکار هم , گلیکی تی قربان, توک به توک میکشه و چرت هم میزنه ! باور کن , چنان وحشتی کردم و شروع به حرف زدن از سیاست, خدا, جن و UFO , که باورت نمیشه, خواب از چشمش پرید و صحیح سالم به تهران رسیدیم و منم " دوباره " متولد شدم ! و وقتی داستانم را واسه خانواده و بچه های فامیل تعریف کردم, به سختی قبول کردند, زیرا انها خیلی تجربه خوبی داشتند ! اگر شانس داشتم, اسمم بود شانسعلی !! |