پستی و بلندیهای زندگی در فرهنگی ناآشنا
زندگی در کشوری غریب، جذاب اما در عینحال پیچیده است. مشکلات از همان ابتدا به چشم نمیآیند ولی پس از چندی ورق میتواند برگردد. سحر و هانیه برای تحصیل به آلمان آمدهاند و از تجربیات خود در مواجه با فرهنگ آلمانی میگویند.
تطبیق دادن خود با فرهنگی جدید همیشه دشواریهایی به همراه دارد، البته درجه دشوار بودن بستگی به این هم دارد که آداب و رسوم کشور دیگر تا چه حد متفاوت باشد. به طور مثال رسم رایج تعارف در ایران تا حدودی در کشورهای نزدیک به ایران هم فهمیده میشود. اما در کشوری مانند آلمان بسیاری از ویژگیهای فرهنگی ایرانیان غریب هستند. به تبع آن، درک بسیاری از آداب و رسوم آنها نیز برای ما ایرانیان سخت است. با این وجود در بسیاری موارد به دلیل هیجان و رغبت نسبت به محیط جدید این تفاوتها درآغاز آنچنان بارز نیستند. در این مرحله همه چیز زیبا و هیجانانگیز به نظر میآید و افراد نسبت به مسائل ناشناخته انعطاف زیادی از خود نشان میدهند.
سحر نیز یکی از ایرانیانی است که در ابتدا آمادگی زیادی برای تطبیق دادن خود با محیط جدید داشته است. او در ایران در رشته فیزیک تحصیل کرده و برای گرفتن دکترا به آلمان آمده است. سحر از تجربیات خود از دو سال اقامتش در آلمان تعریف میکند: «در ابتدا من خیلی با آلمانیها ارتباط نداشتم و تفاوت فرهنگ را خیلی احساس نکردم. بیشتر در فضایی بینالمللی بودیم. برای همین تقابل دو فرهنگ را زیاد احساس نمیکردم. من در این مقطع بیشتر سعی میکردم نکات مشترک بین دو فرهنگ را پیدا کنم تا راحتتر بتوانم زندگی کنم.»
سحر پس از گذشت حدودا سه ماه با جنبههای دیگر زندگی در آلمان آشنا شده که الزاما خوشایند نبودهاند. سحر سعی میکند برخی از تجربههای منفی خود را به یاد آورد: «اینجا مردم کمتر گرم هستند. به طور کلی نمیتوان گفت که همه برخوردی غیردوستانه و سرد دارند، اما از کسانی که نمیشناسی نباید انتظار برخورد گرم داشته باشی.»
گلچین خصوصیات خوب از دو فرهنگ مختلف
هانیه هم دانشجوی دیگری است که در ایران در رشته فیزیک تحصیل کرده و الان برای گرفتن دکترای خود در رشته ستارهشناسی به آلمان آمده است. پس از یک سال هانیه تا حدودی به زندگی کردن در آلمان عادت کرده. او الان میتواند فرهنگ ایرانی را با فرهنگ آلمانی مقایسه کند و از این رو این امکان را دارد تا خصوصیات مورد پسند خودش را انتخاب کند: «یکی از خوبترین چیزهایی که اینجا داشته صریح بودن مردم است که ما در ایران، حداقل در محیطی که من در آن بزرگ شدم وجود نداشته. همیشه میگوییم باید احترام طرف مقابلات را نگه داری و کوتاه بیایی. ولی اینجا خیلی راحت حرفشان را میزنند. هنگامی که حس میکنند حق دارند، خیلی صریح نظرشان را بیان میکنند.»
هانیه حال زمانی که به ایران سفر میکند برخی از ویژگیهای فرهنگ آلمانی را هم همراه خود میبرد، مانند نظم و ترتیب: «من در ایران به بینظمی عادت داشتم، اما این دفعه که به ایران رفتم، گاهی اوقات واقعا نمیتوانستم بینظمی را تحمل کنم. واضحترین نشانه این تغییر این بود که من نمیتوانستم از خیابان رد شوم. همه رد میشدند و منتظر می میمانند تا بالاخره رد شوم. ولی من همچنان کنار خیابان ایستاده بودم.»
زندگی آلمانی و ایرانی به موازات هم
یک روی زندگی در کشوری دیگر این است که مجبور هستی با خصوصیات غریب خود را تطبیق دهی اما روی دیگر، کنار آمدن با حس دلتنگی و احساس گسیختگی از خانواده و محیط آشنا است: «من خیلی زیاد حملات افسردگی داشتم. کافی بود که عکسی از تهران ببینم و بعد تا دو روز نمیتوانستم به هیچ چیز دیگری فکر کنم، جز اینکه من الان میخواهم آنجا باشم، نه اینجا.»
با این وجود سحر دید مثبتی داشته و این مشکلات را طبیعی میداند. او به این نکته واقف بوده که مردم و فرهنگها با هم متفاوتند و با ذهنیتی باز سعی کرده برای تطبیق دادن خود با فرهنگ جدید راهحلی پیدا کند. سحر پس از پشت سر گذاشتن مراحل سخت موفق شده دو زندگی موازی داشته باشد، یکی آلمانی و یکی ایرانی: «من دیگر سعی نمیکنم به یک آلمانی توضیح دهم که "تعارف" چه معنیای میدهد و ما ایرانیها چه خصلتهایی داریم. با او آلمانی برخورد میکنم و از طرف دیگر گاهی اوقات تنها مینشینم و شعر فارسی میخوانم و موسیقی ایرانی گوش میدهم یا با دوستهای ایرانیم حرف میزنم.»
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
ساده اگر نگاه کنید براحتی میبینید و میفهمید که فرهنگها موجب جدایی و فاصله در بین انسانها هستند. نه؟ البته ساده اگر نگاه کنید و متن را بخوانید. همین. شادباشید. |
سهشنبه 9 شهریور 1389 |
|
khosh bavar - ایران - کرمان
|
اگر یکدختر المانی برای ادامه تحصیل بیاد ایران, چه شوک فرهنگی نصیبش میشه !? چرا به این مرحله از فرهنگ و تمدن رسیدیم, که مطرح کردن چنین سوالی درداور و وحشتناکه و باعث تمسخرم میشه?! |
سهشنبه 9 شهریور 1389 |
|
ehsanusa - ایران - تهران
|
آخی بمیرم الهی!!! چقدر بهشون سخت گذشته. بعد میگن این مرفهین بی درد هیچ دردی ندارن. چقدر سخته آدم تو ایران با خیال راحت زندگی کنه و باباش پول تو جیبی بهش بده، راحت درسشو بخونه، یه ماشین مدل بالا هم زیر پاش باشه، بعد بیاد تو کشوری مثل آلمان اینجوری سختی بکشه!!! با این مردم یخ که اصلا هیچ گرمی ای ندارن!!! آخی بمیرم الــــــــهی!!!! . - پی نویس: ظاهرا این دوتا خانوم خیلی زندگی راحتی داشتن تو ایران که به خاطر تفاوت فرهنگ اینقدر آزرده شدن!!! بعد از تحصیل هم برمیگردن ایران و با پارتی بابا جون و عمو جون و دایی جون و دوستانشون یه کار خوب پر درآمد و تفاخر به همکاران!!!!! شایدم بعد از اتمام تحصیل دیگه شرایط زندگی تو ایران براشون قابل تحمل نباشه و یه طور اونجا بمونن و هی زجر و ناراحتی بکشن !!!! آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!! |
سهشنبه 9 شهریور 1389 |
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن
|
زندگی در آلمان یعنی تجربه یک زندکی قانونمند.اینجا هم مثل همه کشور های دیگر خوب و بد وجود داره و مردم هم می تونند خیلی متفاوت یا شبیه به هم باشند.من بعد از سال ها تجربه زندگی در آلمان و همزیستی در کنار دوستان آلمانی متوجه شدم که چقدر چیزهای متفاوتی یاد گرفتم که من رو مطمئن تر و با اعتماد تر به خودم نسبت یه گذشته کرده.یادگرفتم که از وابستگی های احساسی خودم کم کنم و در تصمیماتم قانونمند و عقلگرا باشم.انجا کشور قانون و نظم داره و به واقع می شه منغی نظم رو که قرار گرفتن هر چیز در جای حود است را دید و تجربه کرد.برای من ایتدا سخت بود ما ایرانی ها یک غرور گاه کاذب داریم که مانع از آن میشه که بزار قبول کنیم که باید یاد بگیریم و خودمون رو تغییر بدیم چون فکر می کنیم برتریم!انا کم کم وقتی با شرایط سخت قانونمندی سازگاری پیدا می کنیم متوجه می شیم که زندگی اینجا معنی بیشتری داره. |
سهشنبه 9 شهریور 1389 |
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن
|
من قبول ندارم وقتی می کن آلمانی ها سردن یا کم عاطغه هستند برعکس اینان تشنه محبتتند و از طرفی به کسی محبت رو کیلوئی به حراج نمی زارنند که بعد آدم رو هم ضایع کنند بلکه محبت رو به موقع و درست ابراز می کنندوباید اعتراف کنم که در بدترین شرایط زندگی در اینجا من بهترین کمک رو از دوست آلمانی داشتم و بدترین ضربه رو همین جا ایرانی به من زده است.امیدوارم ما تنها یاد بگیریم که از امکاناتی که در اختیار داریم به درستی استفاده کنیم و انسان باشیم و هر جا که هستیم قانونمند رفتار کنیم. |
سهشنبه 9 شهریور 1389 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش . دوست خوبم همین زبانی که شما سخن میگویید نشان از فرهنگ شما دارد اگر اینقدر راحت میتوانید از فرهنگتان جدا شوید لطفا کامنت هاتون رو به زبان شیرین ژاپنی یا مغول بنویسید.. خوشحال میشویم نرمش شما را در پابند نبودن به فرهنگ و یک سری شرایط ببینیم |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
|
دوستانی که در بیرون از ایران زندگی میکنید.. زندگی سخته؟ از ایرانیان خارج نشین دلخور و بیزارید؟ خب خودتون هم جزئی از اونها هستید.. ابتدا از خودتون بپرسید شما که اینقدر از ایرانی انتظار دارید خودتون چقدر به عنوان ایرانی به هموطنان خودتون کمک رسوندین؟؟؟ . میپذیرم که ایرانیان در بعضی کشورها مخصوصا زیاد در عمل کاری برای ایران نمیکنند و در مرحله حرف میمانند اما بهرحال آخرش مینشینید با دوست ایرانی خودتون یاد گذشته ها میکنید و داستان های نستالژیک برای هم تعریف میکنید.. اینطور نیست؟ |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
ekman - ایران - شیراز
|
برای دیدن بستگانم مدتی به کشوری اروپائی سفر کردم،روزی جهت دیدن برادرم سفری بین شهری با قطار داشتم،موقع صرف غذا در واگن قطار خیلی معذب بودم ازاینکه باید مثل خودشان سرم را پائین انداخته و تعارفی نکنم.در فرهنگ هر کشوری نکات خوب و مثبت زیاده،ما باید خودمان را با محیط وفق داده و گرنه زندگی سخت میشود و همیشه به نیمه پر لیوان فکر کنیم و مدام به نیمه خالی (فرهنگ منفی) فکر نکنیم و آنرا تو سرشون بزنیم. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
asal.bano - انگلستان - نیوکسل
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن بگذریم از ضربه زدن ایرانی و کمک به موقع خارجی که یک جورهای باهات موافقم. من سال پیش ده روز باید به المان میرفتم. در مقایسه با مردم انگلستان که من خیلی از شهرهاش زندگی کردم المانی ها انگار احساسی در چهرهشان نیست. به راحتی کمبود لبخند را یا صحبتها ی کوتاه ایستگاه اتوبوس میشه درک کرد. از غربت دلم مرد, وقتی از فرودگاه امدم بیرون به قدری خوشحال بودم خودم متعجب شدم :) |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
Larkiden لوکزامبورک, با درود و عرض ادب. علاقه عجیب شما به تخصصی حرف زدن و نتیجه گیریهای فیکس و عقیدتی, گویش شما را نیز به سمت مزاح و تفنن نویسی سوق داده. نه؟ بهتر نبود بجای اینهمه کلی گویی فرهنگ را برای ما تعریف میکردید تا بعد ببینیم با اتکا بر ان تعریف به چه زبانی میشود نوشت و سخن گفت؟ لطفا فرهنگ را تعریف کنید. نه از روی فلان کتاب یا تکرار حرف فلان فیلسوف. تعریف فرهنگ را عنایت کرده از بینش و نگاه خودتان بنویسید. وارد مطلب دوم شما نمیشوم. اما عنایت کنید و بفرمایید تعریف کردن داستانهای نستالژیک بر کدام درد این ملت مرهم و دواست؟ با ارادت و احترام. شادباشید. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
زبان نشان از فرهنگ دارد؟! قبل از تعریف کردن فرهنگ حتی میشود گفت لگد زدن هم یک عمل و حرکت فرهنگی است! مگر نه؟ چطور زبان نشان از فرهنگ دارد؟ ادمخواران در امازون و قبیله های فیجی یا اندونزیایی نیز به زبانی با هم صحبت میکنند. خب؛ این زبان دیالوگ نشان از فرهنگ دارد؟ شما چرا مسائل را شق القمری نگاه میکنید؟! هر کسی مثل روز روشن و بسادگی میتواند ببیند که فرهنگها عامل جدایی و مانعی بر سر راه انسانهاست. مگر متن بالا صریح و روشن نیست؟ مگر ما وقتی انسانها را به "اینا" و "ما" تقسیم میکنیم از نقطه نگاه و منظر فرهنگی حرف نمیزیم؟ عجب! مطلب معلوم است. اما تا پیش از تعریف فرهنگ (که مطمئنن سلیقه ایی و بخشی خواهد بود) نمیتوانیم جلوتر برویم. فرهنگ را تعریف کنید تا در ان حیطه به نگاه و گفتگو بنشییم.همین. شادباشید. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Esfahan Nesfe Jahan - المان - برلین
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن .. با نظر شما 100% موافقم چرا که بدترین ضربه ها تو عمرم را من اینجا از ایرانی خوردم بلانسبت خوبها میگم ایرانی باعث ویرانیست و بهترین کمکها و خدمات را المانیها در قالب نظم, قانون و عرف جامعه شان ارائه کردند . asal.bano - انگلستان - نیوکسل .. نظر شما هم مورد احترامه چرا که شرایط کاری , بافت زندگی ماشینی , جامعه صنعتی و خشن انها را بی احساس و سرد کرده. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
sepher - استرالیا - سیدنی
|
من از ایرانی ضربه خوردم اما نه فقط ضربه!!! هیچوقت نمیبخشمش! هرکس جای من بود دیگه فارسی هم حرف نمیزد ! خارجی ها هم اینجا نژاد پرستند مهمون از مهمون خوش نمیاید! گذشت و ما گذشتیم با دل سرد! من هیچوقت به کمک نیاز پیدا نکردم اما در استرالیا اساسا به مهاجر کمکی هم نمیشه. هنوزم هرکس رو که بتونم کمک میکنم اما دوست با کسی نمیشم |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
math4me - لوکزامبورگ - مقش
|
Mon Dieu, gardez-moi de mes amis. Quant à mes ennemis, je m'en charge !. خوب این مثل میگه که : خدای من منو از شر دوستانم حفظ کن و در رابطه با دشمنام خودم مسئولیتش رو برعهده میگیرم . خوب این دوست ها همین هم وطنی های خارج نشینند ، با توجه به اینکه آرزو داریم حداقل اگر خیری از جانب ایشان نمی رسد گزندشان گریبانگیر آدمی را نگیرد ، اما این ممکن نیست |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
mashady - انگلیس - منچستر
|
مجموع اداب و رسوم و رفتارهای حاکم در یک جامعه فرهنگ نامیده میشه حالا این فرهنگ از کجا امده ایا فرهنگ ایرانی مختص ایرانیان بوده و هست یا اینکه هرکی از راه رسیده یه لگد به این فرنگ زده ( مغول .عرب . انگلیس . روس . و.......)و امروز به نقطه ای رسیدیم که دیگر اسمش را باید فرهنگ گیج گذاشت نه فرهنگ تو هواپیما میرقصیم تو مسجد دنبال قاچاقچی میگردیم تو زندان و اتوبوس دنبال سکس میگردیم تو چت رومها دنبال خود بزرگنمایی |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن
|
دوستی پرسید ما که بد دیدن از هموطن می نویسیم خودمان چه به دیگران رسانده اییم؟؟؟فکر می کنم هر یک از ما با اسامی متفاوت میاییم و شناختی رو ی هم نداریم و دلیلی برای ضمانت و شاهد نیست.من به نوبه خودم نمی تونم بکم چه سرویسی به دوستانم دادم و چه ها بازپس گرفتم زیرا داستانی بس دراز است اما به واقع می گم که تجارب دوستی با هموطن سبب گردیده که 9 سال بدون رفت و شد با ایشان باشم و بس.... |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن
|
گاهی همین دیدارهای دور ا دور بهترین تصمیمند چرا باید بی جهت اعتماد کرد و بعد ضربه خورد و دوباره اشتباه را تکرار؟؟؟ارتباط ما بر اساس نیاز ماست و من این نیاز رو از یک یا دوتا دوست خوب آلمانی هم میگیرم.آلمانی ها هم خوب و بد دارند بی عاطفه و با عاظفه و...بله جنس زندگی اینجا بسیار متفاوت فرزند من که در آلمان بدنیا آمده دوست ایرانی داره که آنها هم مثل خودش آلمان بدنیا آمدن با هم بیرون میرن گاها . |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن
|
دیدار می کنند من هرگز نمی تونم تجارب تلخ خودم رو به ذهن فرزندم تزریق کنم زیرا فرزندان ما که در این جا رشد کردن بسیار متفاوت از ما ها هستند آنها قانونمندی و انسانی رفتار کردن رو به حرحال در مدرسه از کودکستان یاد می گیرند و با قوانین آشنا می شن این میتونه خیلی رو رفتار های اجتماعی آنها تاثیر بزار.آلمانی ها هم مثل ما ویژگی های متفاوت از هم دارند من فکر می کنم چیزی که ما رو هم متفاوت می کنه فرهنگ ما ها نیست بلکه وجود درونی ماست ما ها هستیم که با رفتار و اخلاقیات و عقایدمون خودمون رو زیر مجموعه گروه دسته یا فرهنگ مشخصی می کنیم اگر تنها اندکی مکث کنیم که ما انسان هستیم و این ریشه مشترک ماست همه تفاوت ها حل می شود و من دیگه دیگری را متفاوت از خود نمی بینم...شما تا زمانی که زبان مشتریکی برای برقراری ارتباط خود با محیط اطرافتان پیدا نگردید همیشه تنها با اندک امکاناتی در برخورد خواهید بود و زاویه دید بسته خواهد شد. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش. دوست گرامی. شاید ترفند و شگرد خوبی باشه که تمامی پرسشها با پرسش پاسخ داده بشه اما من در اینجا نگاه منتقد رو انتخاب میکنم و بدنبال بحث و جدل بر سر یک موضوع مخصوصا زمانی که به عقیده تبدیل میشه نیستم. عقیده شما برای شماست و قابل احترام ولی نه قابل بحث.. تعریف فرهنگ رو که جاش اینجا نیست با چند جمله و با بیان این موضوع کوچک که فرهنگ ما نشاندهنده کاراکتر و ویژگیهاییه که ما با اونها شناخته میشیم مانند رفتارهامون سنتها و آداب و رسومی که بر اثر تکرار و توجیه به فرهنگ ما تبدیل میشه و کلا تمام موارد مشترک بین گروهی از مردم رو فرهنگ میگند که یکی از اصلی ترینش زبان هست که من میبینم شما با کمال تعجب اون رو کاملا رد کردید |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش. ما ایرانی ها در زبان و فرهنگمون ( که هیچوقت جدایی پذیر نیستند) واژه "ناموس" داریم که میدونید چقدر در زبان و فرهنگ ایرانی مهم و در بیشتر مواقع بحث مرگ و زندگی بمیان میاد. آیا در زبان آلمانی شما چنین واژه ای میشناسد که از نظر فرهنگی اینقدر سنگینی بر روی افراد اون فرهنگ بگذاره؟. ولی من همچنان من حرف خودم رو تکرار میکنم اگر شما کندیسیونه نیستید باید مطلب رو بگیرید دوست خوبم: .. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
|
Raha_Bremen - آلمان - برمن . دوست گرامی بقول شاعر: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز... درضمن دوست خوب داشتن لیاقت میخواد ؛ اونیکه نتونسته با شما که خوبی بهش کردید دوست بمونه خب لیاقت نداره. دوست عزیز باید ببینید اگر کاری برای کسی میکنید برای رضایت شخص مقابل میکنید یا برای رضایت دل خودتون یا رضایت خدا.. به این ترتیب عکس العمل خودتون در مقابل ناسپاسی طرف مقابلتون مشخص میشه. |
چهارشنبه 10 شهریور 1389 |
|
hovakhshatare - ایران - تهران
|
یه مثال دیگه بگم، یه بار من داشتم توی آلمان از مترو میاومدم بیرون که برم سمت خونه. بارون شدیدی داشت میاومد و من چتر همراهم نداشتم. یه زن آلمانی داشت میاومد داخل مترو. وقتی دید من بدون چتر دارم میرم زیر بارون چترش رو به سمت من گرفت و گفت این چترو بگیر بارون خیلی شدیده. من شروع کردم به تعارف به سبک ایرانی و گفتم بالاخره خودتون هم از مترو میایید بیرون و بدون چتر خیس میشید، اون جواب داد خونه من تقریبا جلوی در ایستگاه مترو هست و نیازی نیست که زیر بارون پیاده روی کنم و وقتی دید که من هنوز هم دارم تعارف میکنم چترش رو بست و گذاشت کنار دیوار و رفت داخل مترو! من نمونههای اینجور محبتها و انسانیتها رو توی آلمانیها زیاد دیدم چیزی که ما ایرانیها برای هموطنهامون نمیکنیم یه آلمانی برای یه خارجی انجام میده. |
شنبه 13 شهریور 1389 |
|
hovakhshatare - ایران - تهران
|
یه تصور غلط مخصوصا راجع به آلمان و آلمانیها توی ذهن اکثر ایرانیها وجود داره که هنوز هم فکر میکنند توی آلمان قوانین دوره هیتلر حکمفرماست و آلمانیهای سرد و بیاحساس و بیروح و خشن(!) همه یه چماق دستشونه که بزنن تو سر خارجیها!! من توی سه چهار تا کشور مختلف زندگی کردم که بیشترین مدتش توی آلمان بوده و هست اتفاقا مردم آلمان رو خیلی خونگرمتر از بقیهی کشورها دیدم. توی آلمان مردم بدون چشمداشت به هم محبت میکنن و محبتشون واقعیه و اتفاقا مردمان احساسیای هستند که از این لحاظ تا حدی به ما ایرانیها شباهت دارند. برای مثال من توی آلمان با یک خانواده آلمانی دوست هستم که پدربزرگ خانواده یه پیرمرد 85 ساله دوستداشتنیه. من برحسب اتفاق تاریخ تولد پدربزرگ رو فهمیدم، روز تولدش یه شاخه گل گرفتم و به دیدنش رفتم. پیرمرد اونقدر از این کار من خوشحال شد که دو سه دقیقه تمام من رو توی آغوشش گرفته بود و چنان تشکر کرد که انگار من بزرگترین لطف دنیا رو بهش کردم. |
شنبه 13 شهریور 1389 |
|