2) این مغز و ذهن, از اندازه گیری فراتر میرود و دیگر در قید و بند هیچ سنت, مذهب یا باوری نمیماند و خودش را با این بازیچه ها فریب نمیدهد. این مغز یک کلیت است. این مغز, مغز انسان و انسانیت میشود. میدانید چرا؟ مطلب ساده است: این مغز از limite و محدودیتها خارج شده و دیگر ایرانی, امریکایی, فرانسوی یا کویتی برایش معنی ندارد. نه؟ ملیت محدودیت بوده و این مغز در تحول خویش از محدودیتها فراتر رفته. میبینید؟ پس این مغز دیگر نوع انسان را میشناسد و نه اندازه گیریهای جغرافیایی و نژادی. عنایت دارید؟ ما مشغول باز کردن سئوال شما هستیم و نه جواب دادن به ان. ما داریم با هم در همین لحظه کشف میکنیم. نه؟ ببینید, دیگر برای این مغز تمام ایدئولوژیها و مذاهب میشوند لولوی سرخرمن. تمام کشمکشهای انسانها, برای چنین مغزی اب کوبیدن در هاون است و هیاهوی بی سبب. چرا که برای این مغز هر جر و بحثی فقط دلیلی بر تاریک بینی است. دفاع و حمله هیچ معنا و مفهومی نخواهد داشت. هر دو یکی هستند. این مغز وابستگی را بسیار زهراگین و عامل زجر و اندوه میبیند و بالطبع از ان فاصله میگیرد. |