یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸ - ۲۳ آگوست ۲۰۰۹
خراش عشق مادر
یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر...
آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد.
پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:
این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.
برگشته - بحرین - محرق
|
مادر بی تو تنهاو غریبم.اتاق خالیم بى تو چه سرده.مادر مادر خوب و قشنگم.بدون تو دل من پر درده.فضاى خونه بى بوى تو هیچه.صداى تو هر روز اینجا میپیچه..مادر مادر.. |
پنجشنبه 21 مرداد 1389 |
|
chingo - مالزی - کوالالامپور
|
سه سال هست که بی مادرم . روحش شاد , چقدر دلم برای گرمی دستهاش تنگ شده . صدایم را می شنوی مادر ? |
پنجشنبه 21 مرداد 1389 |
|
Avisar - سوئد - لودویکا
|
همه زندگیم فدای یک ثانیه نفسه مادر دورم باشه دوست دارم رفیق شب و روزم امیدوارم که هرچه زودتر ببینمت مادرم |
پنجشنبه 21 مرداد 1389 |
|
ab55 - فنلاند - هلسینکی
|
میگویند هیچ اولادی در دادگاه مادر محکوم نمیشود، حتی اگر مرتکب بزرگترین جرم هم شده باشد. |
پنجشنبه 21 مرداد 1389 |
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
همه احساساتی شدن! توی سربازی هم هر کی چهار روز از ننش دور میشد; یک خال به دستش میزد! اونم چه جمله ها و مظمونهایی!! اکثرا هم با مادرشون طویله ایی حرف میزدن; اما توی سربازی و زندون همه یاد مادرشون میافتادن و خالکوبی میکردن. عالمی در سر ملت ماست. غوغائیست. شادباشید. |
پنجشنبه 21 مرداد 1389 |
|
takht-e-jamshid - ایران - تهران
|
دلم برای مادرم خیلی تنگ شده... هروقت که مطلبی راجع به مادر میبینم بی اختیار اشک از چشمام سرازیر میشه... خدا رحمت کنه همه مادر های مهربون رو و مادرمن رو هم که دو ساله ازش دورم همین طور... این دو بیتی رو هم الان سرودم و تقدیم میکنم به همه کسایی که مثل من داغدار غم مادرشون هستند... کمرم از غم هجران تو مادر خم شد. خنده از روی لب بام دل من کم شد. خانه ی شادو پرازشور و هیاهو مان هم. بی نفسهای تو مادر کلبه ی ماتم شد. |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
bisarzamin - ایران - تهران
|
انقد احساساتی شدم که اول صبحی اشکم در اومد... در ضمن آقای i.am.the.world - لوکزامبورک - اش سعی کن حرفای بی ربط نزنی و مردم رو ریز نبینی - مامانی دوست دارم... اندازه خدا....... |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
دیااکو - ایران - تهران
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش. این همه خشک دیدن قضایا حالمو به هم می زنه. |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
دختر ابادان - المان - دوسلدورف
|
مادر قشنگترین بهترین و کامل ترین کلمه دنیاست مادر تا اخر عمر از اینجا تا ایران مخلصتم خیلی زیاد دوستت دارم |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
دیااکو عزیز حال شما مهم نیست. مهم همیشه واقعیتهاست. مگر نه؟ ایران به این روز افتاده چون همه به حال خودشون فکر میکنن. نه؟ حال من و شما اصلا مهم نیست عزیزم. واقعیات را ببین و بفهم. شادباشی. |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش....... بر عکس بقیه من با کامنتتون خیلی خندیدم. |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
AFGPersian - سوئد - مالمو
|
تخت جمشید ایران تهران.. خدا بگم چی کارت نکنه اشکمو در اوردی دست گذاشتی رو زخم دلم. الان 2 ساله مادرمو ندیدم اول مطلب بالا و بعد هم کامنت تو اشکمو در آورد . اگه مادرت زنده است که خدا عمری طولانی بهش بده و اگه در قید حیات نیست خدا رحمتش کنه. من تو سفرم و مادرم ایرانه |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
waaaay - اطریش - سالزبورگ
|
ای گوهر گم بوده کجا جوئیمت -- پای ابله در کوی بلا جوئیمت --- از هر دهنی یکان یکان پرسیمت --- از هر وطنی دوان دوان جوئیمت ------- الهی درد و بلات بخورد توی سرم مادرم |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
mahyar1212 - ایران - تهران
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش. دوست عزیز انقدر دنبال ریشه یابی کشف حقایق نرو و به احساسات انسانها احترام بذار خیلیا با خوندن این مطلب یاد خاطرات خوب لحظه های شیرین زندگیشون افتادند شما همیشه در پایان کامنتاتون منویسید شاد باشید پس چرا جلوی شادی افراد میگیرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این فیلسوفها یا دیونه میشن یا خودکشی میکنن یا با افیون تا پایان عمر در یک حباب توهم زندگی میکنن |
جمعه 22 مرداد 1389 |
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
|
mahyar1212; عزیز و ارزشمند: معذرت میخواهم اگر با حقایق و انچه که هست مانع از شادی شده ام. راست میگوئید ما همه عاشق احساساتیم. مگر نه؟ شادباشید. |
شنبه 23 مرداد 1389 |
|
sepher - استرالیا - سیدنی
|
i.am.the.world - لوکزامبورک - اش . یادمم میاد سوم دبیرستان یک انشا بر علیه مادر نوشتم و ثابت کردم عشق مادر یک غریضه است و هیچ ارزش منطقی نداره مادری که از فرزند دزذ یاجنایتکارش حمایت میکنه از هر جنایتکاری بدتر است. خوشخبختانه امروز علم ثابت کرده که عشق مادر یک هورمون بیشتر نیست که با کم وزیاد کردنش همه چیز تغییر میکنه. منهم مادرم رو دوست دارم اما اینا که مادر مادر میکنن بیشتر دلشون برای کسی که تائیدشون کنه تنگ شده! |
یکشنبه 24 مرداد 1389 |
|