محافظه کاران جدید در نظام جمهوری اسلامی
محمود احمدی نژاد و همکارانش، تمایل خود را به حذف نسل قدیمی رهبران محافظه کار پنهان نمی کنند |
محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری ایران، در مصاحبه مطبوعاتی اخیر خود، در پاسخ به این سوال که "آقای هاشمی رفسنجانی گفتهاند که تمایل دارند از قدرت کنارهگیری کنند؛ نظر شما به عنوان کسی که با ایشان اختلاف دارید چیست؟" به ذکر عبارت "خیلی ممنون" اکتفا کرد.
به این ترتیب، "رئیس دولت جمهوری اسلامی"، بدون کوچکترین ملاحظه یا حفظ ظاهر در مقابل ده ها خبرنگار خارجی و داخلی حاضر در محل کنفرانس خبری، کناره گیری "رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام" را از صحنه سیاسی کشور بی اهمیت تلقی کرد.
این، یک نمونه آشنا از رفتار سیاستمداری است که در طول ۵ سال گذشته، تمایل خود را به کناره گیری سیاسی چهره های متعلق به نسل اول مدیران جمهوری اسلامی پنهان نکرده است.
متهم کردن اکبر هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ناطق نوری در مقابل دوربین تلویزیون سراسری در روزهای قبل از انتخابات، یکی از خبرسازترین نشانه های تمایل محمود احمدی نژاد برای کنار زدن روحانیون نسل اول بوده است.
تکرار پی در پی این گفته که "یک گروه مشخص" کنترل حکومت را در سه دوره هشت ساله بعد از انقلاب (دوران های نخست وزیری میرحسین موسوی، ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و ریاست جمهوری محمد خاتمی) بر عهده داشته اند، بیان واضحی از نوع نگاه جریانی نوظهور در میان محافظه کاران است؛ "محافظه کارانی جدید" که بدون پرده پوشی، انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ را پایان یک دوران و آغاز دورانی دیگر در طول حیات جمهوری اسلامی می داند.
مدیران این جریان نوظهور (افرادی در محدوده سنی آقایان احمدی نژاد، مشائی، رامین، ثمره هاشمی یا الهام) عمدتا کسانی هستند که بر خلاف نسل اول مدیران جمهوری اسلامی، برای به دست آوردن قدرت مجبور به مبارزه با یک حکومت مستقر نبوده اند.
آنان در هنگام جنگ با دشمن خارجی نیز، غالبا مسئولیت بالایی را را در اداره کشور و جنگ به عهده نداشته اند. ناکامی در جنگ را هم، حداکثر به عواملی چون کم جراتی مدیران کشور در آن زمان نسبت می دهند و از اظهارات جسته و گریخته برخی از آنان چنین بر می آید که معتقدند که اگر در آن زمان خود بر سر قدرت بودند، سرنوشت دیگری را برای جنگ رقم می زدند.
به طور کلی بیشتر "محافظه کاران جدید"، و البته نه همه آنها، بر خلاف نسل اول مدیران نظام، از همان ابتدای جوانی به نهادهای حکومتی و به ویژه بخش های دارای قدرت امنیتی و نظامی متصل بوده و تحت حمایت آنها، قادر به پی گیری اهداف خود از شیوه های آسان تر از معمول بوده اند.
بسیاری از آنان، در همان سنی که روحانیان نسل اول انقلاب در حجره های کوچک طلبه بوده و با شهریه طلبگی زندگی می کرده اند، دانشجویان سهمیه ای دانشگاه های ممتاز بوده و برای استخدام در ارگان های مختلف اولویت داشته اند. یا در همان سنی که روحانیان نسل اول در خیابان ها از سوی ماموران انتظامی تعقیب می شده اند، اینان تحت حمایت یا همکار ماموران انتظامی حکومت جدید بوده اند.
از نظر این گروه از محافظه کاران، که به قدرت رسیدن آسان در سال های اخیر اعتماد به نفس آنها را بیشتر هم کرده، تقریبا کاری نیست که در عرصه داخلی و خارجی، امکان انجام آن را نداشته باشند؛ تصوری که باعث شده تا در مقابل رقبا و دشمنان داخلی و خارجی، خود را بی نیاز از انعطاف پذیری بدانند. همان ویژگی که هواداران آنها "سازش ناپذیری"، و مخالفانشان "خیال پردازی" می نامند.
تردیدی نیست که "محافظه کاران جدید"، در میان مدیران نسل اول حکومت، دارای موافقانی هستند (چهره هایی چون احمد جنتی)، و مدیران نسل اول هم متحدان زیادی در میان نسل بعدی محافظه کاران دارند (چهره هایی چون محمدباقر قالیباف). اما در مجموع، رقابت میان "محافظه کاران جدید" و نسل اول مدیران جمهوری اسلامی، بسیار شدید است.
در همین ارتباط، برخی از ناظران مسائل ایران، یکی از پیچیدگی های صحنه سیاست در جمهوری اسلامی را، حمایت بی سابقه قدرتمندترین مقام متعلق به نسل اول انقلاب (آیت الله خامنه ای) از "محافظه کاران جدید" می دانند.
در مورد دلایل آیت الله خامنه ای برای این حمایت، تحلیل های متنوعی مطرح شده است. اما به طور کلی می توان گفت تا آنجا که در برخی سخنان رهبر نظام بیان شده، دلیل اصلی حمایت وی از آقای احمدی نژاد و همکارانش، "ایستادگی" بیشتر آنها در مقابل "دشمنان نظام جمهوری اسلامی" است.
رهبر ایران به صراحت گفته است که دولت های قبل از آقای احمدی نژاد، در مواجهه با اتهامات قدرت های بیگانه، رویکرد تدافعی می گرفتند؛ اما دولت نهم، در مواجهه با حملات دشمنان، به حمله متقابل می پردازد و "شیوه درست همین است".
آقای احمدی نژاد در مقابله با "دشمنان داخلی" هم از چنین الگوی سازش ناپذیری تبعیت می کند و ظاهرا این، دلیل دیگر حمایت رهبری از وی است. به نظر می رسد رهبر جمهوری اسلامی، متقاعد شده است که اصلاح طلبان، برای بقای نظام جمهوری اسلامی ایران خطرناک هستند و بنابراین، باید با قاطعیت در مقابل تحرکات آنها و ورود مجددشان به قدرت ایستادگی شود. محمود احمدی نژاد، به نماد این ایستادگی در نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
به طور کلی، اگرچه ظاهرا در وفاداری محافظه کاران نسل اول به نظام جمهوری اسلامی تردیدی نیست، اما اغلب آنها به اندازه رییس دولت دهم و همراهانش در مقابله با دشمنان داخلی و خارجی سرسختی نشان نداده اند.
به عنوان نمونه، حتی شخصیتی در حد علی اکبر ناطق نوری، که آن قدر مورد اعتماد آیت الله خامنه ای بوده که به سمت "رئیس بازرسی ویژه دفتر رهبری" منصوب شده، در مقطع حساسی چون دوران بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم، در مقابل "جریان فتنه" موضع گیری شفافی نکرده است. به همین دلیل هواداران دولت، حتی افرادی در حد علی اکبر ناطق نوری را مصداق "خواص بی بصیرت" دانسته اند که آیت الله خامنه ای، بارها از سکوت آنها در مقابل "فتنه گران" انتقاد کرده است.
بسیاری از چهره های جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز، که پس از انتخابات حاضر به موضع گیری در تایید آقای احمدی نژاد نشده اند، در شمار همین گروه از "خواص" جای گرفته اند.
به طور کلی به نظر می رسد که "محافظه کاران جدید" نظام جمهوری اسلامی، اگرچه با درگیری بدون مرز و بدون وقفه خود با بسیاری از محافظه کاران هم نسل آیت الله خامنه ای، روابط او را با گروه زیادی از دوستان و همکاران قدیمی خود متزلزل کرده اند، اما از نگاه رهبری، تا این لحظه مزیت های آنها از هزینه هایشان بیشتر بوده است.
تا کنون، احتمالا مهمترین چالش آیت الله خامنه ای در زمینه حمایت از "محافظه کاران جدید"، تلاش برای حفظ همزمان آنها و مدیران قدیمی جمهوری اسلامی در زیر "سقف واحد نظام" بوده است. تلاشی که با توجه به شتاب، سرسختی و بی پروایی آقای احمدی نژاد و متحدانش در حذف رقبای محافظه کار، روز به روز دشوارتر شده است.
کم نیستند تحلیلگرانی که معتقدند این تلاش، در آینده به کلی بی ثمر خواهد شد.
حسین باستانی - بیبیسی
|
|
|
|
|
|
|