فرشید منافی , گوینده مشهور رادیو جوان ایران
در رادیو فردا مشغول به کار شد
فرشید منافی گوینده سابق رادیو به رادیو فردا پیوسته است. وی چندی پیش کشور را ترک کرد و در صفحه اینترنتی خود در فیس بوک بدون آنکه اشاره کند به چه مقصدی کشور را ترک کرده نوشت: "خداحافظ ایران"
مشهورترین برنامه های منافی در زمان حضور خود در رادیو جوان برنامه ای با نام جوانی به وقت فردا و نیز برنامه روی خط جوانی بود.
فرشید منافی برنامه ای با نام "رادیو پس فردا" را روی انتن رادیو فرداخواهد برد.
رادیو فردا : از روز شنبه هشتم خرداد، فرشید منافی، مجری پیشین رادیو جوان، قرار است پنج روز در هفته، برنامه طنزی به نام «رادیو پسفردا» را در رادیو فردا اجرا کند.
فرشید در گفتوگویی به همین مناسبت از این برنامه «پردهبرداری» کرده و در مورد پشت پرده «رادیو پسفردا» قبل از پخش! افشاگری کرده است. این هم آخر شفافیت!
چند روزی است که تبلیغ رادیویی متفاوتی از رادیو فردا پخش میشود که شنونده احساس میکند با برنامه دیگری روبهروست که ماهیت کاملاً متفاوتی دارد. کمی توضیح بدهید ماجرا چیست.
فرشید منافی: الان یک ماهی است که رادیو فردا، رادیوی من هم شده است. ولی هنوز برنامهای که قرار است شروع کنیم، شروع نشده و این تبلیغهایی که شنیدید تبلیغ آن رادیو است، تبلیغ آن برنامه است، یک برنامه یک ساعته که قرار است ۱۰ تا ۱۱ شب به وقت تهران پخش شود. عنوانش هم هست «رادیو پس فردا».
اتفاقی که قرار است بیافتد یک طنز است و کمی با رادیو فردا متفاوت است. چون رادیو فردا تا به حال به آن شکل به طنز نپرداخته و اگر هم داشته یا کوتاه بوده یا برنامه زنده نبوده است.
این برنامه زنده است. یک ساعت برنامه زنده. پنج روز در هفته شنبه تا چهارشنبه. تلاشمان هم این است که با زبان طنز یک سری حرفها را بزنیم و با مردم ایران درباره مسائل مختلف گپ و گفتی داشته باشیم.
حتماً این سؤال پیش میآید که چرا اسمش را «رادیو پس فردا» گذاشتید؟ غیر از این بعد طنز آمیز، دلیل دیگری در میان بوده است؟
نه قطعاً [دلیل این کار] طنز آمیز بود و به خاطر اینکه رادیو فردا وقتی یک برند میشود، معروف و شناختهشده میشود. میدانستم که در ایران همه رادیو فردا را میشناسند. به همین خاطر اینکه بیایی اسم یک برنامهای را از اسم خود رادیو برداری و با آن شوخی کنی نشان میدهد که در این برنامه میخواهیم شوخی کنیم. میخواهیم در این رادیو، شوخی را آغاز کنیم.
کسی هم نباید بهش بربخورد. ما از خودمان شروع کردیم.
بله. ما از خودمان شروع کردیم و نباید به هیچ کس بر بخورد. قطعاً در این برنامه ممکن است با خیلی از افراد و دولتمردان و سیاستمداران و خیلی از سیاستهای کشور ایران و حتی کشورهای دیگر شوخی کنیم و با طنز آنها را به چالش بکشیم و از آنها انتقاد کنیم. گاهی وقت ها به آنها اعتراض میکنیم. هر اتفاقی که ممکن است در مملکتی بیافتد و مردم از آن ناراضی باشند، ما به چرایی آن در این برنامه میپردازیم. البته به طنز.
اشارهای کردید درباره محتوا. ساختار این برنامه به چه شکلی خواهد بود؟
ساختار این برنامه تا اینجا که صحبت کردیم، حدوداً ۳۰ تا ۴۰ درصد کلام است و بین ۶۰ تا ۷۰ درصد موسیقی. ترانه یا هر موسیقی دیگر. البته این جاری است. یک روز ممکن است بشود پنجاه پنجاه یک روز مثلاً ۳۰ هفتاد... نمیشود قطعاً گفت چقدر در این برنامه حرف میزنیم و چقدر قرار است موسیقی پخش کنیم.
بسته به موضوعمان دارد. بستگی دارد که توی آن روز چقدر حالمان خوب باشد و راجع به چه موضوعی میخواهیم صحبت کنیم و آن موضوع چقدر برای خودمان و برای مخاطب مهم است و چقدر باید بسطش دهیم. موضوعات ما هفتگی است و هر هفته یک موضوع را انتخاب میکنیم. سعی میکنیم از زوایای مختلف به آن نگاه کنیم.
دست اندرکاران برنامه چند نفرند؟
من به نوعی میشود گفت سردبیر برنامهام. موضوعات را مشخص میکنم و با دو نویسندهای که داریم هماهنگ میکنم. متنهای نویسندهها را ادیت میکنم به یک نتیجهای میرسم. یک کنداکتور برای برنامه میبندم و قاعدتاً موضوعها را برای هفتههای بعد انتخاب میکنم.
بخش موسیقی برنامه من و پیام رضی با هم سعی میکنیم انجام دهیم. من تا بیایم جا بیافتم بشناسم یک ذره محیط رادیو را، پیام رضی کمک کرد و بخش تبلیغها را که می شنوید، متن و اجرایش با من بوده ولی ساختش با پیام رضی بود. به نوعی اگر در چارت سازمانی در نظر بگیریم.
زمانی که در رادیوی ایران کار میکردم، نویسنده داشتیم، سردبیر داشتیم، تهیه کننده و مجری. البته هماهنگی و چیزهای دیگر هم داشتیم که اینجا نداریم.
توی این مورد که نصفش خودت هستی؟!
عملاً میشود گفت که من به نوعی سردبیری و اجرای برنامه و بخشی از موسیقی را به عهده دارم و بخش عمدهای هم پیام رضی کمک میکند. میشود گفت کلاً سه چهار نفر هستیم.
از موسیقیهای خاصی قرار است در برنامه استفاده کنی؟
نه. سعی میکنیم که موسیقی هرچه شادتر استفاده کنیم و البته به هر حال از ترانههایی هم استفاده خواهیم کرد در این برنامه که بیشتر ایرانی است. برایش حد و مرزی در نظر نگرفتهایم. همه چیز بستگی به حس و حال برنامه دارد.
ارتباط با شنوندگان چطور خواهد بود؟
قطعاً مستقیم. به صورت زنده است. اس ام اس داریم، ایمیل داریم. تلفن داریم. میخواهم خواهش کنم که حتماً همان روز با ما تماس بگیرند. صدایشان را پخش کنیم. جواب بدهیم. بتوانیم ارتباط دو طرفه داشته باشیم. ایمیل هم همان لحظه اگر بزنند، من سریع میتوانم ایمیلها را بخوانم و جواب بدهم.
از طریق همان شمارههای معمولی که در رادیو هست و اعلام میشود؟
نه. یک تلفن خاص و یک شماره اس ام اس و یک ایمیل خاص دارد این برنامه. توی صفحه اینترنت رادیو فردا اعلام میشود و توی برنامه هم همینطور.
مخالفتها و توبیخها
اشاره کردی به ایران و میدانم چندین سال در رادیو کار میکردی و یک محبوبیتی هم داشتی. یک اشاره کن به آن دوران. در رادیو جوان بودی؟
بله. من سال ۷۶ کارم را با نمایش شروع کردم. در رادیو بازیگری میکردم. قبلش تئاتر بازی میکردم. تئاتر کار میکردم. همزمان با رادیو کار تئاتر را هم ادامه میدادم چند سالی. بعد به خاطر کار زیاد و فشرده در رادیو آنقدر شد... کار بازیگری در رادیو شروع کردم.
یک سال از سال ۷۷ رسماً گوینده رادیو جوان شدم. بعد همیشه در رادیو جوان بودم. تا دو سال دو سال و نیم پیش. همیشه برنامه داشتم در رادیو جوان و کنار رادیو جوان رادیو پیام. دو سه سالی رادیو پیام بودم و کار میکردم. رادیو سراسری، رادیو فرهنگ، رادیو ورزش... در راهاندازی رادیو ورزش یکی از گویندههایی که مشارکت داشت، من بودم.
دو سه سال رادیو ورزش بودم. دو سه سال رادیو پیام بودم. همزمان در کنار همه این رادیوها رادیو جوان را همیشه داشتم. برنامههایی در رادیو جوان داشتم. این برنامهها در برنامهای که جمعهها پخش میشد، دو ساعت بود و به اوج رسید و خیلی گرفت و خیلی شنونده داشت. بعد از آن همان گروه آمدیم و روزانه شدیم.
روزی دو ساعت برنامه داشتیم. عصرها. حدوداً ۱۵ ماهی آن برنامه را داشتیم که خیلی با مخالفتها و توبیخهای زیاد همراه بود.
چرا؟
به خاطر اینکه حرف دل مردم را میخواستیم بزنیم. به خاطر این که انتقاد میخواستیم بکنیم از وضعیت موجود و از اتفاقاتی که در جامعه میافتاد، از سیاست غلط و از حرفها و سخنانی که دولتمردان میزنند و به آن عمل نمیکنند. از همه اینها از همه چیزهایی که مردم از آن شاکی بودند، از گرانیها از تورمها، از وضعیت دانشگاهها، از وضعیت ادارهها، از وضعیت همه چیز.
یک نمونه ملموس میگویی که در این ارتباط چه مشکلی پیش آمد؟
مشکل که همیشه توبیخ بود. برای ما همیشه توبیخهای بلندبالا میآمد. تقریباً میتوانم بگویم هر هفته و یا هر روز کل برنامه را... یک هیئت نظارت داشتیم که همه برنامهها را گوش نمیدادند. شاید ۵ دقیقه از هر برنامه. ولی برنامه ما را کامل گوش میدادند و کامل پیاده میکردند روی کاغذ و حتی ضبط میکردند و همه را به عنوان توبیخ برای ما در نظر میگرفتند و میگفتند اصلاً این برنامه برنامهای است که همهاش مشکل دارد.
باید در محدوده ما حرف بزنی
ولی با این وجود حامی داشتید شما، در شبکهای که...
مدیر شبکه بود. مدیر شبکه آن دوره واقعاً مدیریت خوبی بود. بعدش هم برکنارش کردند. آقای گیلآبادی بود. شهرام گیلآبادی. از دوستان خوب من بود. از مدیریت رادیو جوان برکنار شد و الان میدانم که پست خاصی هم در صدا و سیما ندارد و بیرون دارد کار آزاد میکند. البته یک دورهای (پارسال) آقای گیلآبادی رئیس ستاد انتخاباتی آقای محسن رضایی بودند. حامی داشتیم. غیر از ایشان چند نفر از مدیران دیگر هم بودند که از ما حمایت میکردند. ولی بیشتر مدیرانی بودند که میخواستند این برنامه نباشد و آنها موفق شدند.
مخالفت از داخل صدا و سیما بود یا از بیرون هم بود؟
از خارج هم بود. ما از مجلس نامه داشتیم. نمایندههای مجلس خیلی مخالف این برنامه بودند. همهشان...
مشکلشان چه بود؟ نمایندههای مجلس چرا اعتراض کردند؟
به خاطر اینکه ما با مجلس هم شوخی می کردیم، یعنی به باد انتقاد میگرفتیم تک تک نمایندهها را میبردیم زیر باد انتقاد و به چالش میکشیدیم. حتی با آنها تماس میگرفتیم و اگر جواب نمیدادند عین همان را در رادیو پخش میکردیم یا اینکه تلفن را قطع میکردند و بعضیها یک چیزی میگفتند و نمیخواستند صحبت کنند. همان را عینش را در رادیو پخش میکردیم.
بارها دنبال یک آدمی میگشتیم و نمیتوانستیم پیدا کنیم. تمام این راهی را که میخواستیم به آن آدم برسیم و نمیتوانستیم و هی به منشی و معاون و آدمهای مختلف ما را پاس میداد، همه را در رادیو پخش میکردیم. که آقا ببینید این تلفن بوق خورد و این اتفاقها افتاد. این آدمها دوست نداشتند به خاطر این که آدمهای مسئولی بودند و مدیر بخشی یا ادارهای و یا نماینده مجلس بودند... برای وجههشان خوب نبود.
ما برای موضوعات مختلف تماس میگرفتیم و با آنها حرف میزدیم و اتفاقات روز را با آنها صحبت میکردیم و از آنها میخواستیم که چرا این اتفاقات دارد میافتد و قس علیهذا!
نهایتاً ول کردی و یا آن برنامه تعطیل شد...
نهایتاً آن برنامه تعطیل شد. بعد از آن من برنامه داشتم. البته با یک کم محدودیت بیشتر برنامه دیگری داشتم به نام جوانی آزاد که آن هم دو سه ماه بیشتر عمر نکرد.
البته من نبودم. آن برنامه ادامه داشت ولی من با آن برنامه هم خداحافظی کردم. چون خیلی محدودیت ایجاد شده بود و من گفتم با این محدودیتها نمیتوانم کار کنم. بعد از آن رفتم سینما و یک فیلم بازی کردم و بعد رفتم همزمان تلویزیون یک برنامه صبحگاهی داشتم در شبکه ۳ تلویزیون که آنجا هم به شدت شاید ۱۰ برابر رادیو دیدم که نمیشود کاری کرد. حتی حرف عادی هم به سختی میشود زد. باید کاملاً دیکته شده و آن چیزی که مدیر بالاسر میگفت، چیزهایی که دلت نمیخواست باید بگویی.
این شد که بعد از ۵ ماه با تلویزیون هم خداحافظی کردم. بعد از آن پیشنهادات زیادی هر ماه و هر هفته برای تلویزیون و رادیو داشتم. خصوصاً بعد از انتخابات خیلی. به خصوص رادیو جوان علاقهمند شده بود که من برگردم و خیلی تماسهای زیادی گرفتند و گفتند که بیا و دوباره یک برنامه داشته باش و یک برنامه طنز داشته باش، مردم ما خیلی دلشان میخواهد برنامه طنز داشته باشند. گفتم باشد میآیم.
ولی میگذارید من همه چیز بگویم. گفتند نه باید در محدوده ما حرف بزنی. مشکلات زیادی بود و من قبول نکردم. با آنها خداحافظی کردم و گفتم قبول نمیکنم. میدانم عین من زیاد بودند آنجا. عین من شاید کسانی که تفکرات من را داشتند در رادیو کم نبودند.
آدمهایی بودند که متنهایی را بهشان میدادند در همان دوران اغتشاشات و آن داستانها اغتشاشات که میگفتند خس و خاشاک و آن داستانهایی که اتفاق افتاد، متنهایی را آماده شده میدادند به آنها و باید میرفتند میگفتند که مثلاً: یک سری آدمهای خیابانی و یک سری اراذل و اوباش آمدند در خیابان.
من میدانم که اینها گریه میکردند، این متنها را میخواندند و از استودیو خارج میشدند. هم قبلش گریه میکردند و هم بعدش گریه میکردند و هم همزمان که داشتند میخواندند گریه میکردند. ولی چارهای نبود. آنها شرایطی نداشتند که بتوانند خارج شوند از این محیط.
من شرایطش را داشتم به خاطر اینکه من خارج از رادیو یک دفتر خصوصی داشتم که یک لقمه نانی در میآمد. به خاطر همین نرفتم و گفتم دیگر کار نمیکنم.
فکر میکنید این برنامه «رادیو پس فردا» پیوندی دارد با آن کاری که در رادیو جوان داشتی انجام میدادی، یا میخواستی انجام دهی و نشد کامل انجام بدهی و نیمه کاره ماند؟
نمیشود گفت نیمهکاره ماند. آن برنامه هم کار خودش را کرد و در زمان خودش محبوبیت داشت و محبوب شد بین جوانها و مردم. من آدمهایی را میدیدم و میشناسم هنوز که با من صحبت میکنند یا روی فیس بوکم پیام میگذارند، که به من میگفتند ما ۲۵ سال ۲۷ سال با رادیو بیگانه بودیم و اصلاً رادیو گوش نمیدادیم. ولی بعد از این برنامه با رادیو آشتی کردیم.
به نظر من آن برنامه کار خودش را کرد. بین جوانها و آن قشری که در نظر داشت، آن کاری را که باید میکرد، کرد. ولی زود تمام شد و میتوانست ادامه پیدا کند.
شاید «رادیو پس فردا» به نوعی میشود گفت همان فضا را دارد. همان فضایی که من در رادیو جوان به آن رسیدم و حس کردم که فضای من است. حس کردم میتوانم این برنامه را به این شکل اجرا کنم.
طوری اجرا کنم که رادیوها خاموش نشود و کاری کنم که شنونده لذت ببرد از چیزی که دارد در این برنامه گفته میشود و فکر کند که ما هم از خودش هستیم. احساس بیگانگی نکند.
همیشه در هر لحظه سعی میکردم خودم را جای شنونده بگذارم و آنجایی که خود من، منِ فرشید منافی اگر توی ماشین، توی خانه، توی اداره رادیو روشن بود و میشنیدم و ممکن بود جایی آن رادیو را خاموش کنم یا موجش را عوض کنم و بگویم وای بابا شما که دارید دروغ میگویید، چرا دروغ میگویید؟ سعی میکردم آن اتفاق نیافتد. در لحظهای که خودم پشت میکروفون هستم تلاشم این بود که این اتفاق نیافتد. خودم هم شنونده باشم و هم گوینده.
|
|
|
|
|
|
|