ثریا قاسمی و حکایت خاکسپاری حمیده خیرآبادی
میخواستم همه لبخند دلنشین و زیبای ایشان یادشان بماند
ثریا قاسمی بازیگر سینما و تلویزیون ایران و فرزند هنرمند فقید حمیده خیرآبادی با گذشت بیش از یک ماه از درگذشت این هنرمند و در آستانهی چهلمین روز درگذشت،یادداشتی را منتشر کرده است.
به گزارش بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این یادداشت در آخرین شماره ماهنامه «فیلم» با عنوان «پند میگیریم...» منتشر شده است.
ثریا قاسمی نوشتهاش را با نقلقولی از ابوالحسن داودی «برای خاکسپاری مرحومه خیرآبادی تصمیمگیری درستی نشد» آغاز کرده و در ادامه نوشته است:«من میخواستم ایشان پس از پنجاوچندسال تلاش اضطرابآلود برای رسیدن به مکان فیلمبرداری، با آرامش به مقصد همیشگی خود برسند. میخواستم همه لبخند دلنشین و زیبای ایشان یادشان بماند. میخواستم صدای خاص و مادرانهای که میگفت: «اسدالله خان بیا چایی بخور!» در گوشها باقی بماند. (دیالوگ مشهور نادره خطاب به محمدعلی کشاورز در سریال پدرسالار). میخواستم در لحظههای جنگ زندگی با مرگ، در لحظه تلاقی روشنایی با تاریکی، در لحظه پدیدارشدن نام حمیده خیرآبادی در جعبه بهشت زهرا، در لحظه برخورد خاک با صورت شیرین و چشمهای خندان او، در لحظه ریختن گُل بر خاک خیس بانوی توانمند و خندان سینمای ایران، در لحظه گذاردن مقوایی بالای سر خاک به نام حمیده خیرآبادی که لایق گذاشتن شمش طلای همه عالم بود... کسی نباشد. کسی نبیند. چراکه کسی باور نمیکرد این انسان پر از اشتیاق، پر از شور زندگی، پر از نشاط و شادمانی و هیجان زندگی، رضا داشته باشد با مرگ برود. او امید را دوست داشت. او زندگی را دوست داشت. کارش را دوست داشت. همکارانش را دوست داشت. مردم را دوست داشت. من چهطور میتوانستم بگذارم مردمی که او را دوست داشتند، مردمی که او را مادر، خواهر، دوست و کمکدهنده خود میدانستند، ببینند چهطور خروار خروار خاک بر پیکر عزیزشان ریخته میشود. ای امان! خاکها را بردارید. بگذارید برخیزد و بگوید که چه عاشقانه شما را دوست داشت.
ما قطعههای هنرمندان هم میخواهیم ولی قبل از آن، خانههای هنرمند میخواهیم. میخواهیم پیش از آنکه بمیرند، قبل از بردن به قطعه هنرمندان که بسیار آسان است، که برویم و آنها را آنجا بگذاریم و خداحافظ... خانهای باشد که بتوانیم از آنها نگهداری کنیم. خانهای که اگر دلشان گرفت، اگر خلقشان تنگ شد، بتوانیم با وسیله راحت و بزرگ در خور سالمند، آنها را به آن خانه ببریم و به جای اینکه تنها خانم لرستانی به داد آنها برسد، زحمتشان، یا درواقع رحمتشان به کسانی برسد که موظف به اینکار باشند. قانونمند کردن این کار با اختصاص نمیدانم نیمدرصد یا یک درصد از دستمزد بازیگران کار ناممکنی نیست. میتوانیم خانهای برای آنها داشته باشیم به نام «خانه چای/گفتوگو/هنرمند». خانهای که اگر در کوتاهمدت نیاز به استراحت و رسیدگی داشته باشند بتوانیم به آنها برسیم. خانهای که پله نداشته باشد. صندلی راحتی داشته باشد. شاید بتوانیم فیلمی برای آنها نشان دهیم، شعری برای آنها بخوانیم، جوکی برایشان تعریف کنیم، یا چندساعت یا حتی یک شب و یک روز آنها را از دلتنگی داخل منزلشان دربیاوریم. شخصا از خانم شهره لرستانی که در طول این سالها بدون وقفه دست هنرمندان پیشکسوت و پابهسال گذشته را گرفتهاند و به آنها هرچه از دستشان میآمده کمک کردهاند متشکرم. شهره تنها به فکر آنهاست. آیا باید همچنان تنها بماند یا نهادی بنیادی، او را یاری خواهد داد؟ نمیدانم.»
ثریا قاسمی در ادامه این یادداشت آورده است:
«چه پندها که نیاموختم...
بازیگر از پاافتاده و ناتوان یعنی هیچ.
بیمارستان میگوید: «با این بیمه طرف قرارداد نیستیم» بخت برگشته کتابچه تأمین اجتماعی با اندوه، سر پایین میاندازد، چراکه فقط چند عدد قرص و شربت در میان ورقههایش نوشتهاند که مبلغ آنها را به صاحبش میپردازند، نه پول سیسییو و جراحی و اتاق و آزمایشها و غیره و غیره و غیره... آن هم صاحبش باید هفتخوان را بپیماید و روزی صبح علیالطلوع کفش آهنی و زرهپولادی و کلاهخود نقابدار بپوشد و از میان دیوهایی به نام اتومبیلهای آخرین سیستم و آتشفشانهای سرزمین عجایب یعنی گردوغبار و دود شهر تهران به محلی برود که شاید ده یا بیست درصد مخارج را بدهند که آیا بدهند یا ندهند.
پند گرفتم که به امید بیمه نباش، به امید جیبات باش...
«حمیده خیرآبادی رکورددار بازیگری در سینمای ایران تاکنون در بیش از دویست فیلم سینمایی به ایفای نقش پرداخته و سه بار نیز نامبرده نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل از جشنواره فجر شده است»-جراید
اما جایزهای دریافت نکرده است. پیدا کنید نقش مکمل بهتر از ایشان را. پند گرفتیم که مکملی بهتر باشیم تا اعضای هیأتهای داوری از ما بیشتر خوشاش بیاید.
«تسلطش در بازیگری مثالزدنی است»- جراید
ولی هیچ کارگردانی جرأت آن را نداشت که بتواند از توانمندی فوقالعاده ایشان برای نقش اول استفاده کند. فیلمنامهنویسی حاضر نیست درباره مشکلات سنین بالا داستانی بنویسد که پنجاه درصد افراد این مملکت را تشکیل میدهند، با مشکلات و مصایب خودشان. پیدا کنید مشکلات بازیگران نقش دوم را.
«خاکسپاری خانم خیرآبادی در شأن ایشان نبود.»-جراید
اما کسی هرگز سوال نکرد که ماهی 120000 تومان حقوق پیشکسوتان چهقدر در شأن بلند و توانمندی بیمثال ایشان بود. پیدا کنید پس از کسر مبلغ آزمایشهای متعدد و گهگاه خوابیدن در بیمارستان و خریدن قرصهای گرانقیمت تجویزشده از طرف پزشکان، مابقی 120000 تومان، چه مبلغی میشود که بتوان با آن برای بقای زندگی جنگید؟
پند میگیریم که متواضعان چگونه با سربلندی زندگی میکنند و همچنان لبخند میزنند، لبخندی بهیادماندنی مانند لبخند خانم حمیده خیرآبادی.»
***
این بازیگر در ادامه با اشاره به سالهای اخیر زندگی حمیده خیرآبادی آورده است:«ایشان در طول پنج، شش سالی که خودشان اعلام کرده بودند دیگر کار نمیکنند، پیشنهادهای بسیاری داشتند؛ از جمله فیلم آقای بهمن فرمانآرا، فیلم آقای حسن فتحی، سریال آقای اکبر خواجویی و بسیاری پیشنهادهای دیگر که ایشان به مناسبت نگرانی از ادامه کار، رد کرده بودند. آخرین پیشنهاد برای دو جلسه کار آقای ابوالحسن داودی را چون حالشان خوب بود، قبول کرده بودند که این باعث سرزبان افتادن سریال آقای داودی شد.
پند میگیریم که حتی مرگمان میتواند تبلیغی برای کار باشد.
سپاسگزارم و متشکرم از تمامی کسانی که گل فرستادند یا تسلیت تلفنی گفتند یا تسلیت روزنامهای نوشتند و از مردم سراسر ایران که در غم از دستدادن مادرشان با من شریک بودند. در نهایت برای شایعهسازان آرزوی آرامش و عاقبتبخیری میکنم. فراموش نکنیم که خانم خیرآبادی تمایل داشتند در قبر خریده شده توسط خودشان در سالهای پیش، به خاک سپرده شوند. در قطعه 66 بهشتزهرا.»
***
ثریا قاسمی در بخش پایانی این یادداشت نوشته است:
««لذت لمس احساس مادرانه از سینمای ایران گرفته شد.» پیام تسلیت مکتوب هدیه تهرانی
«من نمیتوانم به شما تسلیت بگویم یا شما را دلداری بدهم، این شما هستید که باید به ما دلداری بدهید.»
-پیام تسلیت تلفنی میکاییل شهرستانی.
این دو پیام صمیمی و صادقانه و دلنشین و عاشقانه باردیگر به یادم انداخت که برادران و خواهران بیشماری دارم که در سوگ حمیده خیرآبادی هستند. روانش شاد باد...».
|
|
|
|
|
|
|