سروش روحانیون ناراضی را به مهاجرت تشویق کرد


سروش روحانیون ناراضی را به مهاجرت تشویق کرد

آقای سروش از روحانیون خواست از حکومت پشتیانی نکنند

عبدالکریم سروش متفکر دینی و از منتقدان حکومت ایران که در خارج از کشور به سر می برد در نامه ای خطاب به روحانیون از آنان خواسته است سکوت در برابر حکومت را بشکنند و به آنها پیشنهاد کرده است در غیراین صورت از کشور کوچ کنند تا سکوت آنها به معنی حمایت از حکومت تعبیر نشود.

آقای سروش در ابتدای نامه اش در اشاره به نزدیک شدن سالگرد انتخابات ریاست جمهوری می نویسد: "سالروز قیامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزدیکتر می شود و انتظار مردم از روحانیون راستین بیشتر."

انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد ماه سال گذشته بزرگترین رشته اعتراضات در طول سه دهه حکومت جمهوری اسلامی را در پی داشت. معترضان، حکومت را متهم به تقلب در انتخابات و بر کرسی نشاندن محمود احمدی نژاد به جای میرحسین موسوی کردند، اتهامی که حکومت ایران رد می کند.

آقای سروش که سالهاست در پی فشارهای حکومت ایران در خارج از کشور اقامت گزیده است، می گوید که قشر روحانی نیز "مغلوب و مرعوب"، نظاره گر آن است که "استبداد دینی چوب حراج بر اخلاق و ایمان خلایق زده است و شریعت را به خدمت سیاست گرفته است و کمر عدالت را شکسته است."

او از آنها می خواهد با رفتار ستم ستیزانه نشان دهند که "بنام اسلام چاهی برای کسی" نمی کنند و می نویسد: "نگذارید بیش ازین نام و ناموستان فدای هوس های سیاه سپاه شود و ناخواسته در زمره حامیان استبداد دینی به قلم روید."

'سنت آزادیخواهانه'

در بحران پس از انتخابات شماری از روحانیون از جمله آیت الله حسینعلی منتظری، آیت الله یوسفی صانعی و آیت الله سید علی محمد دستغیب به خاطر برخوردهای حکومت با معترضان به انتقاد از آن پرداختند.

آقای سروش ضمن تمجید از این گروه از روحانیون بدون نام بردن از آنها، خطاب به دیگر روحانیون ناراضی می نویسد "اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است."

او می گوید که روحانیون ناراضی نباید به نامه نگاری های بی جواب برای سران حکومت ادامه دهند و اینکه "خواهش و سفارش" از اثر افتاده است.

او سپس می افزاید: "و حال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنید. خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکی است. اگر دهان ها را بسته اند پای ها را که نشکسته اند."

او جای دیگری نوشته است: "مهاجرت چون یک رهنمود دینی و قرآنی و یک شیوه اعتراض مدنی و انسانی و به منزله جستن راهی برای رستن از زندان و رسوا کردن زندانبانان، در سیره عالمان دین ثبت افتاده است و مهاجرت عالمان از ایران به عراق و از عراق به ایران در دوران مشروطه و معاصر سنت نیکو و آزادیخواهانه ای بوده است."

آقای سروش می گوید که حکومت سکوت روحانیون که او آن را "مظلومانه" می خواند به مسالمت و حمایت تفسیر می کند، اما مهاجرت روحانیون معترض "قفل این سکوت شبهه ناک" را خواهد شکست.

به نوشته عبدالکریم سروش حوزه فقهی نجف که اکنون درحال "بالندگی دوباره" است می تواند "قم را آزاد کند و نفس فروبردگان و ترس خوردگان قم و مشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی و تاریخی شان را با شجاعت بگزارند."

به استدلال این منتقد، در صورت مهاجرت روحانیون ناراضی به قم، مردم می توانند "خادمان را از خائنان بازشناسند".

متن نامه عبدالکریم سروش به روحانیون ناراضی ایران

فلاح خلق و صلاح علما

واعظ ما بوی حق نشنید، بشنو کاین سخن

در حضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم

چون صبا افتان و خیزان می روم تا کوی

دوست وز رفیقان ره استمداد همت می کنم

به مشایخ و مراجع کرام درود می گویم و از آنان اذن ورود می طلبم.

سالروز قیامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزدیکتر می شود و انتظار مردم از روحانیان راستین بیشتر. زندانیان این جنبش و شهیدان این شورش پیامی برای شهسواران عرصه دین و دانش دارند:

می دانیم که شما اقطاب و ارکان دین خود از مظلومان مظالم جمهوری اسلامی هستید و از این که معاصی و مفاسد این حکومت جائر نام نیک شما و دامان پاک شریعت را آلوده کرده ظاهری دژم و باطنی نژند دارید و سینه پر آتش خود را به آب صبوری ساکن می کنید و "زبان بریده به کنجی نشسته" زیر لب لاحول می گویید و ربٌ یسٌر می خوانید و از نگاه ها و پرسشهای سرزنش آلود مریدان و محارم می گریزید که چرا وعده عسل دادید و اکنون سرکه می فروشید و چون به خلوت می روید با خدا شکوه می کنید که خدایا مرجعیت و قطبیت دادی. صد شکر. اما چرا در این عصر و در این احوال؟ که نه مجال انتقاد هست نه نشاط اجتهاد. حتی در نوشتن رساله عملیه هم آزادی نیست و فتوا و فرمان حکومت مقدم است. نه حرمت و اعتباری برای فقه مانده، نه قداست و استقلالی برای حوزه. حجت ها آیت و آیت ها آلت قدرت گشته اند.

و چرا خونین دل و خسته جگر نباشید که مغلوب و مرعوب، در گذرگاه تنگ عافیت و بر مسند خطیر مسئولیت نشسته اید و نظاره می کنید که استبداد دینی چوب حراج بر اخلاق و ایمان خلایق زده است و شریعت را به خدمت سیاست گرفته است و کمر عدالت را شکسته است. شکم اقتصاد فربه از حرام است و چهره دین عبوس و جویبار فرهنگ گل آلود و هوای سیاست مرگ زا و آسمان آزادی تیره و چشم هنر گریان و دل دانش بریان و جان و آبرو ارزان است و ریاکاری و رشوه خواری و دروغ زنی و مداحی و دهان دوزی و قلم سوزی و آبروریزی و عالم ستیزی و جاهل پروری و خرافه گستری و قانون شکنی و وحشت افکنی و تهمت پراکنی و تملق و تزویر و تقلب و تبعیض، سکه دارالضرب ولایت و قوت غالب حکومت است.

دیگر نه در قضا انصاف و عدالتی مانده است، نه در مجلس تدبیر و شجاعتی، نه در دولت توان و لیاقتی. و به تعبیر فصیح پیشوای پارسایان: "بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرٌم: جاهلان قدر می بینند و بر صدر می نشینند و عالمان لجام به دهن دارند"(نهج البلاغه).

جاهلان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کشیده در گلیم

می دانیم که شما هم بر این مردم نیک سیرت رحمت می آورید که همچنان در چنگال دیو استبداد اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه شادی در دل نه نان در سفره نه دانش در دفتر نه نشاط عیشی نه درمان دلی. به جز قلبی غمناک و چشمی نمناک برایشان چه مانده است؟ محتسبان لبخندشان را ربوده اند و واعظان شحنه شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریده اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریده اند. نه رنگ دادگری می بینند نه چهره عدالت. گران از تکالیف و تهی از حقوق. رهبرانشان شب و روز ارجوزه عدالت می خوانند و به دنیا درس مهر و مدیریت می دهند اما خود زندانها را از شقاوت و قساوت انباشته اند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشته اند. قاتلان بی باک حقیقت اند و سارقان چالاک حریت. هر بانگ نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را ندای اهریمن می شمارند. گویی خود طاووسان عالم غیبند و دیگران جاسوسان عالم غرب. منکر معروفند و معروف به منکر. شما روحانیان راستین با رفتار ستم ستیزانه خود می توانید چهره متبسم اسلام باشید و پیام روح نواز دیانت را به خلقی خسته از خشونت برسانید تا بدانند که همواره در کنار مردمید و بنام اسلام نه چاهی برای کسی می کنید نه جاهی برای خود طلب می کنید.

رطب خوردگان ولایت و ثناگویان قدرت نه منزلتی نزد خالق دارند نه محبوبیتی نزد خلق، اما شما حاملان امانت دین و وارثان سنت سید المرسلین بر سر پیمان خود با خلق و خالق بمانید که از شما همین انتظار می رود و بس. مطمئن باشد که نه اسلامیت این سرزمین نه استقلالش، هیچکدام در گروی بقاء مشتی طراران حاکم نیست و پشتیبانی از این "طالبان نامطلوب" نه خشنودی ملت را در پی دارد نه آبروی روحانیت را.

انسداد و استبداد کم بود، سپاهیان گستاخ و دراز دست، مرجع تراشی و مرجع کوبی هم می کنند. "هیچ ندانی" را که رسما خبط دماغ دارد، مسند مرجعیت داده اند تا در ثنای رهبر مد یحه بخواند وسینه بزند واو را "کوثر" بنامد واز آن طرف در فجر تصدٌی ولایت که مقام رهبری دماغ مرجعیت می پخت، فقیه نزیهی را که بر او دلیری و خرده گیری کرد و او را از "افتاء بغیر علم" بر حذر داشت به عذاب الیمی دچار کردند که همه سرها در گلیم کشیدید و بر حرمت ضایع شده فقاهت و مرجعیت خون خوردید و خاموش نشستید. نگذارید بیش ازین نام و ناموستان فدای هوسهای سیاه سپاهیان شود ونا خواسته در زمره حامیان استبداد دینی به قلم روید.

دلیران عرصه جهاد اکبر، تیغ زبان آختند وبر دولت غاصب تاختند. ارادتی بخلق نمودند و سعادتی بردند. اکنون نوبت شما خاموشان نا خرسند است. توقع محرومان و مظلومان از شما بسی بیش از آن است که افسرده دل وپریشان حال بنشینید و در عیان از ملامت جباران تن زنید و در نهان شکوه به درگاه قاصم الجبارین برید، یا مخفیانه "بر در ارباب بی مروت دنیا" پیامی بفرستید و جوابی نشنوید. کار از اعوذ و لاحول نمی رود و خواهش و سفارش از اثر افتاده است و سکوت در مقابل جباران صدای آنها را بلندتر کرده است. و حال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنید. "خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست." اگر دهانها را بسته اند پای ها را که نشکسته اند. الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین. "باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش" .

گرچه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

بلی کاری پرهزینه و راهی پر مخاطره است اما شما یسر پس از عسر را ببینید و به فرج بعد از حرج بیندیشید وفلاح وصلاح خلق را که نگاهش به رفتار شماست پاس دارید وعتاب فرشتگان با ستم پذیران مستضعف را دوباره در قرآن بخوانید که: " چون فرشتگان جان ظالمانی را می ستانند که بر خود ستم کرده اند، ازآنان می پرسند درچه حال بودید؟ می گویند مستضعف ودرمانده بودیم و در دیار خود رخصت انجام وظیفه نداشتیم. فرشتگان درپاسخ می گویند: زمین خدا که فراخ بودومهاجرت که ممکن بود". (ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم....نساء97 )

و مباد که حضرت ربٌ الارباب در روز جزا با فقیهان مستضعف خطاب قهر کند و راه عذر را بر آنان ببندد و به سوء عاقبت محکوم شوند.

راهی به سوی عاقبت خیر می رود راهی به سوء عاقبت، اکنون مخیری

مهاجرت چون یک رهنمود دینی و قرآنی و یک شیوه اعتراض مدنی و انسانی و به منزله جستن راهی برای رستن از زندان و رسوا کردن زندانبانان، در سیره عالمان دین ثبت افتاده است و مهاجرت عالمان از ایران به عراق و از عراق به ایران در دوران مشروطه و معاصر سنت نیکو و آزادیخواهانه ای بوده ست. "سرهنگان شاه" که بر سر شما نشسته اند سکوت مظلومانه تان را به مسالمت و حمایت تفسیر می کنند. بانگ بلند مهاجرت قفل این سکوت شبهه ناک را خواهد شکست و توهٌم تسلیم ننگین را خواهد زدود.

حوزه فقهی شیعی نجف پس از رکود و توقف کوتاه، اینک به سابقه هزار ساله خود رجوع می کند و در اندیشه بالندگی دوباره است. نجف اکنون می تواند قم را آزاد کند و نفس فروبردگان و ترس خوردگان قم و مشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی و تاریخی شان را با شجاعت بگزارند و

به بانگ چنگ بگویند آن حکایت ها که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش

و بی واهمه از جنود حرامیان و آدمی خواران و تبه کاران و ظلمه و قتله و عمله استبداد دینی و"سربازان بد نام امام زمان"، داستان یوسفان افتاده در چنگال گرگان را باز گویند. هم از قبح استبداد بگویند هم از حسن آزادی؛ و دین ورزی را در هوایی آزاد و پر رقیب تجربه کنند و اجتهادات نوین خود را با تشنگان معنویت در میان بگذارند. والبته "عراق ونجف" نام هرجاست که آزادگان در آن امن و آزاد وگشاده دست و گشاده زبان باشند که "این وطن مصروعراق و شام نیست".

لیمیز الله الخبیث من الطیٌب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض ... (انفال 37): "اینگونه خداوند پاک را از ناپاک جدا می کند و ناپاکی ها را بر هم می نهد و یکجا به آتش جهنم می سپارد."

آنگاه رطب خوردگان ولایت می مانند و وعٌاظ السلاطین و خدٌام الشیاطین و "مشایخ بی نشان از عشق" و سفلگانی که هرصبح و شام بر در سرای سلطنت سجده می برند و پشت بر قبله نماز می کنند و با غاصبان می نشینند و دست در خون مغصوبان می برند و عهد خالق را می شکنند که "بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند" (نهج البلاغه خطبه شقشقیه: و ما اخذ الله علی العلماء الا یقارٌوا علی کظٌة ظالم و لا سغب مظلوم)

مردم هم، غربال بصیرت بدست، می مانند تا خادمان را از خائنان باز شناسند و نگین سلیمان را از دست اهریمنان بیرون کنند و دیوان را از مسند خدیوان فرو کشند.

"آنروز ستم گران انگشت ندامت به دندان می گزند که چرا با رسول همراهمی نکردند و چرا فلان کس را به دوستی بر گرفتند." (و یوم یعضٌ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ... فرقان: 27 و 28 ).

می دانیم که مشاطگان قدرت و فراشان ولایت و پندارپروران بنگاه بانگ و رنگ و عمله استبداد دینی، گوشها را پر و دلها را خالی کرده اند که اگر خیمه خواجگی خودکامکان فرود آید معاصی و مفاسد از یک سو و اعادی و اجانب از سوی دیگر خاک ایران را فتح خواهند کرد و تنها دولت شیعی جهان را بر خواهند افکند. اما این فریبی فرسوده و دروغی کهنه بیش نیست. نظام شقاوت بنیاد استبداد خود بدترین مفسدت و معصیت است و شجره خبیثه ای است که بر آن اصناف حشرات رذائل جمع می آیند و فقط بهار فرخنده مردم سالاریست که بر خزان خشک خشونت و رذیلت مهر خاتمت خواهد زد.

بلی مزاج دهر تبه شده است و راهزنان و حرامیان در کمینند اما علمای اسلام دل قوی دارند و آسوده خاطر باشند که عرق ملی و غیرت دینی و همت مصلحانه و تعهد وطن دوستانه زنان و مردان و دانایان و روشنفکران این دیار هرگز این عزیز نگین را به دست اهریمنان نخواهند سپرد وایران را برای ایرانیان نگاه خواهد داشت.

حدیث حکومت شیعی و خطر زوال آن هم بهانه ای و افسانه ای بیش نیست. این حکومت چه شباهتی به سیره و سنت و شیوه و شریعت سردار عدالت ،علی(ع) دارد تا لاف از شیعی و علوی بودن زند؟ علی کجا و اکرام جاهلان و الجام عالمان کجا؟ علی خود از پیامبر اکرم می آورد که بارها فرمود "جامعه ای که در آن ضعیفان نتوانند حق خود را بی لکنت زبان از قدرتمندان بگیرند جامعه ای ناپاک است" (نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر) و حقا که نظام ولایت مطلقه جز این جامعه ناپاک دست پختی نداشته است که در آن قوه قضائیه پاک هیچ کاره است و قصابان همه کاره. امروز جانی تاوان انتقادی است. نقادان غدر می بینند و مداحان قدر. و

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر او رنگی

و باری مگر مشروعیت حکومت وابسته به عنوان شیعی و سنی است؟ مشروعیت یک قائمه بیشتر ندارد و آن عدالت است و بقیه هر چه هست فرع آن است. جمهوری اسلامی ایران به گفته آن فقیه فقید(آیت الله منتظری رضوان الله علیه) اینک نه جمهوری است نه اسلامی. دینی و شیعی انگاشتنش عین قلب حقیقت و جفا بر طریقت است.

و اگر چه نظام ولایت مطلقه واسلام عبوسش، قاطبه دینداران را شرمنده از مسلمانی کرده است، چهره متبسم و انسان نواز و حق مدار و خرافه گریز و خرد پذیر روشنفکری دیندار وعالمان پارسا چندان دلرباست که کسی از آن نگریزد و کفر را بر ایمان نگزیند. و "برغم مدعیانی که منع عشق کنند" اینجا هم سخن آن فقیه فقید حجت موجه ماست که در غیبت استبداد دینی، ایران از آن همه ایرانیان و شهروندان متساوی الحقوق خواهد بود و هر کس و هر قوم به اندازه قدر خود بر صدر می نشیند و اقبال می بیند.

از "هجمه کفر" هم باک ندارید. دینداران برهانهای قاطع دارند. فطرت و تاریخ با آنهاست. دلیل و علت در خدمت آنان است. چهار قرن است که در مغرب زمین گزنده ترین و کوبنده ترین حمله ها را به دین کرده و می کنند اما چراغ کلیسا هنوز روشن است و "رونق این کارخانه کم نشده است" و دینداری معرفت اندیش در بالندگی است و کتابهای محققانه در تاریخ و فلسفه و تفسیر دین بسی بهتر و بیشتر از کشورما به بازار می آیند. بلی روحانیان دیگر سروری نمی کنند و سقف حکومت را بر ستون شریعت نمی زنند. دین در جای خود نشسته است. نه در راس امور است نه در ذیل امور. و مردم به قدری که علم و هنر و فلسفه و نقد جدید رخصت می دهد پای اعتقاد را در گلیم دیانت دراز می کنند. کافران کفر می ورزند و مومنان ایمان. "مومنان ز اقرار مست و منکران ز انکار مست" و نهایتا ماندنی ها می مانند و رفتنی ها چون کفی بر آب می روند.

دشمنان با انبیا بر می تنند پس ملائک ربٌ سلٌم می زنند

کاین چراغی را که هست او نور دار از دم و پف های دزدان دوردار

بهار مردم سالاری و خزان خودکامگی حوالت تاریخی ماست و فردا که قیامت صغرای خلق قائم شود و فرٌ دولت فرادینی فرا رسد و آفتاب مردم سالاری طلوع کند وافسر فرومایگان فروافتد و جشن زوال استبداد دینی برپا شود و داغ دیدگان انسداد و استبداد، زنجیر بر پای زنجیربافان نهند و تبانی نهانی خرقه پوشان و ولایت فروشان و مثلث تیغ و طلا و تسبیح را آشکار کنند، روز شرمساری خودکامگان و دریوزگان آنها خواهد بود.

سخنی هم با عابدان و صالحان :

غاصبان حاکم، خود آب و خاک میهن را از عفونت استبداد (که اکبر گناهان کبیره است) انباشته اند و سلسله جور بر دست و پای خلایق نهاده اند، آنگاه خطیبان خناس، وسوسه و غلغله در افکنده اند که زلزله در پیش است و "پیراهن چاک ماهرویان" دامن زمین را چاک خواهد کرد. خرقه پوشان هم دام تزویر نهاده اند و سر حقه باز کرده اند و خواب و خرافه می پراکنند و دعا و تعویذ تعلیم می کنند و بر رونق بازار شیادی می افزایند. زلزله ای را که در ارکان ولایت افتاده می بینند و می پوشند و در عوض برای زلزله طبیعت و گناهان موهوم مردم می جوشند و می خروشند.

تاریخ اما نشان نمی دهد که پیامبر علیه السلام مردم را از زلزله ترسانده باشد یا دعای ویژه زمین لرزه به آنان آموزانده باشد! در عوض به گواهی روایات و ماثورات، آنچه پیامبر از آن می هراسید و پیروان خود را از آن می هراساند "چیرگی حاکمان بی رحم" بود و کمتر می شد که از مجلسی برخیزد و این دعا را نخواند: اللهم اقسم لنا من خشیتک ما یحول بیننا و بین معصیتک ... ولا تسلط علینا من لا یرحمنا:"خدایا از خشیتت چندان نصیب ما کن که گناه نکنیم ... و کسانی را که به ما رحم نمی کنند بر ما چیره مکن"( جامع الاحادیث، جلا ل الدین سیوطی).یعنی از نگاه باطن بین آن آموزگار بزرگ تقوا و توحید، سلطه ظالمین صد بار از لرزیدن زمین هراس آورتر بود. و به حقیقت اگر به دعا از خدا چیزی را باید خواست همانا برافتادن حاکمان بی رحم است، حاکمانی که از قتل و غصب و نهب و تجاوز و تطاول و چپاول و تقلب و تزویر و افترا و شکنجه و اعدام، مغولان و طالبان را شرمنده کرده اند.

نیکوست که همه نمازگزاران و خداخوانان از هر کرانه تیر دعا روان کنند و به پیروی افتخار آمیز از رسول اکرم این کلمات را بر لوح جان و صفحه زبان نقش کنند و در عیان و نهان، در شب و روز، در خانه و خیابان، در صلوات و مناجات و در سجده و قنوت، به هر لهجه و هر زبان، از صمیم جان بخوانند و از خدای رحیم رحمان بخواهند تا سایه سلطه سفلگان بی رحم را از سر امت مرحومه کم کند و چشم نمناک و دل غمناکشان را روشن و خرم کند.

شاعران و هنرمندان و خوش نویسان نیز وام هنرمندی را بگزارند و این کلمات پر برکات را بر الواح و صحائف، بر دیوان و ایوان و بر رسانه ها و رایانه ها رقم زنند و به شهد عبارت و سحر بلاغت بیامیزند و دل مظلومان را مسرور و چشم ظالمان را کور کنند.

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش

چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا می باش

fosil - ایران - تبریز
مهاجرت ?! ادمی نباید مثل همیشه اشتباهاتشو تکرار کنه. راه بهتری وجود داره برای حل کردن مشکلات ایرانی اسلامی خودمون
دوشنبه 3 خرداد 1389

i.am.the.world - لوکزامبورک - اش
این بهترین نگاه از عبدالکریم خان بود. بسیار عالیست. بنده همه انسانهایی را که در ان سرزمین زندگی میکنند به مهاجرت تشویق میکنم. اما نه با کیسه عقاید و باورهایشان. زمین یگانه سرزمین همه انسانهاست. شادباشید.
دوشنبه 3 خرداد 1389

پسر کرد ایران زمین - ایران - تهران
بشین سر جات عوضی فقط بلدی با کلمات بازی کنی خودت هم معنی جملاتت را نمی فهمی. هر از چند گاهی اربابانت بهت فشار می اوریند که چیزی بلغور کنی و به خورد سایتهاشون بدی. گوشی برای شندن حرف تو و امثال تو که در به در هستند وجود ندارد
دوشنبه 3 خرداد 1389

arashfarnod - کانادا - ونکور
با احترام:. آقای سروش راست می گن, الاآن ایران خیلی امن نیست , آقایان تشریف ببرند یک جای خوش آب و هوا, نطق کنند و دعای کمیل و ابو حمزه ثمالی بخونند(مطمئن نیستم اسم دعا درست را نوشتم) شاید چهار خانم زیبا هم خواستن اسلام بیارن بلخره در دیار کفر از نعمات اونجا استفاده کنند. آقای سروش این روحانیت و کل آن بدرد ریر گل هم نمی خورند, هرچه بدبختی می کشیم از این افراد پست و فرومایه است , حدود 000 500 هزار آخوند تو این مملکت است, کجاست آن نطق های آتشین زمان شاه , احمدی نژاد اگر همه چیزش بد بود اینش خوب بود که این وطن فروشان ماهیتشان را نشان دادند.از کیه تا به حال روحانیت شد شغل که اینها واسش لباسم درست کردند. ننگ نفرین بر همشون باد. بدبخت هایی که از روی فقر مالی و علمی و عقلی اومدن این لباس پوشیدن حداقل از شفیعی کدکنی یاد بگیرد. شرمتان باد ای شرافت فروشان بی مایه.
دوشنبه 3 خرداد 1389

vahid22 - آلمان - هامبورگ
خاک بر اون سرت که از فضولات آخوند میخوری!!
دوشنبه 3 خرداد 1389

dara20 - ایران - تهران
مرتیکه بی ناموس ایران را با اون نظریه های مالیخولیائیت به گند کشیدی و مثل سگ رفتی پیش اربابانت پناه گرفتی و حالا به همپالگیهای حرامزاده ات را نیز تشویق به فرار میکنی!!! با ثروت ملی حسابهای بانکی خودتان را حسابی پر از پول دزدی کردید و دغدغه خاطر ندارید و ماموریت ویران سازی ایران را نیز به بهترین شکلی برای اربابان خارجی تان انجام دادید. تف به اون هیکل بی شرم و پلید سفسطه گرت باد.
دوشنبه 3 خرداد 1389

LiliRose - کانادا - تورنتو
آخوندا بروند نجف کی خرجشون رو میده؟
دوشنبه 3 خرداد 1389

elcido - ایران - شیراز
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ
دوشنبه 3 خرداد 1389

robinhoodd - استرا لیا - ملبورن
حاجی ما خودمون خطمیم هوس کرد بچرخونی اون کمرو باسنو بهونه نیار...lol
دوشنبه 3 خرداد 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.