داریوش (راست) و بهروز وثوقی
قرار بر این بود که داریوش بعد ازکنسرت نوروزیش در ترکیه، یک کنسرت هم در دبی داشته باشد، اما قرارها به هم خورد و کنسرت او در دبی لغو شد و تنها کنسرت ترکیه اجرا شد. داریوش جزئیات قضیه را به این صورت شرح می دهد:
«برنامهگذار من پیرو برنامههای گذشته، آمد و قرارداد را بست و رفت دنبال مجوز. من به او گفتم بایستی شرایط زمانی را در نظر میگرفتید؛ چرا که دبی قلک بزرگ جمهوری اسلامی است و من فکر میکنم شرایط میتواند تاثیر داشته باشد.
من تعجب کردم که چرا امسال به من مجوز ندادند. موضوع دولت و این قبیل چیزها را زیاد بزرگ نمی کنم. آن را یک حادثه میبینم و الآن هم پیگیر این هستم که مشکل را حل کنم، چرا که همیشه آنجا رفتهام و همیشه برنامه داشتهام.
واقعیت این است که من دلایل را نمیدانم و نمیدانم که این ضربه را از کجا خوردم و گناه این ماجرا را به گردن چه کسی بیاندازم؛ ولی خوشبین هستم که در آینده نزدیک بتوانم در آنجا برنامه اجرا کنم.»
«تفریح ما اجرای کنسرت است»
با این همه زحمت و دردسر و دوندگی برای اجرا و ضبط آلبوم و بعد هم مسافرتهای فشرده و پیاپی برای اجرای کنسرتها، میشود مجسم کرد که داریوش برای رفع خستگی و استراحت و تفریح باید متد خاصی داشته باشد، اما توضیحی که میدهد دور از انتظار است.
وی می گوید: «من مدام کار میکنم. برای من کار زیاد وجود دارد. من روز به روز برای خودم کار تولید میکنم. بیشتر در استودیو کار میکنم. در منزل هم استودیوی خودم را دارم. کارهای بنیاد آینه را دارم. ادیت فیلمهای آینه را دارم. من و برخی دوستانم داریم برای پروژههای آینده برنامهریزی میکنیم و اینطور وقت من پر میشود.
در نتیجه تفریح ما اجرای کنسرت است. تفریحی که با مردم هستیم؛ مقابل مردم هستیم... من اینطور نگاه میکنم. به این کار به عنوان حرفه نگاه نمیکنم که بروم و پولی بگیرم و برنامهای بگذارم. باید در مقابل آن آرامش داشته باشم و از کاری که انجام میدهم لذت ببرم، تا متقابلاً مردم هم این حس را داشته باشند که لذت برده اند.»
طرفداران پروپاقرص داریوش خبر دارند که او آلبوم جدیدی را به بازار روانه کرده است به نام «دنیای این روزای من.»
داریوش درباره تهیه آلبوم می گوید: «این آلبوم بسیار زیبایی است که من دو سال در واقع با آن زندگی کردم؛ به آن عشق ورزیدم؛ شب و روز به آن فکر کردم. با دو تا از عزیزان بسیار نازنینم روزبه بمانی و علیرضا افکاری که بچههای بسیار بامحبتی بودند. چقدر به من انرژی دادند و چقدر بین ما سه نفر اعتماد وجود داشت.
بااینکه فاصله ما دور بود، پدرانه به من نگاه کردند، من هم مثل فرزندانم به آنها نگاه کردم. از آنها سپاسگزارم که اینقدر وقت گذاشتند و اینقدر با عشق به این مسئله نگاه کردند. اصلاً به این مسئله که «تو داریوش هستی، ما که هستیم؟ چه هستیم ؟ جوانیم و...» را نمی خواهم به آن بپردازم.
این حس غریبی که بین شاعر و خواننده و آهنگساز و تنظیمکننده وجود دارد، یا وجود داشت در زمان گذشته و من با آن مواجه بودم، که ما با آهنگساز و شاعر چشم در چشم هم مینشستیم و ترانهها را زندگی میکردیم، لحظه به لحظه کارها را مرور میکردیم… این اتفاق دوباره بعد از ۳۵ سال افتاد، با آلبومی که با روزبه بمانی و علیرضا افکاری کار کردم.
آلبومی کاملا عاشقانه است. این آلبوم از امید میگوید. از خانه میگوید. از اعتماد میگوید. ازعشق میگوید. از کنار هم بودن میگوید. مرا به خاطرات دوران جوانی بردند. همان جوانی که از ۱۹ سالگی آغاز کردم.
البته در این آلبوم کارها مدرنترشده، اما با این وجود این ۸ آهنگ حس آن موقع را برای من دارد. میدانید، کار باید به دل من بنشیند؛ از آن لذت ببرم. اگر لذت ببرم و قلب مرا لمس کند، میتواند قلب دیگری را هم لمس کند.
الآن هم درست مانند برنامهای که در آلبوم قبلیم داشتم و از طریق سایتهای خودم آن را در اختیار مردم گذاشتم؛ الآن هم از طریق اینترنت، این آلبوم را در اختیار مردم میگذارم.»
ترانه «دنیای این روزای من» جزو ترانههای برتر فروردینماه رادیو فردا است.
داریوش پیشتر گفته بود که دلش برای عاشقانه خواندن تنگ شده و حالا توانسته است بالأخره با ارائه آلبومی کاملاً عاشقانه به آرزویش جامه عمل بپوشاند.
اما عشق میتواند چهرههای متفاوتی داشته باشد؛ مثل عشق به یک همنوع، عشق به یک هم نسل، عشق به یک همراه... و حکایت داریوش از ترانهای دیگر از آلبوم «دنیای این روزای من» پیام چنین عشقی است.
«کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟»
داریوش می افزاید: «یکی از ترانهها را به دوست و برادر عزیزم بهروز وثوقی تقدیم کردهام. ترانهای به نام «قیصر» که دوستانم برای آن آهنگ بسیار زیبایی ساختهاند و شعرش را روزبه بمانی گفته بود و تصویر آن برگرفته از فیلمهای بهروز است.
در واقع تقدیری از بهروز وثوقی است. تقدیری از هنرمندی که در خارج از ایران سی سال استقامت کرد. من همیشه میگویم فرقم با بهروز وثوقی به نوعی در این است که من ابزار کارم را با خودم از آن طرف دنیا آوردم.
بهروز وثوقی که اینهمه استوار و قیصروار ایستاده است، ابزارش را نتوانست با خود بیاورد. او شرایط را برای خود طوری ساخته است که کمتر آسیب پذیر باشد. من برایش آرزوی سلامتی دارم. ترانه شعر زیبایی دارد:
این روزا گوزنُ سر نمیبُرن
میشکنن شاخش و میفرستن تو باغ
این روزا تاقُ نمیریزن سرش
سر گلهاشون رو میکوبن به تاق
آخر نمایشا عوض شده
همه نقش همُ بازی میکنن
اونایی که چشمشون به قدرته
همپیالههاشُ راضی میکنن
نمیدونم اگه برگردیم عقب
دل طوقی واسه کی پر میزنه؟
اگه فرمونُ یه شب دوره کنن
چند تا چاقو پشت قیصر میزنه؟
نمیدونم اگه برگردیم عقب
داشآکل به عشق کی سر میکنه؟
اگه رستمُ ببینه روی خاک
پشتشُ بازم به خنجر میکنه؟
پای روضه خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگیه
دورهای که عاقلاش زنجیرین
سوتهدل شدن یه دیوونگیه
این روزا دوره غیرتکُشیه
کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟
بکُشی و نکُشی میکُشنت
اینجا... اینجا بازارچه آبمنگلیاست».
داریوش هم مانند بعضی خوانندگان دیگر، راه حل بسیار مناسبی برای یک معضل پیدا کرده است و آن هم پخش ترانههایش به رایگان در اینترنت است.
مسلماً دوستداران داریوش در ایران به آسانی دسترسی به آثار هنرمندان ندارند، جز از طریق اینترنت. ولی میتوان گفت که شنونده مدیون هنرمند میماند که برای خلق اثرش وقت انرژی و هزینه صرف کرده است. اما چه میشود کرد که شنونده معمولاً راهی برای ادای دین ندارد.
اهی که داریوش پیشنهاد میکند، اهدای اجناس مورد نیاز در حد بهای آلبوم به سازمان های خیریه در ایران است.
به گفته داریوش «این کار را از آلبوم قبلی آغاز کردیم و الآن این پیام را هم به هموطنان میدهم که این کار زیباست. در مرحله اول آدم به خود میگوید الآن که من این کار را گوش میدهم، چه زحمتی برایش کشیده شده است؟ هنرمند چه مخارجی برای آن متحمل شده است؟ حالا که مجانی به دست من رسیده است یا دوستانم آن را برای من فرستادهاند...
اگر آن حس مسئولیتپذیری در مردم ما یک ذره شکوفا بشود؛ که البته این حس هست و وجود دارد! اما اگر کمی تحریکش کنند و احساس مسئولیت کنند...
این راهکاری بود که ما در توزیع آلبوم «معجزه خاموش» از آن استفاده کردیم و من در این آلبوم هم دارم اجرا می کنم.
از هموطنانم خواهش می کنم! میدانم که آلبوم اصل به دستشان نخواهد رسید. اما اگر میشود، ده یا بیست نفری، با قیمت اصلی اثر که در بازار به فروش میرود، یک قلک درست کنند. این قلک قطعاً پول زیادی خواهد بود. خودشان به یک سازمان خیریه اهدا کنند.
این پول را به سازمان حمایت از کودکان خیابانی، کمپهای ترک اعتیاد کمک کنند. به این سازمانها پول ندهند! بلکه جنس بخرند؛ برنج و قلم و کتابچه بخرند. چند نفر از دوستانم در ایران این کار را شروع کردهاند.
باید باور کنیم که ما میتوانیم حس مسئولیتپذیری را در مقابل جامعه خودمان داشته باشیم، چرا که جامعه ما آنقدر زخمی است که این زخمها باید به دست خود مردم باید درمان بشود و اینها یک تلنگر است. آلبوم من شاید یک بهانه باشد».
صدای داریوش برای شنوندگان ایرانی بسیار آشناست، با سبکی بسیار آشنا. ترانههایی معمولاً آرام با اشعاری پرمعنا که صدای داریوش به آن عمق و زندگی میبخشد. اما برخی مواقع برای یک خواننده پرسابقه و صاحبسبک این وسوسه پیش میآید که از شیوههای جدیدی برای خواندن استفاده کند و تجربهای با سبکهای متفاوت و تازه موسیقی داشته باشد. مثلاً چه میشد اگر داریوشی که ما اینقدر خوب میشناسیم، ناگهان آهنگ رپ یا تکنو میخواند؟!
«قاضیهای اصلی مردم هستند»
داریوش در مورد کارهایش می گوید: «من کارهای زیبایی میشنوم و میبینم که چقدر قشنگ است و هوس هم میکنم که یک امتحانی بکنم، ولی چون چارچوب کاری خودم را میدانم، هرچند که از آن لذت میبرم، ولی پایم را از آن چارچوب فراتر نمیگذارم.
ممکن هم هست اگر به آن شیوهها بخوانم برای شنوندههایم تعجبآور باشد. من کار تعجبآور نمیخواهم بکنم . شنونده کارهای من هم به یک سبک عادت کرده و من سعی میکنم در این سبک تکرار نشوم.
سعی میکنم نوآوری داشته باشم و در عین حال خط خودم را ادامه بدهم، ولی کارهای جوانها را میشنوم. میبینم که از ریتمهای مدرن استفاده میکنند.
من اگر بخواهم یک کار مدرن انجام بدهم، از آن کار مدرن یک چیز مدرن یاد میگیرم. اگر داریوش این را بخواند، چطور میشود؟ این را از خودم میپرسم.
کماکان دو تا از کارهایم را دارم به این سبک کار میکنم که آنها هم به عنوان تکآهنگ منتشر میشود و شعرهای بسیار زیبایی دارد؛ چرا که با شعر میخواهم پایه را محکمتر نگه دارم.
من موشکافانه به موسیقی میپردازم؛ تا جایی که بدانم از چارچوب خودم خارج نشدهام. قاضیهای اصلی مردم هستند که تشخیص میدهند این کار درست بوده یا اشتباه بوده است».
از خستگی ناپذیری داریوش همین بس که در حال حاضر مشغول تهیه یک ترانه جدید است. این بار مانند بسیاری از کارهای پیشترش، بیشتر به یک عشق بزرگ و مهم پرداخته است، یعنی عشق به میهن.
داریوش: «دارم یک کار بسیار پر انرژی را اجرا می کنم که شعری و مضمونی است از دوره مشروطیت که آن را به عنوان ترجیعبند استفاده کردهام و بعد شعر دیگری ادامه می دهد با این مضمون که:
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن ز بساط عافیت برچیدن
در دست، سر بریده خود بردن
در یک یک کوچه ها گردیدن
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی؟
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|