داستان کوتاه کوهنورد

داستان کوتاه کوهنورد

کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد.

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

- نجاتم بده خدای من!
- آیا به من ایمان داری؟
- آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام
- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید از فراز کیلومترها ارتفاع. گفت: خدایا نمی‌توانم.
خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟
کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها نیم متر با زمین فاصله داشت.

bluestar - ایران - تهران
این داستان یک داستان دروغ و ساختگیه و سعی داره عقل و ایمان را در برابر هم قرار بده. و اینطور میگه که این کوهنورد به حرف عقلش گوش کرده و مرده و اگر به حرف ایمانش گوش کرده بود موفق شده و زنده مانده بود. ولی عقل و ایمان از یک جنسند و قرآن بارها اهل ایمان را به تعقل دعوت کرده و ایمان بدون پشتوانه عقلی از کسی پذیرفته نیست. در تعالیم قرآن پیامبر رسول ظاهری و عقل رسول باطنیه. به نظر من هر چیزی رو که خواستند به نام دین و مذهب به شما غالب کنند تحقیق کنید و اگر با عقل تعارض داشت نپذیرید تا انحراف و تحریف وارد ایمانتون نشه. اگر در شرایط این کوهنورد گیر کردید به خدا توکل کنید و از او کمک بخواهید که عقل شما را به کار بندازه تا راهی پیدا کنید. به هیچ صدای موهومی هم گوش نکنید. چون خدا از بین 124 هزار پیامبر فقط با حضرت موسی حرف زده. //// یه مورد دیگه اینکه ابن سینا هر وقت پاسخ مسائل علمی را نمیدانست دو رکعت نماز میخواند و از خدا کمک میخواست.
دوشنبه 23 فروردین 1389

amin7777 - انگلستان - منچستر
به راستی درون زندگی روزمره چه جوری ایمان رو از باطل باید تشخیص بدیم?
دوشنبه 23 فروردین 1389

قازقلنگ - ایران - تهران
bluestar - ایران - تهران اقای ای کیو خوب معلومه که این داستانه مگه حتما داستان باید واقعی باشه؟ و اما با حرف بعدیت کاملا موافقم مردم هم با این اتفاقات 31 ساله گذشته پی به ماهیت واقعی دین بردند و فهمیدند که باید دین رو بوسید و گذاشت کنار. حالا شما از کجا میدونید که خدا فقط با موسی حرف زده شاید با کسای دیگه هم حرف زده اما به تو نگفته.
دوشنبه 23 فروردین 1389

Pezhman - اتریش - وین
داستان جالبی است.اما خدا مگر زبان هم دارد.؟. واگر دارد , چرا , 1400 سال در برابر خودسوزی دخترانی که تحت نام او واسلام مورد ظلم وزور قرارگرفتهاند لال است.دزدی رسولانش را زیر عنوان غنیمت به سکوت برگزار و برده داری میکند.
دوشنبه 23 فروردین 1389

iranazadiran - ایران - تهران
bluestar - ایران - تهران. داستان شما که غیر واقعی تر از حقیقتت ملموس درون این داستان بود. به این معنا نیست که اگر ابوعلی سینا جای این مرد بود باید تعقل بکار میکرد و در آن تاریکی محض متوجه میشد که تنها یک متر با زمین فاصله دارد یا همانجا آویزان نماز را اقامه میکرد قبلش هم یک تیمم میکرد. ریسک کردن زمانی که به فرمان خداست نه تنها لازم بلکه ضروریست. کسی موفق است و زنده که خود را در معرض آن بیاندازد بدون فکر و محاسبه و بالا پایین یا زشت و زیبا و سود و زیان آن. مگر حضرت موسی برادر خوانده خدا بود که تنها او بتواند به گوش کلام خدا را بشنود خداوند در قلب و وجود تمام بندگانش حضور دارد تنها باید این حضور را لمس کرد تا حتی بهتر از موسی و عیسی و عمرو زید آن را دید و شنید و حتی چون مریم مزدوج شد و عیسی به دنیا آورد و چون آدم با دستان خداوند ساخته و پرداخته شد. تنها نباید میان خود و خدا شیادان بهشت فروش جهنم خراب کن قرار داد که قضیه برعکس خواهد شد. حق آن مرد غیر از مردن چیز دیگری نبود و لیاقتش همان.
دوشنبه 23 فروردین 1389

mehdi_30ya30 - ایران - تهران
شایدم مثل ابراهیم که خواست سر اسماعیل رو ببره و گوسفندی جلو سبز شد اینم یه تشک ومتکا با پر قو زیرش سبز میشد. داستان ابراهیم رو گذاشتن عید قربان شاید اینم اکه به خدا گوش میداد اسمش میشد عید نیوتن چون مربوط به جاذبه زمینه شایدم این داستان قبل نیوتن بوده و خودش جاذبه زمینو کشف میکرد راستی اونوقت اسمش چی میشد؟
دوشنبه 23 فروردین 1389

mehrzzzad - ادمنتون - کانادا
اون چه خدای مریضیه که فقط در فکر نشون دادن قدرتشه و داره از سره بیکاری ادمهای درمونده رو ازمایش می کنه!!!!
دوشنبه 23 فروردین 1389

*پسر شجاع* - ایران - تهران
bluestar - ایران - تهران. کاملا با حرف شما موافق هستم عقل و ایمان مانند 2 بال پرنده هستند که انسان رو به سمت کمال و خوشختی میبره....در ضمن هر کسی که زندگی نامه بو علی سینا رو خوانده باشه در آن گفته که حر وقت مشکلی برای من پیش می آمد که از حل آن عاجز می ماندم 2 رکعت نماز می خواندم و از خدا کمک می خواستم .....
دوشنبه 23 فروردین 1389

عجب نازی داره دلبر - ایران - تهران
به هر حال خدا بدلیل " عدم اطلاع رسانی صحیح!" مقصر است. بجای اینهمه ررد و بدل شدن کلمات بیهوده، می توانست بگوید نیم متر با زمین فاصله داری!!. خدا هم عقلش پاره سنگ بر می دارد گاهی!. همین کارا رو کرده ملت به این روز افتادن دیگه!
دوشنبه 23 فروردین 1389

ممقلی - ایران - شیراز
یه بارم برای من ندا اومد که من از طرف حضرت امام حسنم ،پرسید اگر مومنی بگو امام حسن چندمین امامه ؟گفتم خوب امام دومه.گفت :نخیر من از طرف امام حسن عسگریم ،ول کرد رفت!!!!!!!!!!!!1
دوشنبه 23 فروردین 1389

mah1 - ایران - تهران
این اگه عقل داشت تو تاریکی محض نمیرفت کوهنوردی!
دوشنبه 23 فروردین 1389

kaveh880 - ایران - زابل
خداجون میمردی واضح به این بدبخت میگفتی نیم متر فاصله س !!!. راستی اگه میگفت که اسمش رو خدا نمیذاشتن اصلا نمیدونم چرا این خداها مثل آدم حرف نمیزنن بفهمیم !!!!
دوشنبه 23 فروردین 1389

nahid amid - فرانسه - پاریس
داستان اموزنده ای بود.../ صدای الهام بخشی که کوهنورد بخت برگشته شنیده بود، صدای ضمیر باطن او بود، و اگر بخودش (خدای وجودش ) ایمان و اعتقاد داشت حتما طناب را پاره می کرد و نجات پیدا می کرد. ضمیر باطن انسانها دریای بی انتهایی از دانستنی هاست.. به خود و باورهایتان اعتقاد و ایمان داشته باشید.
دوشنبه 23 فروردین 1389

iranazadiran - ایران - تهران
به قول دوستمون mah1 اگه این عقل درستی داشت که راه به این صعبالعبوری. رو اونم تو شب بدون هیچ امکانات و پیش در آمدی شروع نمی کرد. و در بی عقلیش همین بس حالا که از همه جا رانده و مانده شد و به خدا رجوع کرد حداقل کله شقی رو کنار بذاره و به حرف خدا گوش کنه آخه خدا برا خودش عزتی قائله و از خود راضی هست کسر شانش میشه یکی براش خالی ببنده . خوب تو که عقل درست حسابی نداری بیجا میکنی حرف گوش نمی کنی خوب حالا دلشو نداشتی حداقل تلاش کن یه کم دستتو این ور اون ور بچرخون آخه جرات نیم متر جابجایی رو هم نداشتی تا صبح مثل مرده متحرک موندی که چی بشه تو رو چکار به کوه. مردن حقت بود.
دوشنبه 23 فروردین 1389

pelle - سوئد - استکهلم
من فکر نمی‌کنم بلو استار ذاتأ آدم بدی باشد و فقط به چیزی که باور و ایمان دارد پایبند است اکثر کامنت هاش از روی غرض نیست و فکر می‌کنم نباید بقیه او را بخاطر اینکه عقیده اش را بیان می‌کند به او گیر بدهند,ما آزادیم هر جور بخواهم فکر کنیم تا زمانی به کسی صدمه نزند . خیلی تفاوت است بین او با تشنه-بینوایان -همسفری که فکر می‌کنم ساندیس خورای قهاری هستند.بهر این نظر من بود.
دوشنبه 23 فروردین 1389

lamasab - آلمان - هامبورگ
"عجب نازی داره دلبر" خیلی‌ باحالی‌ اصلا ناز ناز همهٔ باحال‌های عالمی. جوابش به همین راحتی‌ بود که این گفت حالا هی‌ آسمون ریسمون به هم ببافید
سه‌شنبه 24 فروردین 1389

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.