مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.
azin irani - استرالیا - سیدنی |
متاسفانه باید بگم یکی از خصوصیات بارز ما ایرانیان همین زود قضاوت کردن است |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
Markopolo vic - استرالیا - ملبورن |
خدا رو صد هزار مرتب شکر. |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
dour az khaneh - هند - پونا |
خیلی قشنگ بود دستتون درد نکنه .عالی ........... |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
fereshteh nejat - امارات - دبی |
خیلی جالب بود :) |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
gggfff - ایران - ایران |
عالی بود متشکرم |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
ستاره مشرقی - ایران - ایلام |
واوووووووووووووووو چه رمانتیک.... |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
fosil - ایران - تبریز |
منم فسیل, "هرگز زود قضاوت نکن", مدتی در خدمتتان نبودم, شرمنده ام, دست خودم نبود, 22 بهمن کار زیادی داشتم. الان هم مشغول چهار شنبه سوری ,عید و 13 بدر هستم, خلاصه سرم خیلی خیلی شلوغه |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
دختر شجاع - امارات - دبى |
سلام امروزخواهرم از بیمارستان مرخصش کردن حالش یه کمی از اول بهتره ولی راه رفتنش براش مشکله دکتر میگه یه ماه طول میکشه تا درست راه بیفته خیلى درد میکشه( التماس دعا) زنده باشید |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
diaco321 - ایران - شیراز |
10 سال قبل ..... |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
*پسر شجاع* - ایران - تهران |
دختر شجاع - امارات - دبى . سلام ...مگه برای خواهرتان اتفاقی افتاده بود ...... |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
mamadi - ایران - تهران |
امیدوارم یک روز برسد چشم (بصیرت)سیدعلی یکدست و احمد مموتی باز شود ودست از برادر کشی بردارند آمین یا رب العالمین |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
سلامتی - بلژیک - نمور |
دختر شجاع - امارات - دبى . من دعا کردم.نگران نباش. |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
niyaz - انگلیس - لندن |
دختر شجاع - امارات - دبى . . به امید خدا زودتر حالش خوب بشه ودرد کمتری بکشه. الهی امین |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
دختر شجاع - امارات - دبى |
سلام پسرشجاع من خواهر دختر شجاع هستم خواهرم22بهمن با باتوم زدن کمرش مهره کمرش خورد شده عملش کردن ولى حالش زیاد خوب نیست |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
khanoom - کویت - کویت |
خیلی قشنگ بود . |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
SarayeAzadi - انگلیس - لندن |
داستان عبرانگیز و زیبایی بود. سپاس |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
*پسر شجاع* - ایران - تهران |
دختر شجاع - امارات - دبى . واقعا ناراحت شدم ....این ماموران حکومت اصلا رحم و انصاف ندارند ...خدا بداد این مردم برسه .....امیدوارم خواهرتون زود سلامتیش رو بدست بیاره ... |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
ab55 - فنلاند - هلسینکی |
fosil - ایران - تبریز:. دمت گرم الاهی فدات شم, نهایت سعی خودت را بکن ازادی از ان ماست. |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|
mashghe eshgh - سوئد - گوتنبرگ |
سلام بر دوستان خدا انشا الله چشمان دو تا برادرزاده های مرا هم شفا دهد و انها هم ببینند و پدر و مادرشان شاد شوند من که امیدوام امین یا رب العالمین به امید انروز |
چهارشنبه 28 بهمن 1388 |
|