مردان مسلح چگونه گشت پلیس را به رگبار بستند

مردان مسلح چگونه گشت پلیس را به رگبار بستند

پرونده های قتل دو مامور پلیس که در حوادثی جداگانه به شهادت رسیدند، روز گذشته در دو شعبه دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار گرفت.


به گزارش خبرنگار ما، در اولین محاکمه که در شعبه 71 دادگاه برگزار شد ابتدا ذبیحی زاده نماینده دادستان تهران در جایگاه قرار گرفت و در توضیح کیفرخواست گفت؛ 25 فروردین ماه سال 85 ماموران پلیس حین گشت زنی به ماشین زانتیایی که صندلی عقب آن درآمده بود، مشکوک شدند و آژیرکشان از راننده خواستند توقف کند، اما راننده با سرعت بیشتری به حرکت ادامه داد و زمانی که دید پلیس او را تعقیب می کند به سمت ماموران آتش گشود. بعد از چندین ساعت تعقیب و گریز و در یکی از این شلیک ها تیر مردان زانتیاسوار از پشت به سرگرد محسن ندافان برخورد کرد و باعث شهادت وی شد. یک شهروند نیز حین تیراندازی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. وی ادامه داد؛ سرانجام بعد از چندین ساعت تعقیب و گریز ماموران موفق شدند دو مرد زانتیاسوار را در حالی که ماشین را رها کرده بودند و قصد فرار داشتند دستگیر کنند. دو متهم که محمدرضا و عبدالمجید نام دارند به تیراندازی اعتراف کردند و تحقیقات نشان داد ضارب عبدالمجید است. البته متهمان پیش از این مورد محاکمه قرار گرفتند و در دادگاه انقلاب محارب شناخته و به اعدام محکوم شدند. آنها همچنین برای پرونده شهروندی که در این تیراندازی به قتل رسید نیز محاکمه شدند. اما در مورد قتل شهید ندافان پرونده به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شده است که من به عنوان نماینده دادستان تهران تقاضای صدور حکم قانونی در این خصوص را دارم.

در ادامه با توجه به اینکه خانواده شهید ندافان در دادگاه حضور نداشتند و پیش از این تقاضای خود را مبنی بر قصاص اعلام کرده بودند قاضی عزیز محمدی از عبدالمجید خواست در جایگاه قرار گیرد. وی اتهام خود را قبول نکرد و گفت؛ من به سمت آن مامور تیراندازی نکردم. فرد سومی هم با ما بود که او شلیک می کرد. او کلاشینکف داشت و تیراندازی ها را انجام می داد و من فقط در خودرو نشسته بودم.

متهم در ادامه ادعا کرد او و همدستانش تا قبل از شروع تعقیب و گریز هیچ جرمی انجام نداده بودند. وی همچنین درباره علت فرارشان ادعا کرد؛ ما ترسیده بودیم و نمی دانستیم باید چه کنیم. دو کلاشینکف داشتیم که اگر پلیس ما را با آنها دستگیر می کرد قطعاً زندانی می شدیم. بعد از دستگیری من علی متهم اصلی پرونده را معرفی کردم اما او را بازداشت نکردند.

سپس قاضی عزیز محمدی از یکی از ماموران پلیس که در آن حادثه حضور داشت، خواست مشاهدات خود را بازگو کند. وی گفت؛ روز حادثه ما در حوزه استحفاظی خودمان در اتوبان آزادگان در حال گشت زنی بودیم. من روی صندلی جلو نشسته بودم و شهید ندافان در صندلی عقب نشسته بود و همکار دیگرم هم رانندگی می کرد. ما به پمپ بنزین رفتیم و بنزین زدیم. وقتی از جایگاه خارج می شدیم، یک زانتیا را دیدم که صندلی عقب نداشت و از آنجایی که من مظنون گیر بودم و مشخصات ظاهری مجرمان را می دانستم به دو سرنشین خودرو مشکوک شدم. بلافاصله چراغ گردان را روشن کردیم و از راننده زانتیا خواستیم توقف کند. ما با بلندگو به او دستور توقف دادیم، اما توجهی نکرد و سرعت ماشینش را زیاد و فرار کرد. این شاهد ادامه داد؛ تعقیب و گریز ادامه داشت. چند دقیقه بعد وقتی دو مرد زانتیاسوار دیدند ما دست بردار نیستیم یکی از آنها که همین متهم حاضر در دادگاه است (اشاره به عبدالمجید) بالاتنه خود را از صندلی جلو بیرون آورد و روی پنجره نشست و با کلاشینکف ما را به رگبار بست. ما هم با سلاح های کمری شروع به شلیک کردیم. سلاح عبدالمجید روی رگبار بود و تقریباً هر دقیقه یک بار خشابش را عوض می کرد. وی گفت؛ بعد از چند ساعت ما از اتوبان خارج شدیم. نیروی کمکی هم خواسته بودیم. وارد اتوبان قم شدیم. در نقطه یی آنها پیچیدند، ولی یک تریلی راه ما را بست. بنابراین ما از لاین روبه رو آنها را تعقیب کردیم. عبدالمجید همچنان شلیک می کرد. یکباره شهید ندافان فریاد کشید. البته بلافاصله به من گفت چیز مهمی نیست. ما به تعقیب ادامه دادیم. در جایی وقتی زانتیا را پیدا کردیم، دیدیم شیشه های آن خرد شده است. مظنونان خودرو را رها کرده بودند. در این هنگام نیروهای کمکی رسیدند و ما عملیات را به آنها سپردیم و به سمت بیمارستان رفتیم اما متاسفانه ندافان به شهادت رسید.

وی گفت؛ من تاکید می کنم دو نفر در زانتیا بودند. اصلاً آن ماشین صندلی عقب نداشت که کسی روی آن بنشیند و چهره عبدالمجید را هم به خوبی به یاد دارم و مطمئن هستم او بود که به سمت ما شلیک می کرد.

بعد از اظهارات این مامور پلیس در حالی که عبدالمجید همچنان منکر تیراندازی بود محمدرضا دیگر متهم پرونده در جایگاه حاضر شد و از خود دفاع کرد. این مرد نیز ادعا کرد شخص سومی به سوی پلیس تیراندازی کرد.

در حالی که هیات قضات شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران برای صدور رای دادگاه وارد شور شده بودند پرونده دیگری در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار گرفت. مقتول این پرونده نیز مردی به نام محمدتقی است که به گفته خانواده اش سرهنگ بازنشسته است.

در ابتدای این جلسه نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و گفت؛ در تاریخ شش بهمن ماه سال گذشته ماموران پلیس با تماس تلفنی زنی متوجه شدند جسد مردی به نام محمدتقی در خانه اش رها شده است. این زن به ماموران گفت؛ شب در خانه نبوده و صبح هنگامی که برگشته متوجه شده شوهرش به قتل رسیده است. با توجه به اینکه محمدتقی خفه شده و مبلغی پول نیز از خانه اش برداشته شده بود پلیس دریافت انگیزه این قتل سرقت است. این در حالی بود که ماموران متوجه شدند ماشین مقتول نیز به سرقت رفته است. با ردیابی شماره خودرو سرانجام بعد از چند روز ماموران آن را شناسایی و متوقف کردند. جوانی که راننده بود، اشکان نام داشت. او ادعا کرد دوستش محمد ماشین را به او داده است اما زمانی که محمد دستگیر شد اعلام کرد خودرو از ابتدا دست اشکان بوده است. اعترافات این جوان از راز قتل محمدتقی پرده برداشت.

نماینده دادستان تهران ادامه داد؛ با توجه به تحقیقاتی که انجام شده است محمد و اشکان بعد از ورود به خانه محمدتقی دست و پای او را بستند و وی را به قتل رساندند و مطابق اعترافات انجام شده اشکان عامل قتل است. در ادامه جلسه دادگاه اولیای دم مقتول در جایگاه حاضر شدند و برای متهم تقاضای صدور حکم قصاص کردند. سپس اشکان به دفاع از خود پرداخت. وی گفت؛ من اتهام قتل را قبول ندارم. محمد او را به قتل رسانده است. پسر جوان که در مرحله بازپرسی و بازسازی صحنه قتل به آدم کشی اعتراف کرده بود این بار سرسختانه اتهامش را منکر شد به همین دلیل قاضی همتیار از محمد خواست در مورد ادعای اشکان توضیح دهد. وی گفت؛ بعد از اینکه وارد خانه شدیم من پاهای مقتول را بستم و بعد اشکان بود که شال گردن سیاه و سفیدی را دور گردن او انداخت و خفه اش کرد. زمانی که اشکان محمدتقی را خفه کرد خانه را به هم ریختیم. اشکان پول ها را برداشت. چند قطعه طلا هم بود که آن را هم برداشتیم و بعد سوار ماشین مقتول شدیم و به راه افتادیم. پول ها را تقسیم کردیم اما طلاها قلابی بود و آن را دور انداختیم. گفته های محمد به جدال میان دو متهم پرونده انجامید و آنها با عصبانیت یکدیگر را متهم به قتل کردند. سپس قاضی همتیار از وکلای مدافع دو متهم خواست از موکلان خود دفاع کنند. هیات قضات بعد از پایان جلسه محاکمه برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.

amoo uk - انگلیس - لیدز
بیکاری مشکلات اقتصادی نبود رفاه اجتماعی دین دروغین ناب خامنه ای بدبختیها را دو چندان کرده
یکشنبه 18 بهمن 1388

DADA-S - هلند - آمستردام
حد عقل میزدین یه چند تا بسیجی‌ رو هم میترکوندین این جوری اقلش دعای مردم پشتتون بود اسمتون هم به نیکی‌ یاد میشد.
یکشنبه 18 بهمن 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.