بهروز وثوقی در فیلم قیصر
نمایش فیلم سینمایی قیصر حدود چهل سال پیش، از دهم دی ۱۳۴۸ در دوازده سینمای تهران شروع شد. کارگردان فیلم مسعود کیمیایی نام داشت که پیش از قیصر فیلمی به نام "بیگانه بیا" ساخته بود، که با موفقیت همراه نبود.
در مقطعی که سینمای ایران، از جمله به خاطر فشار سانسور، به بحرانی سنگین فرو رفته بود، قیصر به روی پرده آمد و همه را غافلگیر کرد. در آشفته بازار فیلمهای مبتذل و بی مایه، قیصر از داستانی گیرا و ساختی نسبتا سنجیده برخوردار بود.
فیلم قیصر که بسیاری آن را پیشرفتی مهم در سینمای ایران ارزیابی کردند، داستانی ساده را روایت میکند. بیشتر ماجراهای فیلم در محلات قدیمی جنوب تهران میگذرد: دختری به نام فاطی سم خورده و خود را کشته است. از نامهای که به جا گذاشته درمییابیم که یکی از اوباش محل به نام منصور به او تجاوز کرده، و دختر از این ننگ خود را کشته است. برادر بزرگ فاطی به نام فرمان (با بازی ناصر ملک مطیعی) که خود زمانی چاقوکش و "بزن بهادر" بوده، برای انتقام به سراغ منصور میرود، اما در نزاعی نابرابر به دست او و دو برادرش (کریم و رحیم) کشته میشود.
برادر کوچک فرمان به نام قیصر (با بازی هنرمندانهی بهروز وثوقی) که در آبادان کار میکند، برای دیدار خانواده به تهران میآید. در صحنهای پرتنش قیصر از خودکشی خواهر و قتل برادر باخبر میشود. او تصمیم به انتقام میگیرد، در روزهای بعد به سراغ سه برادر قاتل میرود، و آنها را یکی پس از دیگری با چاقو به قتل میرساند؛ اولی را در حمام، دومی را در کشتارگاه و سومی را در انبار راه آهن. در پایان قیصر به دست مأموران پلیس از پا در میآید.
فیلم قیصر با فروش بسیار بالا به رکوردی تازه در سینمای ایران رسید و با محبوبیت فراوان در میان جوانان، به صورت یک "موج فرهنگی" درآمد. دهها فیلم جاهلی به تقلید از قیصر ساخته شد.
افزون بر تماشاگران عادی سینما، بیشتر روشنفکران و منتقدان سینمایی نیز از قیصر ستایش کردند، و آن را "تولدی تازه برای سینمای ایران" دانستند.
پرویز دوایی (پیام) یکی از سرشناسترین منتقدان سینما، نقدی مفصل در ستایش قیصر نوشت به عنوان "مرثیهای برای ارزشهای ازدسترفته". در این مقاله آمده است: «قیصر قصۀ مرگ دورانی است که ارزشهایش آخرین رشتهای بود که جامعۀ ما را به زندگی خاص و ناب ایرانی میپیوست...»
دوایی میگوید که قیصر به "پیروی از فرمان خون و غیرت و انسانیت" دست به عمل زده است. او میافزاید: «انتقام قیصر انسانیترین، سالمترین و لذتبخشترین عملی است که از مردی چون او میتوان انتظار داشت.»
دوایی بر نکتهای انگشت میگذارد که برای امروزیان بسیار روشنگر است: «دید و برداشت او (کارگردان فیلم) از این محیط، به رنگ فرهنگ غرب آلوده نشده است.»
فیلم قیصر |
ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز نامی، در نوشتهای بلند سخت از فیلم قیصر ستایش کرد.
نجف دریابندری، نویسنده و مترجم سرشناس، در نقدی مفصل به نام "قیصر پس از بیست سال سیاه مشق" چنین نوشت: «برای اولین بار یک فیلم فارسی خوب تصویر شده و خوب اجرا شده است... قیصر در حقیقت نخستین فیلم فارسی است. فیلمهای قبل از قیصر را اکنون میتوان در حکم سیاه مشق صنعت سینمای ایران دانست..."
زمانی که فیلم قیصر به نمایش درآمد، اختناق سیاسی بر جامعۀ ایران سنگینی میکرد. سانسور و کنترل دولتی زندگی و کار را بر مردم به ویژه هنرمندان و روشنفکران، دشوار کرده بود. روحیۀ نافرمانی و سرکشی که در فیلم آشکار بود، به مذاق تماشاگران خوش آمد. بسیاری از تماشاگران، از جمله خود کارگردان، قیصر را اثری در ستایش "مبارزه" دانستند.
در معدود برخوردهای منفی به فیلم، به ویژه دو نقد بر نکاتی اساسی انگشت گذاشتند. نخست نقدی بود از هوشنگ کاووسی. این منتقد و فیلمشناس در مقالهای به عنوان "از داج سیتی تا بازارچۀ نایب گربه" به شدت به فیلم حمله کرد. کاووسی نوشت: «وقتی قیصر را تماشا میکنم وصلت آن را با فیلم فارسی عیان میبینم و در مییابم که این فیلم ثمر پیوند "بیگانه بیا" و غول بیابونی است که در قهوهخانهی قنبر اتفاق افتاده...»
هوشنگ طاهری، از منتقدان هنری، در مقالهای تند به فیلم تاخت: «قیصر بدون شک ارتجاعیترین فیلمی است که تا کنون در سینمای ایران ساخته شده است. کیمیایی با این فیلم خود، درست در حساسترین لحظهای که سینمای مبتذل بومی ما در آخرین مراحل حیات خود دست و پا میزند و میرود که به یکباره در ابتذال روزافزون خود خفه شود، به یاریش میشتابد و با انتخاب موضوعی اشکانگیز و پرداختی احساساتی، بار دیگر حیاتی نو به این کالبد فاسد میدهد...»
این صداهای پراکنده در برخورد جدی با فیلم قیصر، در غوغایی که در ستایش فیلم به پا خاسته بود، پژواکی اندک داشت.
در بازخوانی متن قیصر، پس از چهل سال، وجه اصلی این فیلم، و بیگمان علت اصلی موفقیت آن را، تسلط ارزشهای سنتی جامعه میبینیم. فیلم در طرح مسائلی مانند تجاوز و غیرت و انتقام، به تائید و بازتولید باورها و پیشداوریهای دیرین جامعه روی میآورد.
مضمون اصلی فیلم "انتقام ناموسی" است. ناموس مقولهایست که یکراست از دل اخلاقیات جامعۀ مردسالار بیرون آمده است. این مردان هستند که حافظ ناموس (حرمت جنسی زنان) به شمار میروند و باید از آن دفاع کنند.
انگیزهی اصلی "ناموسپرستی" نیز غیرت است (تعصب و آبرو)، که به مردان تکلیف میکند از "حریم" خود در برابر تعرض بیگانه دفاع کنند.
در این برداشت سنتی، تجاوز مصیبتی نیست که بر جسم و جان زن وارد میآید، بلکه تعرضی است که به "ساحت مقدس" مرد ایرانی صورت میگیرد. زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، همان بهتر که خودکشی کند، و گرنه تردیدی نیست که "فاطی" به دست برادران غیور (فرمان و قیصر) خود کشته خواهد شد.
از دیدگاه حقوقی نیز (کدام حقوق؟!) مدعی اصلی "زن" نیست، بلکه مردان (پدر و برادر و همسر) او هستند که باید پا پیش بگذارند و "ناموس به بادرفتهای را با یک دو سه" نیش چاقو بخرند.
انتقام قبیلهای در برابر مسئولیت فردی
مشکل فیلم قیصر آن است که در جامعهای شهری و با مظاهر مدرن، به اخلاق سنتی (فئودالی) تکیه میکند. گفتهاند که قیصر از "انتقام فردی" دفاع میکند، اما بدتر از آن این است که در قیصر از مسئولیت فردی (بنمایهی فرهنگ مدنی مدرن) خبری نیست: به دنبال تجاوز به زن، دو خانواده (قبیله یا کلان) به جان هم میافتند و شش نفر از دو طرف جان میدهند.
در ایران پس از نهضت مشروطه، با رشد نسبی نهادها و ترتیبات مدرن، "آیین جوانمردی" پایهها و سپس مشروعیت خود را از دست داد. اما وارث ناخلف این آیین در قالب "فرهنگ جاهلی" کمابیش ادامه یافت. پیامدهای فاجعهبار این ارثیه بر کسی پوشیده نیست. در فیلم قیصر از دوران ترکتازی اراذل و اوباشی که محلهها را قرق میکردند و باج سبیل طلب میکردند، با حسرت (نوستالژی) یاد میشود.
فرمان و برادرش قیصر به ظاهر شرارت و چاقوکشی را کنار گذاشتهاند: فرمان به "مکه" تشریف برده، توبه کرده و حالا قصاب شده است، و قیصر به دنبال "کسب حلال" رفته است، اما روحیۀ لمپنی در هر دو برادر همچنان زنده است، و هر دو در هر فرصتی دست به چاقو میبرند.
سرگذشت ایران قرن بیستم سراسر در نبرد میان سنت و نوگرایی (بنای جامعۀ مدرن) گذشت و فیلم قیصر را باید در بستر همین برخورد ارزیابی کرد.
با تمهیدات رژیم پهلوی، مدرنسازی جامعه به شکل سطحی و به صورت تقلید از غرب انجام گرفت. لایههای سنتگرای جامعه در برابر آهنگ شتابان نوگرایی احساس خطر کردند و با پریشانی و نگرانی واکنش نشان دادند.
جامعه ایران در دهه ۱۳۴۰ بستر تخمیر واکنش بینش سنتی در برابر هجوم نوگرایی است. مظاهر گوناگون ناخرسندی را میتوان از جمله در فرهنگ و هنر جامعه، به ویژه در بخش "غیررسمی" آن مشاهده کرد.
خمیرمایهی این تفکر را جلال آلاحمد در نقد "غربزدگی"، در کتابی به همین نام، تشریح کرده است. در این اثر آلاحمد مظاهر نوگرایی و زندگی مدرن را نفی کرده و آنها را با هویت و اصالت بومی ناسازگار دانسته است.
جلوههای گوناگون و گاه ناخودآگاهِ واکنش به نوگرایی را میتوان در فعالیتهای هنری نیز دید، که البته برآمدها و دستاوردهایی متفاوت داشت: در تئاتر به صورت گرایش به تعزیه و اغراق در ارزشهای نمایشی آن، در نقاشی با پیدایش مکتب "سقاخانه"، و در شعر و موسیقی و رمان به صورتهای دیگر...
فیلم قیصر این زمینهی ذهنی را به روشنی بازتاب میدهد. در قیصر ارجاعات گوناگونی به شناسههای فرهنگ سنتی (فئودالی و پیشامدرن) وجود دارد، که به صورت فرهنگ قومی (فولکلور) ارائه میشود.
تنها نزدیک ده سال پس از نمایش فیلم قیصر بود که این نبرد فرهنگی در عرصه سیاسی نیز به فرجام رسید: با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ آخرین میخ به تابوت نوگرایی جامعه ایران کوفته شد.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|