نقشه ضد ایرانی که آذربایجان تاریخی ایران را تجزیه وجزو قلمرو حکومت باکو نشان می دهد
هویت ایرانی سرزمین های جدا شده در جریان قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای
مالکیت ایران بر سرزمین های جدا شده از کشور ایران بزرگ به موجب قرادادهای گلستان و ترکمانچای مساله ای نیست که بتوان آن را انکار نمود ؛ همان طور که بر اساس اسناد تاریخی ملاحظه گردید اکثر شهرهایی که توسط مورخان و جهانگردان معرفی شده اند به عنوان شهرهایی از یک اقلیم ایرانی از آنها نام برده شده است که بعدها به موجب عهدنامه گلستان در سال 1813 میلادی از ایران جدا گردیده اند .
در فصل سوم عهدنامه تحمیلی گلستان که در سال 1813 م پس ازجنگ های دوره اول روسیه علیه ایران بین دو کشورمنعقد گردیده است چنین آمده است : ‹‹ اعلیحضرت قدر قدرت ، پادشاه اعظم کل ممالک ایران به جهت ثبوت دوستی و وفاقی که به اعلیحضرت خورشید مرتبت امپراطور کل ممالک روسیه دارند به این صلحنامه به عوض خود و ولیعهد ان عظام تخت شاهانه ایران ، ولایات طالش را با خاکی که الان در تصرف دولت روسیه است و تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره گل و آچوق باشی و گروزیه و منگریل و آبخاز و تمامی اولکا و اراضی که در میانه قفقاز و سرحدات معینه الحالیه بود و نیز آنچه از اراضی الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک ایمپریه روسیه می دانند .››
به موجب این فصل از عهد نامه گلستان مناطق عمده ای شامل گرجستان ،ولایات ساحلی دریای سیاه ،باکو، دربند ،شیروان،قره باغ ،شکی ، گنجه ،مغان و قسمت علیای طالش از ایران منتزع گردیده است .
همان طور که از فصل سوم بر می آید مناطق مندرجه دراین قسمت جزء مملکت ایران محسوب می گردید که از ایران جدا شده است دلیل این گفته این که اگر امپراطوری قدرتمند روسیه در زمان انعقاد عهد نامه مناطق فوق را جزء خاک کشور ایران نمی دانست چه نیازی به انعقاد قرارداد و گرفتن تاییدیه مبنی برواگذاری این سرزمین ها از دولت تضعیف شده ایران آن زمان داشت ؟آیا این مطلب به تنهایی نمی تواند حاکی از ایرانی بودن سرزمین های فوق الذکر باشد ؟
مطلب دیگر این که اگر انعقاد عهدنامه گلستان ،طبق ادعای دولت باکو به منظور تقسیم سرزمینی به نام آذربایجان به دوقسمت جنوبی و شمالی بوده که قسمت جنوبی آن به ایران واگذار شده است چرا در این قرار داد به این موضوع اشاره نشده و اگرعهدنامه گلستان ، قرار دادی برای تقسیم خاک آذربایجان بین ایران و روسیه بوده چرا در این قرار داد هیچ اشاره ای به سهم ایران و حدود جغرافیایی این سهم خیالی نگردیده است؟
حدود تاریخی آذربایجان واقعی کجا است؟
تحریف مهمی که همواره توسط دشمنان ایران بدان دامن زده شده این است که نام سرزمین های جداشده از ایران را در راستای اهداف موهوم خود عوض کنند.بر همین اساس نام تاریخی و ثبت شده اران و شروان در سال 1918 به جمهوری آذربایجان تغییر داده شد، و با ترویج این نام امروزه نام غیر واقعی آذربایجان شمالی را ابداع کرده اند تا به زعم آنان به نتیجه منطقی اطلاق آذربایجان تاریخی به آذربایجان جنوبی و در نهایت هدف شوم تجزیه این منطقه تاریخی از ایران دامن بزنند.
این در حالی است که حدود و ثغور آذربایجان و ارّان (جمهوری کنونی آذربایجان) در متن های تاریخی به دو سرزمین متفاوت و جدای از هم اطلاق می گردند. به نحوی که حدود آذربایجان در این مراجع و کتاب ها هیچ گاه، بخشی از سرزمین های قفقاز دانسته نشده و به هیچ روی در گذشته های دور و نزدیک به سرزمین هایی که در شمال رود ارس واقع هستند "آذربایجان" گفته نشده است.
در منابع معتبر تاریخی و آراء جغرافیدانان و مورخان بزرگ یک مساله مشخص و مبرهن است و آن این که سرزمین های شمال ارس تحت عنوان آلبانیای قفقاز یا اران و شروان غیر از آذربایجان بوده است و آذربایجان صرفا به سرزمین های جنوب ارس اطلاق می گردیده است .
اصطلاح آلبانیای قفقاز در نوشته های جغرافی نگاران مختلف به شکل های مختلف آمده است،مورخان و جغرافی نگاران یونانی و بیزانسی این سرزمین را آلبانیا ، جغرافی نگاران ارمنی نام این سرزمین را آغوان و آلران و جغرافی نگاران مسلمان نام آن را الران و اران نامیده اند .
"استرابون" مورخ و جغرافی نگار معروف چنین می نویسد : ‹‹ آلبانیا سر زمینی است که از جنوب رشته کوه های قفقاز تا رود کر و از دریای کاسپین تا رود آلازان امتداد دارد و از جنوب سرزمین ماد آترو پاتن محدود است .››
از این نوشته یک نکته مسلم می گردد و آن این که آلبانیای قفقاز عنوان آذربایگان (آذربایجان) نداشته و با آن نیز یکی نبوده است .
2-کتاب "البلدان"، از ابن فقیه ابوبکر احمد بن اسحاق همدانی که از جغرافی دانان مشهور بود و در 290ه ق، این کتاب را تالیف کرد. در ترجمه مختصر حسن مسعودی از البلدان از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ،سال 1349هجری خورشیدی، در صفحات 128 و 130 به طور آشکار و صریح آمده است:
"آذربایجان از یک سو رود ارس و از سوی دیگر مرز زنجان و حدود دیلمستان و طارم و گیلان را شامل می شود."
3-" اصطخری "که از جهانگردان قرن های سوم و چهارم هجری قمری بود و در سال 346هجری قمری در گذشت به هنگام یاد کردن از آذربایجان و آران آن ها را جدا گانه نام می برد و در کتاب خود با موضوع المسالک و الممالک بخشی را با عنوان ‹‹ صورت ارمنیه ،اران و آذربیجان ››آورده است .او نیز همانند مورخان وجغرافی نگاران دیگر از قبیل مقدسی ،ابن حوقل و ابن فقیه اران را از آذربایجان جدا می داند و شهرهای آران را چنین می نامد ‹‹بیلقان، ورثان ،بردیج ، (برزنج)، شماخی ، شیروان ، آبخاز ، شابران ،قبله ، شکی ، گنجه ، شمکورا››
4- کتاب "صورة الارض"، نوشته ابن حوقل ابوالقاسم محمد بغدادی، منصوربن نوح سامانی که در نیمه اول سده چهارم هجری نگاشته شده است. ترجمه دکتر جعفر شعار از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، سال 1345هجری خورشیدی. در صفحه 82کتاب در نقشه ای که از سرزمین های ارمنستان، آذربایجان و اران ارائه کرده است رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته و می نویسد: "مرز ناحیه ی الران از طرف جنوب رودخانه ارس در ساحل آن شهر ورثان است. "و در صفحه 95، فروانروایان اران را تابعان امیران آذربایجان نوشته است.
5- در "نزهة القلوب" از حمدلله مستوفی به اهتمام دکتر دبیر سیاقی، تهران، 1336 هجری خورشیدی ، ص35، نام شهرهای آذربایجان چنین آمده است:
"تبریز، اوجان، طسوح، اردبیل، خلخال، دارمرزین، شاهرود، انار، مشکین آباد، ارجاق، اهر، تکلفه، خیاو ، درآورد، قلعه کهران، کلیبر، گیلان، فصلون، مردان قم، نوذر، خوی، سلماس، ارومیه، اشنویه، سراو(سراب)، میانج(میانه)، کومرود، مراقه، دهخوارقان، نیلان، مرند ، دزمارزنجان، زنور، آزلو، ماکو." ص 85 و 132
6- کتاب "احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم" به زبان عربی تالیف شمس الدین ابو عبدلله محمد بن احمد بن ابی بکر البناء البسار مقدسی (چون در بیت المقدس متولد شده به مقدسی شهرت یافته است)، تولد 345ه.ق. وفات 375 یا 381 ه. ق. ،سیاح و جغرافی نویس دوره سامانی، چاپ لندن، 1906میلادی، در صفحه 259 نوشته است:
"اران سرزمینی است جزیره مانند، میانه ی دریای خزر(کاسپین) و رود ارس که رودخانه ی نهرالملک (رود کورا) از طول آن را قطع می کند. مرکز آن بردعه و شهر های آن تفلیس، قلعه، خنان، گنجه، شمکو، بردبج، شماخی، شیروان، شابران، دربند، قبله شکی و ملازگرد (بلاش کرت)".
7- کتاب "المسالک والممالک". نوشته ی ابوالاسحاق ابراهیم اصطخری، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347 هجری خورشیدی ، در صفحه 176 آورده است: "میان آذربایجان و اران رودی است که آن را ارس گویند. آن چه در شمال و مغرب این دو رود نهاده است از "اران" و آن چه در سوی جنوب قرار گرفته است از اذربایجان است."
8- در کتاب "المعجم البلدان" نوشته شهاب الدین ابو عبدلله یاقوت ابن عبدالله حموی بغدادی، مشهور به یاقوت ابن عبدالله حموی، وفات 626ه ق، چاپ لایپزیک آمده است:
"اران اقلیمی است مشهور که هم مرز آذربایجان است و رود ارس میان آذربایجان و اران است." صفحه183
9- کتاب "تقویم البلدان"، در جغرافیا، اثر ابوالفداء اسماعیل ابن علی ابن محمود ابن عمر ابن شاهنشاه ابن عیوب، ملقب به عماد الدین، مورخ و جغرافیا دان (تولد دمشق 672 ه.ق. ؛ وفات 722ه.ق.).
در صفحه 376می نویسد:
"اران اقلیمی است مشهور که هم مرز آذربایجان است."
10-"یاقوت حموی" که در قرن هفتم هجری قمری زندگی می کرده است در کتاب معجم البلدان در خصوص اران چنین نوشته است : "اران نامی است ایرانی ،دارای سرزمینی فراخ و شهرهای بسیار که یکی از آنها جنزه است و این همان است که مردم آن را گنجه گویند و بردعه و شمکور و بیلقان (از شهرهای دیگر اران است) و میان آذربایجان و اران رودی است که آن را ارس گویند آنچه در شمال و مغرب این رود نهاده است از اران و آنچه در جنوب قرار گرفته از آذربایجان است" .
11- "برهان قاطع" نوشته محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان، به اهتمام شادروان دکتر محمد معین. در جلد1، از چاپ دوم، سال 1361هجری خورشیدی، صفحه 96، در قرن یازدهم هجری قمری می نویسد: "ارس به فتح اول و ثانی و سکون سین بی نقطه، نام رودخانه ای است مشهور که از کنار تفلیس و ما بین آذربایجان و اران می گذرد."
12- " تاریخ عالم آرای عباسی"،نوشته اسکندر بیک منشی، که در روزگار صفویان می زیسته است. در صفحات 1 تا 16 از آذربایجان ،جداگانه نام برده است و از "شروان، اران و گرجستان" جداگانه یاد کرده است. او این کتاب را در 1308ه ق به پایان رسانیده است.
13- در همین رابطه "احمد کسروی" در کتاب "شهریاران گمنام" می نویسد: "...ندانسته ایم که برادران ارّانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده و می خواستند نامی بر آنجا بگذارند، برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده، دست یغما به سوی آذربایجان دراز کرده اند و چه سودی را از این کار شگرف خود امیدوار بودند؟ با این امر، برادران ارّانی ما در آغاز زندگی ملی و آزاد خود، پشت پا به تاریخ گذشته ی سرزمینشان می زنند و این خود زیانی بزرگ است و آنگاه تاریخ چنین کار شگفت سراغ ندارد." ص 265، انتشارات امیرکبیر،1335هجری خورشیدی
14- استاد "بارتولد" دانشمند روس که مدتی ازعمرش را در وزارت امور خارجه روسیه و خدمت در کارهای سیاسی گذراند به صراحت این نکته را اعتراف کرده که نام و عنوان آذربایجان قفقاز تنها پس از انقلاب ( انقلاب بولشویکی روسیه در سال1917میلادی )به کار گرفته شده است.
هم چنین ایشان پیرامون علت گذاردن نام آذربایجان بر قفقاز چنین می نویسد : ‹‹ نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می رفت با برقراری جمهوری آذربایجان ؛ آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند ».“Bartold v.v., Sochinenilia, Tom ,chast 1 .moskva,izdatolstvo vostachnoi literatury,) 1983,) str, .782
پیامد های تغییر نام اران و شروان تاریخی
اران و شروان تاریخی که از سال جدایی از ایران(1813 میلادی) به مدت 105 سال با نام persidesky یا منطقه ایرانی نشین نامیده می شد به یکباره در سال 1918 میلادی به نام یکی از بزرگ ترین و مهم ترین ولایات ایران نامگذاری شد که از همان آغاز شایبه توطئه چشمداشت به سرزمینهای ایرانی را برای اندیشمندان دور اندیش ایرانی به همراه داشت به گونهای که بلافاصله با واکنشهای تند همراه با نگرانی بزرگانی میهندوست چون ملکالشعرای بهار و علامه دهخدا روبهرو شد.
این بزرگان ایران دوست، در حالی که دولتمردان آن روز ایران در خواب غفلت بودند، با هوشیاری و با آینده نگری صحیح در مقالههای متعددی در روزنامههای معروف آن عصر ایران همچون ((رعد»، «نوبهار» و «ایران» در فاصله سالهای 1296 تا 1298 خورشیدی یاد آور می شدند که مصادره نام یکی از ولایات ایران{آذر بایجان} در آن سوی مرز و به منطقه ای که از نام دیگری در طول تاریخ بر خوردار بوده، در آینده تمامیت ارضی آذربایجان واقعی به مرکزیت تبریز را در معرض تهدید جدی قرار خواهد داد و تاریخ برای ما اثبات کرد که این گونه نیز شد.
با تشکیل حزب فاشیستی پانترکیست با نام «کمیته مساوات» در باکو، فعالیتهای ضدایرانی دولت باکو با حمایت دولت عثمانی شکل جدیدی به خود گرفت. با این حال، سران این حزب که در آغاز فعالیت های خودبه دنبال یافتن جایگاهی منطقهای بودند، با عوامفریبی کوشیدند نگرانی ایرانیان را برای اطلاق نام جمهوری آذربایجان به اران و شروان تاریخی بیمورد نشان دهند.
اینگونه بود که محمدامین رسولزاده، از سران کمیته مساوات، در پاسخ به اعتراض ایرانیان در 90 سال پیش نوشته است:"... از ما چرا ظنین هستید؟ باید تصور کنیم چنین گمان کردهاند که از گرفتن نام آذربایجان که اسم یک ولایت ایران است، به مسمای آن [منظور آذربایجان واقعی در ایران] نیز ما چشم داریم ... دعوی مختاریت آذربایجان به هیچ وجه به جنوب ارس راجع نیست. باز بالفعل این را اثبات میکنیم ... "
(روزنامه ایران،شماره439ـتاریخ26ثور(اردیبهشت)1298خورشیدی)
رخدادهای بعدی اما این را نشان داد که رهبران ضدایرانی باکو از این تغییر نام، تنها و تنها هدف توسعهطلبانه و جدایی آذربایجان واقعی از ایران را با نام جعلی و ساختگی آذربایجان جنوبی در سر میپروراندهاند و درواقع به رغم ادعاهای رسولزاده، پیش بینی های امثال دهخدا و ملک الشعرای بهار درست از آب در آمدو تاریخ اثبات کرد که آن ها:
)بالفعل اثبات کردند)که با جعل نام آذربایجان به (مسمای آن){یعنی معنی و مفهوم تغییر نام آذر بایجان} نیز چشم داشتهاند.
پس از جا انداختن نام جعلی جمهوری آذربایجان در آن سوی مرز های ایران درسال های پس از 1918 میلادی،در مرحله بعدی تبیین و تبلیغ تئوری تجاوز کارانه و توسعه طلبانه «آذربایجان واحد» از سوی دشمنان ایران زمین مورد توجه جدی و سرمایه گذاری قدرت های بیگانه قرار گرفت.
آن ها با اجرای این طرح اهداف داخلی و خارجی متعددی را دنبال میکردند که بیشتر این اهداف هنوز هم دنبال می شوداز جمله:
1- جایگزین کردن احساسات ضد ایرانی به جای احساسات ضد روسی در بین مردم مناطق جدا شده از ایران و به ویژه مسلمانان قفقاز. کمونیستها (روس ها و کارگزاران آن ها در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) به شیوههای مختلف از جمله جعل و تحریف گسترده تاریخ، این فکر ساختگی را تبلیغ میکردند که طی قراردادهای گلستان و ترکمان چای «آذربایجان واحد!» بین تزارها و فارسها تقسیم شد و برای بهرهگیری و برخورداری مردم آذربایجان [واقعی در ایران] از مزایای زندگی کمونیستی و اشتراکی، باید آذربایجان ایران به آذربایجان شمالی (جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) ملحق شود!
2- اجرای بخشی از استراتژی کلان روس ها جهت فراهم کردن زمینه نزدیک تر شدن قدم به قدم به آب های گرم خلیج فارس با تصرف و جدا سازی آذربایجان واقعی از خاک ایران.
3- ایجاد تغییرات فرهنگی در قفقاز و ایران شمالی به سود فرهنگ روس و بر ضد فرهنگ اسلامی و ایرانی . مانند مبارزه همه جانبه با زبان و واژگان فارسی ، نابودی مدارس دینی و پیشگیری شدید از ترویج معارف اسلامی و تربیت دین شناسان، تغییر الفبا و بیگانه کردن نسل جدید مسلمانان قفقاز از تاریخ و پیشینة فرهنگی و دینی ایرانی و اسلامی خود و هویت سازی دروغین برای آنان.
4- ایجاد گسست فرهنگی میان ایران و قفقاز و به خصوص میان ایران و مسلمانان آذری جدا شده از ایران که علی رغم جدایی جغرافیایی، از لحاظ مذهب، زبان، فرهنگ و پیشینه ادبی وتاریخی جزیی از ملت ایران محسوب میشدند و شاعران بزرگی مانند نظامی گنجوی و خاقانی شروانی در میان آن ها برخاسته است. نکته قابل تأسف این که در سایه تغییر الفبا و سیاستهای جدایی فرهنگی اعمال شده از سوی روس ها، امروز مردم ایران شمالی حتی توانایی روخوانی اشعار این بزرگان را که به زبان فارسی است ندارند!
5- مشغول کردن مقامات و مسوولان ایرانی به رفع خطر تجزیه مجدد ایران و به انفعال کشاندن آنان در قبال سرنوشت مردم ایران شمالی و باز پس گیری سر زمین های جدا شده از ایران.
6- استفاده از اندیشه «آذربایجان واحد!» والبته تجزیه ایران به عنوان اهرم فشار برای اخذ امتیازهای اقتصادی و سیاسی از ایران به ویژه در دوران جنگ سرد و رژیم پهلوی که حکومت ایران متکی به آمریکا بود.
سند زیر، یکی از صدها سند تاریخی مربوط به فعالیت های انجام شده توسط ضد ایرانیان آن سوی ارس برای تشکیل به اصطلاح آذربایجان واحد است که در کتاب«اسناد روابط ایران و شوروی در دوره رضاشاه / 1304 ـ 1318 هـ. ش» توسط سازمان اسناد ملی ایران به سال 1374 چاپ شده است.
این سند گزارش کنسولگری ایران در ایروان به اداره دوم سیاسی وزارت امور خارجه ایران است که در تاریخ 14 آذر 1305 هجری خورشیدی نوشته شده و در صفحات 12 و 13- کتاب ، متن این سند بدین قرار است:
اداره دویم سیاسی، سواد راپرت قنسولگری ایروان، 14 آذر 1305{ خورشیدی}، نمرة 1810
"از قرار اطلاع خصوصی که به این قنسولگری رسیده، چندی است در آذربایجان قفقاز کمیتهای تشکیل شده که مرام آن ها یکی نمودن آذربایجان ایران با آذربایجان قفقاز است. به عبارت اخری کمیتة مزبور در تحت این عنوان که چون اهالی آذربایجان ایران و قفقاز هر دو از طایفة مغول [؟!] بوده، قومیت و ملیت آنها یکی است و به کلی از ملت فارس مجزا میباشند. لذا میبایستی این دو قسمت باهم متحد گشته، یک حکومت جمهوری شوروی تشکیل دهند و برای نیل به این مقصود هم کمیتة مزبور مشغول عملیات شده، در هر یک از حکومتهای متحده قفقازیه مثل تفلیس، ارمنستان، نخجوان و غیره شعبه تشکیل داده، همه وقت مبلغین نیز با وجه به تبریز اعزام میدارند.
چندی قبل هم شخصی موسوم به "کریم کریم اف" را با یک نفر زن یهودیه و مقداری وجه برای تبلیغ به تبریز اعزام داشته بودند که مشارالیه چندین کرت به تبریز رفته و مراجعت کرده است. نظر به اهمیت موضوع حسب الوظیفه مراتب را به عرض رسانده..."
پیشینه تاریخی علائق بازگشت به مام میهن
با وجود تبلیغات فراوان و وارونه نمایی های تاریخ در آن سوی ارس گرایش مردمی به ویژه شیعیان آن سامان همواره رو به ایران بوده است و استنادات تاریخی زیادی در این علائق وجود داشته که چند نمونه آن در پی می آید:
1-پس از جنگ های ایران و روس ، شیعیان قفقاز همواره آرزو داشتنه اند به ایران بپیوندند و در جمع خانواده قدیم خویش زندگی کنند . به همین منظور در جریان نهضت مشروطیت در ایران شور و شعفی فوق العاده ابراز داشتند ؛ متفکران ،شاعران و نویسندگان قفقازی گرایشی فراوان نسبت به مشروطیت از خود نشان دادند و حتی گروهی از رزمندگان پای در میدان نبرد گذاردند و با مستبدان به پیکار برخاستند که متاسفانه با شکست نهضت مشروطیت آرزوی آنان در خصوص پیوستن مجدد به ایران بر آورده نشد.
2-در طی جنگ جهانی اول(1918-1914) ، مردم نخجوان با امضاء ده ها هزار نفری طوماری از ایران خواستند که نخجوان به ایران ملحق گردد که متاسفانه با کارشکنی انگلیس از طرح این موضوع توسط دولت وقت ایران در مجمع سران کشور های جهان جلو گیری شد. این مورد نشان دهنده تجربه تاریخ زندگی اهالی آن دیار در سایه حکومت ایران قبل از اشغال روسیه می باشد.
3-در فاصله سقوط نظام امپراتوری روسیه و استقرار نظام جدید کمونیستی، و به ویژه با وعده لنین مبنی بر الغای قرار دادهای استعماری دوره تزاری (از جمله قرار دادهای گلستان و ترکمان چای) فرصت تاریخی برای بازگشت ایران شمالی به میهن عزیز ما فراهم آمد، ولی در غفلت سران بیکفایت قاجار برای بازپسگیری این منطقه، این میدان، عرصه تاخت و تاز امپراتوری عثمانی قرار گرفت و گروهی از اندیشمندان و آزادی خواهان قفقازی، با حمایت و پشتیبانی قدرتهای منطقهای، حکومتی با نام جمهوری آذربایجان در منطقه اران و شروان تاریخی راهاندازی کردند.
4-در سال 1918 میلادی (1297هجری خورشیدی) هنگامی که عمر حکومت تزاری پایان یافت و حکومتی با نام جمهوری مستقل آذربایجان در ایالت آران وشروان تشکیل شد زمانی که گروهی از تهران برای پی ریزی روابط روانه باکو شدند بسیاری از دولتمردان و چهره های متنفذ جمهوری نو پا پیشنهاد کردند که این کشور به صورت کنفدراسیون در ترکیب جغرافیای سیاسی ایران قرار گیرد که متاسفانه در آن مقطع عملی نشد..
5-فرصت تاریخی دیگر بازپسگیری سرزمینهای آن سوی ارس به مام میهن، در آستانه فروپاشی شوروی سابق در ژانویه 1991میلادی بود که متأسفانه این بار هم ایرانیان از این فرصت تاریخی استفاده نکردند؛ واقعه معروف 31 دسامبر 1990میلادی و سرازیر شدن مسلمانان آذری از آن سوی ارس به سوی مرزهای ایران ، تبلور آرزوی تاریخی مردم مظلوم ایران شمالی بود . ایرانی تبار های های آن سوی ارس گروه گروه در کنار مرزهای ایران وکرانه ارس تجمع کرده و با شعار های الله اکبر ، لا اله الا الله همبستگی خود را با ایرانی ها ابراز داشتند . صدها تن از عاشقان ایران بی واهمه خود را به امواج سرد ارس می زدند تا بوسه بر خاک ایران بزنند و با برادران دینی خود در این سوی ارس هم آغوش شوند فرصتی بسیار مهم که متاسفانه جدی گرفته نشد.....
سخن پایانی
سخن پایانی این که آذربایجان به عنوان سر ایران و قفقاز به عنوان تاج ایران در طول تاریخ همواره نقشی سترگ در حفاظت و بقای هویت و ملیت و مذهب ایران زمین در بر داشته اند و آگاهی کامل و دفاع به موقع از هویت و یاد آوری پیشینه واقعی تاریخی منطقه می تواند دشمنان ایران را در ایفای توطئه های تجزیه طلبانه خود و اربابانشان مایوس نماید.
آذری های ایرانی که از میان آنها مردان بزرگی مانند شیخ محمد خیابانی، ثقه الاسلام، ستارخان،باقر خان، شهید باکری و … برخاسته و تا پای جان از اسلام و تمامیت ارضی ایران و آزادی آن دفاع کرده اند، می توانند نزدیکی هرچه بیشترایرانی تباران آن سوی ارس را که تا 196 سال پیش شهروندان ایران بودند، با ایران قدرتمند موجب شوند.
با وجود تلاش روس ها در ادوار مختلف جهت حذف و تحریف آثار تاریخی تمدن ایرانی و به فراموشی سپردن هویت ایرانی آن سامان که این تلاش ها حتی بعد از استقلال از اتحاد جماهیرشوروی نیز ادامه یافته هنوز می توان آثاری از هویت و فرهنگ و حتی معماری ایرانی را در آن سامان مشاهده نمود. از همان زمان جدایی ، حرکت ایران گرایانه آن مردم در ادبیات و شعر شاعران آن سو و این سوی ارس انعکاس داشته است . این حرکت در ادبیات و آثار نخبگان آذری ایرانی نیز انعکاس داشته است . چنان که در اشعار مرحوم استاد شهریار نیز ابیات فراوانی در توصیف قفقاز و باکو ، پیوستن سرزمین های جدا شده به ایران ،و درباره دعوت از مردم غیور قفقاز برای قیام علیه کفر و استبداد وجود دارد . متاسفانه این حرکت فقط در ادبیات و کتاب های تحقیقی و تاریخی بازتاب و بروز داشته و به صورت یک حرکت عملی و اجتماعی فرصت ظهور نیافته است.با این حال پس از تبلیغات همسایه شمالی علیه ایران مردم ایران طرح ابطال قرارداد استعماری گلستان را مطرح کردند و آشکارابه هم میهنان آن سوی رود ارس این چنین پیام دادند :
"آذری هم وطن نرمیز باکی دا , نخجواندا , شیرواندا , گنجه , دربند , قره باغ یا شیانتار بیر زمان قرارداد گلستان 99 یاشی بیز تحمیل اولمشدی , کوتاردی وبیر قرن گچیب , الان اوزمان گلیب که گیند قدیم زمان نار کمین باهم اوز وطنیمیز ایراندا بیربیر یمیزین یانوندا اولاخ و قدیم حد و حدود استعماری مرزلر گوتراخ بیزیم گجا سرزمین گوزلری یولدا و منتظردی بیزیم اوشاقلار هر دیلینن هر فرهنگ و هر دینین بیر بیرن یتیش سین . عزیز وطنمیز گوزلری یولدا . "
( هم میهنان آذری زبان ساکن باکو , نخجوان , شیروان , گنجه , دربند , قره باغ و . . . پس از اتمام قرارداد تحمیلی 99 ساله گلستان و دوری این یک قرن گذشته اکنون زمان آن فرا رسیده است که باردیگر همچون گذشته در میهن خود یعنی ایران در کنار یکدیگر باشیم و مرزهای استعماری گذشته را برداریم . سرزمین کهن ما در انتظار پیوند دگرباره فرزندان هم کیش و هم فرهنگ خود است. وطن ما چشم به راه شماست . )
منبع : شهریار بادکوبه , سایت تابناک
نظرات کاربران سایت تابناک
نظرات بینندگان:
نظرات بینندگان: