پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۷ - ۰۸ ژانویه ۲۰۰۹
اشک شوق نوجوان متهم به قتل بعد از صدور حکم آزادی

پسر نوجوانی که شش سال قبل در یک دعوای کودکانه مرتکب قتل شده بود با رضایت اولیای دم مقتول از قصاص رهایی یافت و روز گذشته در حالی که اشک می ریخت و باور نداشت آزاد شده است از دادگاه کیفری استان تهران بیرون رفت تا طعم آزادی را بچشد.
به گزارش خبرنگار ما، بنیامین نوجوانی است که شش سال از عمرش را زیر تیغ گذرانده بود. او چند ماه قبل با رضایت اولیای دم از قصاص رهایی یافت. وی متهم بود هفتم مردادماه سال 82 در یک درگیری جوانی را به نام حسین با ضربه چاقو زخمی کرده و به قتل رسانده است.
بنیامین روز گذشته زمانی که در برابر قضات ایستاد تا به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شود وقایع روز حادثه را این طور تشریح کرد؛ من و دوستم شهرام با هم بیرون بودیم. شهرام گفت با حسین درگیر شده است. من سعی کردم آنها را آشتی دهم. ما هم محلی بودیم و چشم در چشم می شدیم. با هم سراغ حسین رفتیم. از او خواستم با شهرام آشتی کند اما قبول نکرد. به من گفت؛ این موضوع به تو ربطی ندارد و نباید دخالت کنی. سپس حسین و دوستانش به شهرام حمله کردند و پس از آن ما از آنها جدا شدیم و رفتیم. یک ساعتی از این ماجرا گذشته بود که من دوباره از خانه خارج شدم و برای انجام کاری به سمت پارکی در همان محل دعوا رفتم. حسین و دوستانش آنجا بودند. حسین داشت برای دوستانش تعریف می کرد چه اتفاقی افتاده است. وقتی مرا دید به اتفاق دوستانش به سمت من حمله کردند. در آن میان مرد جوانی به نام وحید هم آنجا بود که ظاهراً پسرخاله حسین بود. او به شدت مرا کتک زد و گفت چه حقی داشتی با حسین حرف بزنی. من دوباره از آنجا دور شدم و به تصور اینکه همه چیز حل می شود به خانه برگشتم.
بنیامین ادامه داد؛ یک ساعت از این ماجرا گذشته بود که من دوباره بیرون رفتم البته این بار با خودم چاقو بردم تا اگر به من حمله کردند بتوانم آنها را از خودم دور کنم. البته فکر نمی کردم حسین دوباره دعوا راه بیندازد. برای انجام کارم باید از همان محل درگیری رد می شدم. دوباره حسین و یکی از دوستانش را دیدم. آنها به سمت من هجوم آوردند. حسین فحاشی کرد و من هم با لگد به او زدم. یکدفعه حسین مشتی به صورتم کوبید. این کارش آنقدر مرا عصبانی کرد که نتوانستم خودم را کنترل کنم و با عصبانیت چاقو را به سمت حسین پرت کردم. قصدم این نبود که او را بزنم و فقط می خواستم وی را بترسانم. حسین دوباره فحش داد و رفت من اصلاً متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد. ما از هم جدا شدیم. من به سمت خانه رفتم. چند ساعت بعد ماموران سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند. تا زمانی که مرا به اداره آگاهی نبرده بودند نمی دانستم حسین کشته شده است. بنیامین که به شدت گریه می کرد خطاب به هیات قضات گفت؛ شما نمی دانید من در این چند سال چه کشیده ام. روزهای سختی را گذراندم. درد زندانی بودن یک طرف مرگ پدرم و بیماری روحی برادرم از سوی دیگر به شدت مرا آزار می داد. در بین این همه گرفتاری و بدبختی مادرم نگران اعدام من هم بود تا اینکه بعد از شش سال اولیای دم حاضر شدند رضایت بدهند. مادرم خانه را فروخت تا بتواند پول دیه را فراهم کند و من را از قصاص نجات دهد. من حتی نتوانستم زمان خاکسپاری پدرم کنارش باشم. هنوز هم عذاب وجدان دارم چون پدرم از غصه من مرد. بنیامین ادامه داد؛ من در زندان آرایشگری یاد گرفتم. درسم را ادامه دادم. از اول راهنمایی تا دیپلم را در زندان درس خواندم. حتی موفق شدم کارهای فنی یاد بگیرم تا وقتی از زندان آزاد شدم سرپرست خانواده ام باشم و سختی را که مادرم در این مدت به خاطر من کشیده است جبران کنم. بنیامین ادامه داد؛ تقاضا دارم من را ببخشید و عفو کنید. درست است که من حالا با این قد بلند جلوی شما ایستاده ام اما زمان قتل 15 سال داشتم. یک پسر بچه بودم. وقتی می خواهید حکم صادر کنید برای همان کودک حکم صادر کنید نه برای من که حالا قد کشیده ام. من بهترین سال های عمرم را در زندان گذراندم. با این حال ناامید نشدم و تلاش کردم با امید به آینده درس بخوانم تا پشتوانه یی برای خانواده ام باشم. بعد از پایان جلسه محاکمه هیات قضات وارد شور شدند و بنیامین را که شش سال و دو ماه و سه روز را در زندان گذرانده بود به همین مدت حبس محکوم و او را با احتساب ایام بازداشت آزاد کردند. بنیامین که باور نمی کرد آزاد شده است با اشک های شوقی که صورتش را پوشانده بود از دادگاه خارج شد.
| dannni - سوئد - استکهلم |
من از اسم بنیامین خوشم میات اگر زن گرفتم اسم پسرم بنیامین میزرم خوب شد اعدام نشود الا حام ناجور میشود |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ |
سپاس از خانواده مقتول.. باید اینگونه انسانها رو ستایش کرد. جلوی یک اعدام رو گرفتند.. نه مانند او مادری که به هر قیمتی بود اون پسر رو به دار سپرد و از کرده خود هم راضی بود. مطمن هستم طعم بخشش خیلی گوارا تر از طعم انتفام و قصاص باشه. باز هم سپاس از اولیای دم با اینکه میدونم چقدر از دست دادن فرزند سخته و نمیتونم خودم رو بجای اونها بگذارم. بزرگواری کردند. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| Hoja Verde - ایران - تهران |
من هم گریه ام گرفت. پشتکارش باعث شد از سال نخست ابتدایی تا دیپلم را در زندان بخواند. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| yasserfreeman - هندوستان - ح |
بسیار عالی بود؛ من همیشه به این معتقد هستم که یه قاتل حتما بالفطره قاتل نیست بلکه ممکنه در شرایط قتل قرار گرفته باشه . حتی اگه خودمم به دست کسی کشته بشم دوست ندارم قاتلم اعدام بشه که کشته شدن دو نفر بدتر از یه نفره . اعدام، خود فرد رو از بین میبره نه کارش رو؛ آیا میشه یه روز ما در ایران شاهد اعدام نباشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| blueberry64 - ایران - تهران |
به جون خودم خیلی خوشحال شدم. خدا به اون خانواده صبر بده و روح پسرشون شاد. حرف قشنگی زد که اگه رای صادر میکنن برای همون نوجوون 15ساله بدن نه این جوونی که الان اینجاست! |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| blueberry64 - ایران - تهران |
Hoja Verde - ایران - تهران ** ببین گریه کردی، درست نخوندی متن رو!! از اول راهنمایی رو تا دیپلم خونده! نه اول دبستان/// اسم قشنگیه! خاله قربونش بره!!!! :) |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| poriyaye_vali - قطر - دوحه |
خدایا شکرت ..ایکاش خانواده احسان هم از سر تقصیر بهنود میگذشتند...لذتی که در عفوست در انتقام نیست..افرین بر این خانواده با گذشت |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| ukguy4u - بریتانیا - لندن |
خوشحال شدم خدا حیر خانواده مقتول بده . |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| pranses - ایران - تبریز |
dannni - سوئد - استکهلم . خیلی با حالی دنی.بیا ایران خودم یکی واست پیدا میکنم |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| naz gole - آمریکا - اگوراهیلز |
خدا رو شکر که یک انسان با عاطفه پیدا شد و رضایت داد امیدوارم هیچ موقع شاهد اعدام کسی که در نوجوانی مرتکب قتل شده نباشیم و خدا به همه سعه صدر بده. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| سکوت - ایران - تهران |
چه حس خوبیه بخشش چه حس خوبی رها شدن یه انسان از بند تنهایی و تلخی و اسارت چه لذت بزرگی در آغوش کشیدن فرزند. باید یاد بگیریم دامنه خشممون رو بالا ببریم باید آرامش رو تمرین کنیم باید عاقلانهتر رفتار کرد. بنیامین چقدر به نفسکشیدنهای انسانهای با بنیه و پرتلاش و پرامیدی مثل تو نیازداریم روزی با حماقت تسکین دردهامان دموکراسی را به بهانه دموکراسی کشتیم اما خداوند و انسانیت بخشندهاند دوباره میسازیمت وطن 16 آذر با شرافت با عدالت مصمم قدم بر خیابانها بگذاریم و یا پا بر پدال ماشینها بفشاریم دانشجوها را تنها نگذاریم ملت آزاد اندیش و عدالت پرور و حقیقتخواه را پناه باشیم. یا حق |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| dannni - سوئد - استکهلم |
pranses - ایران - تبریز . //وقتی اسم تبریز میاد یاد سرشیر و عسل تو راهی که صبحونه اش میوفتم ولی از همه خوشمزه تر دختر تبریزی خیلی ناز هستن |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| maryam-germany-71 - المان - برلین |
چه عجب نمردیم و دیدیم یکی تو ایران زنده موند و کشته نشد باید به فال نیک گرفت |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| sepher - استرالیا - سیدنی |
بنیامین که یک اسم یهودی از ریشه عرب سامی است.حسین هم که یک اسم عربی است. ظاهرا یک یهوی یک عرب را کشته. ملتی که از خودش اسم ندارد هویت ندارد. دلیل اینکه اعراب ایرانی ها را از نژاد پست می دانند یکیش همین است.چند تا عرب یا حتی اروپایی میشناسید که اسم ایرانی دارند |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| زندگی زیبا - ایران - آبادان |
سلام دنی جان وجه مشترک داریم پس دیگه تموم شد من هم از اسم بنیامین خوش میاد کی میایی اسم بچه مون بذاریم بنیامین؟. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| dannni - سوئد - استکهلم |
زندگی زیبا - ایران - آبادان . // ای خدا صاحب زن شدم اونهم خوشگل ابادانی خوشبحالم میشه |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| peace persian - ا نگلیس - بیر مینگهام |
dannni - سوئد - استکهلم . دل تو صابون نزن این (pranses - ایران - تبریز ) پیر زنه قبل از تو حا جیت امارشو در اورده لو لو لولولو |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| afsaneh2010 - فرانسه - نیس |
ممنون از گذشت اولیای دم که زندگی دوباره به این جوان بخشیدند. |
چهارشنبه 11 آذر 1388 |
|
| dannni - سوئد - استکهلم |
peace persian - ا نگلیس - بیر مینگهام// شاید نوه داره نوشو میگیریم |
پنجشنبه 12 آذر 1388 |
|
| nazi88 - کویت - کویت |
اخ جون اون از ازادی اون جوون حالا هم که انگار یه عروسی در راههههههه. اقا دنی منم دعوت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
پنجشنبه 12 آذر 1388 |
|
| dannni - سوئد - استکهلم |
nazi88 - کویت - کویت// تو که جزو دعوت کنددگان مخصوص 3000 دینار کویتی یادت نره هدیه |
پنجشنبه 12 آذر 1388 |
|
| nazi88 - کویت - کویت |
دنی جون شما دعوت کن حال سر اون 3000تا هم یجوری با هم کنار میایم حال عروسی کی هست من قلکمو بشکنم!! تازه از بابامم باید قرض بگیرم ولی حتما میام |
جمعه 13 آذر 1388 |
|
| dannni - سوئد - استکهلم |
nazi88 - کویت - کویت . // 8 سال دیگه من دوماد میشم |
جمعه 13 آذر 1388 |
|
| nazi88 - کویت - کویت |
اقا دنی8 ساااااااااالللللللللللللللل !!!!!! پس چرااز الان دنبالشی؟؟؟ |
جمعه 13 آذر 1388 |
|