میشاییل هانهکه کارگردان اتریشی، امروز یکی از مهم ترین سینماگران زنده دنیاست. هانهکه بعد از ساختن چند فیلم موفق در فرانسه، به زادگاهش آلمان برگشت و فیلم روبان سفید را در باره سرزمین مادری اش و تاریخ معاصر آن ساخت. فیلمی که در شصت و دومین فستیوال فیلم کن، جایزه نخل طلا را به دست آورد.
درونمایه بیشتر فیلم های میشاییل هانهکه، آسیب شناسی وجدان تاریخی اروپایی ها و تاریخ معاصر این قاره است.
فیلم پسا استعماری پنهان، نقد رادیکال او از جامعه امروز غرب و تاریخ و گذشته استعماری آن بود.
این که چگونه انسان اروپایی سعی می کند با نادیده گرفتن حضور قربانیان استعمار در کنارش و راندن خاطرات گذشته به پس ذهنش، بخشی از تاریخ معاصر خود را فراموش یا پنهان کند. هانهکه در پنهان، با به پرسش کشیدن وجدان فردی شخصیت محوری اش، وجدان جمعی مردم فرانسه را به چالش کشید. این بار وی در فیلم روبان سفید، وجدان جمعی ملت آلمان را به چالش می کشد.
هانهکه با رویکردی تمثیلی از طریق روایت یک داستان پاستورال و به ظاهر غیر سیاسی، بار دیگر به بازخوانی تاریخ معاصر اروپا پرداخته و ما را به ریشه های ظهور فاشیسم در اروپا، ارجاع می دهد.
روبان سفید، تصویری تکان دهنده از یک جامعه بیمار و ناهنجار است که به سوی بحران و فروپاشی می رود و آبستن حوادثی سهمناک و خونین است.
هانهکه خود آن را بررسی ریشه تروریسم از هر نوعش، چه مذهبی و چه سیاسی خوانده است.
داستان فیلم در سال 1914 و در آستانه وقوع جنگ جهانی اول در دهکده ای فئودالی در شمال آلمان اتفاق می افتد.
یک سلسله رویدادهای مرموز در دهکده، باعث ایجاد سوءظن، بدگمانی و بحران در میان روستائیان شده و زندگی عادی آنها را به هم می ریزد.
فیلم از زبان پیرمردی به نام یاکوبی روایت می شود که داستانی مربوط به گذشته را روایت می کند. زمانی که به عنوان معلم و مدیر مدرسه در این دهکده خدمت می کرده و ناظر ماجراهای هولناکی بود که در آن ایام در آن روستا اتفاق افتاد.
حوادث عجیب و اسرارآمیزی که اهالی این روستا را در بهت و حیرت فرو می برد اما همانند فیلم پنهان، نه پلیس و نه روستائیان، هیچکس نمی داند، چه کسی عامل وقوع آنهاست.
سقوط پزشک دهکده از اسب بر اثر تله ای که برای او گذاشته می شود، قتل مرموز زن یکی از دهقانان، شکنجه و آزار یک کودک عقب مانده ذهنی، ربودن پسر ارباب ده و کتک زدن و آزار او، و به آتش کشیده شدن انباری ارباب ده و تخریب مزرعه کلم او، نمونه هایی از بلاهایی است که بر سر ساکنان ده می آید.
هانهکه فیلمسازی بدبین است و با بدبینی به جهان، انسان و روابط انسانی نگاه می کند. در نگاه او خشونت، بی رحمی، انتقام، بهره کشی و دیگر آزاری، چرخه ای بی پایان است که نسل به نسل تکرار می شود.
خشونت و رفتار سادیستی، یکی از تم های محوری آثار هانهکه است. رویکرد هانهکه به خشونت در روبان سفید، رویکردی روانشناسانه و تاریخی است.
حرف اصلی هانهکه در این فیلم این است که خشونت، سرکوب مذهبی و سوء استفاده از کودکان، عامل اصلی پیدایش ایدئولوژی فاشیسم و روی کار آمدن رایش سوم در آلمان بود.
وی در این فیلم، با استادی، خشونت و وحشت نهفته در زیر پوست زندگی عادی و روزمره را به ما نشان می دهد.
نظام اجتماعی دهکده، نظامی پدرسالارانه و مستبدانه است که بر مبنای سلسله مراتب کاستی و طبقاتی بنا شده و به وسیله فئودالی به نام بارون اداره می شود.
کودکان ده به خاطر بی انضباطی و قانون شکنی، به شیوه ای آیینی و سخت تنبیه می شوند. این تنبیهات نه فقط جسمی بلکه روحی است.
کشیش دهکده (با بازی درخشان کلاوسنر) نیز همانند بارون، مردی مستبد و سخت گیر است. وی فرزندانش را مجبور می کند که از روبان سفید به نشانه پاکی و معصومیت از دست رفته، به عنوان بازوبند استفاده کنند(بازوبندهایی که آشکارا استعاره ای از صلیب های شکسته است که بعدا جوانان حزب نازی بر بازوی خود می بندند) اما آیا این کودکان واقعا پاک و بی گناهند یا هیولاهایی اند که خود را در قالب کودکانی خاموش و مودب جا زده اند؟
اگرچه همان گونه که از فیلم های هانهکه انتظار می رود، هرگز هویت واقعی مجرمان بر ما فاش نمی شود، با این حال نشانه هایی در فیلم وجود دارد که تلویحا به ما می گوید چه کسانی می توانند عامل اصلی این بلاها و خسارت ها باشند.
ما نیز همانند معلم دهکده، می توانیم حدس بزنیم که همه این کارها را کودکان به ظاهر معصوم دهکده انجام داده اند. کودکانی که سال ها بعد، هیتلر را به قدرت می نشانند و برایش سرود فتح می خوانند تا خشم و عقده های روانی سرکوب شده خود را به رهبری او بر سر والدین خود خالی کنند.
این کودکان، پرورده همان نظام اجتماعی و ارزش های اخلاقی کهنه و پوسیده آنند و حالا به تلافی همه بلاهایی که از سوی والدین شان بر سرشان آمده و تنبیه های وحشتناک و خشنی که در مورد آنها صورت گرفته، در صدد انتقام جویی برآمده و دست به این اعمال شرارت آمیز زده اند.
آنها در دسته موسیقی کر کلیسایی شرکت می کنند که معلم مدرسه رهبری آن را به عهده دارد.
کشیش دهکده، بارون، پزشک، و برخی از دهقانان نیز اعضای دیگر این ارکستر بزرگ اند. ارکستر کر کلیسایی، استعاره دیگری از ارکستر بزرگ فاشیسم است که بعدها به رهبری هیتلر، مارش نظامی فتح اروپا را به اجرا درمی آورد.
بدین گونه هانهکه نشان می دهد که این تنها کودکان نیستند که سرمنشا شر و رفتار خشونت آمیزند بلکه بزرگسالان نیز در کنار آنها و با آنها همدست اند و نمی توانند خود را تبرئه کنند.
لبه تیز حمله هانهکه، نه متوجه حکومت ها یا افراد خاص سیاسی بلکه متوجه تک تک آحاد یک جامعه انسانی و رفتار اجتماعی آنهاست که با ریاکاری، دروغ و پنهان کاری، جامعه را به انحطاط، تباهی و سقوط می کشانند.
هانهکه نیز همانند هیچکاک، در فیلم های خود نشان می دهد که نیروی شر و پلیدی در ذات انسان قوی تر از نیروی خیر و درستکاری است و همین شر است که تدریجا او را به سمت فاجعه می برد.
هانهکه، بیش از همه به مفاهیم واژه هایی چون «معصومیت» و « عادی بودن» در جامعه انسانی بدبین و مشکوک است، آن هم در جامعه ای که به پنهان کاری و دروغ عادت کرده است.
مردان فیلم روبان سفید، در خفا دست به کارهایی می زنند که در تضاد با اصول اخلاقی ای که تبلیغ می شود، قرار دارد. به عنوان نمونه پزشک دهکده که در خفا از فرزند خدمتکارش بهره برداری جنسی می کند.
روبان سفید فیلم شلوغ و پر بازیگری است و نمونه ای است از مهارت هانهکه در طراحی میزانسن و کارگردانی صحنه های شلوغ و هدایت صدها سیاهی لشکر.
دهقانان و کودکان در این فیلم جنبه سیاهی لشکر و دکوراتیو ندارند بلکه به اندازه شخصیت های اصلی اهمیت دارند.
روایت فیلم برخلاف ساختار روایی فیلم های قبلی هانهکه مثل « رمز ناشناخته» و « پنهان»، سرراست و کلاسیک است.
لحن ادبی فیلم و نقش معلم به عنوان روایتگر اول شخص در فیلم، این توهم را در بیننده ایجاد می کند که سرگرم تماشای یک فیلم اقتباسی بر اساس یک رمان کلاسیک پاستورال است، در حالی که روبان سفید، اثری ارژینال است و هانهکه آن را به کمک ژان کلود کری یر، فیلمنامه نویس برجسته فرانسوی نوشته است.
هانهکه و فیلمبردارش کریستین برگر، با استفاده از عکس های سیاه و سفید تاریخی مربوط به این دوران، فضای این دوره را با دقت بسیار و نزدیک به واقعیت تاریخی آن دوره، درآورده اند.
سبک تصویری فیلم، ترکیب بندی نماها، فیلمبرداری سیاه و سفید و لحن و ریتم آرام و شاعرانه آن، همگی یادآور فضاهای فیلم های اولیه اینگمار برگمن و تئودور درایر است.
اگرچه سینمای هانهکه از نظر ایدئولوژی و فرم ربط چندانی به سینمای درایر و برگمن ندارد. به علاوه لحن سرد و بسیار عبوس فیلم های ها نه که تفاوت زیادی با لحن گرم و دوست داشتنی فیلم های برگمن و درایر دارد.
طرح مسئله گناه جمعی یک ملت در فیلم روبان سفید، بی شباهت به طرح این مسئله در فیلم ام(M) فریتز لانگ نیست و درونمایه آن نیز به اندازه فیلم فریتز لانگ، پیش گویانه و هشدار دهنده است. لانگ نیز در فیلم ام، جامعه ای ریاکار، بی رحم و در آستانه فروپاشی را در قالب داستانی جنایی تصویر کرده بود.
اما روبان سفید به لحاظ محوریت یک دهکده در فیلم به عنوان لوکیشن اصلی و مرکزی که همه آدم ها و رویدادها در دل آن قرار دارند و رویکرد استعاری و تمثیلی آن، شباهت غریبی به فیلم گاو داریوش مهرجویی دارد.
مهرجویی در فیلم گاو، مرگ گاو در روستای بیل و متعاقب آن دیوانه شدن مشد حسن را به عنوان تمثیلی از بیگانه شدن انسان ایرانی و سرگردانی و جنون او در ایران دهه چهل، مطرح کرد.
میشاییل هانهکه نیز در روبان سفید، حوادث مرموز در روستای آلمانی و رفتار روستائیان و واکنش آنها در برابر این حوادث را به مثابه تمثیلی از ظهور فاشیسم در جامعه آلمان، نشان می دهد.