خاطرات خواندنی یک عاقد سر سفره های عقد

خاطرات خواندنی یک عاقد سر سفره های عقد

واسطه ای برای ازدواج

" الو سلام داداش. کجایی؟ ""گوشیو قطع کن . ولش کن." این سوال خواهری از برادر و آنهم صدای زن برادر که آنسوتر در اتاق دنجی در هتلی در شهری دوردست در کنار داماد نشسته و ماه عسل را می گذراند.

داستان را دختری که با من درد دل می کند از اینجا شروع می کند: در خوابگاه دانشگاه دختری هم اطاقیم بود که با هم خیلی دوست بودیم. او را برای برادرم درنظر گرفتم. برادر یکی دوبار آمد شهر محل تحصیلم و من آنها را با هم آشنا کردم. مدتی گذشت. تابستان بود و دانشگاه تعطیل. برادرم ناتنی بود و جدا از ما زندگی می کرد. دلم برایش تنگ شد و به او زنگی زدم.

مکالمه بالا مکالمه این خواهر با برادرش بود و صدای عروس صدای همان دختر هم اطاقی !! . بله آنها بدون اطلاع این دختر زندگیشان را شروع کرده و همینک در ماه عسل به سر می بردند.

ادامه می دهد: دنیا بر سرم آوار شد . نه تنها به من خبر ندادند و احوالی هم از من نگرفتند و آمدند اینجا عقد کردند و رفتند ، بلکه به وضوح می شنیدم که دوستم که حالا زن داداشم بود حتی نمی خواهد من مکالمه را با برادرم ادامه دهم.

شما بودید چه حرفی می توانستید برای تسکینش بزنید. من جوابی برایش نداشتم.

تجربه یک عاقد: واسطه های وصلت در بسیاری از موارد نادیده گرفته شده فراموش می شوند و اساسا دخالت آنان را در ازدواج انکار هم می کنند.



دعوایی بر سر مهریه


ساعت ۸ صبح بود. شنبه گذشته. داماد برای طلاق آمده بود ، پس از عقدی که روز پنج شنبه دو روز قبلش بسته شده بود.

پنج شنبه بعد از ظهر در اتاقم بودم که سروصدایی را شنیدم. به بچه ها گفتم دعواشده ؟ گفتند چیزی نیست درست میشه. اما ادامه یافت. حکایت را جویا شدیم. داماد می گفت مهریه باید عندالاستطاعه باشد و خانواده از او پشتیبانی می کردند.پدر عروس و پشتیبانانش هم میگفت باید عندالمطالبه باشد. کار به دعوا و زدو خورد و حرفهای زشت رسید. دفتردار زبان بازم را با آنها راهی اتاق کردم اما کارگر نیفتاد.

داماد بارها قهر کرد اما باز برش گرداندند. همه شاکی و عضو طرفی از دعوا برای درگیری بودندتا بالاخره راضی شدند برسرسفره عقد بنشینند. عقد کردند با قرار عندالمطالبه و رفتند. اما قابل پیش بینی بود که باز می گردند.

صبح روز شنبه داماد مصمم بود دختر را طلاق دهد. طلاقی بعد از دوروز زندگی نامشترک.

تجربه یک عاقد: تمام قرارهارا پیش از دعوت مردم و آمدن برای عقد چک کرده و همه چیز را تمام کنید. به آبروهم بیاندیشید.


هوویی برای یک زن


اینسوی میز دفتر در قسمت پذیرش زنی داشت با دفتریار صحبت می کرد و راهنمایی می خواست که " دارم زن دوم مردی میشم. راه قانونیش چیه ؟!" و از این حرف ها. در بین حرف آنها زنی با عجله وارد شد و پرید وسط حرف و می خواست سوال خود را مطرح کند. دفتریار ازو خواست تا چند دقیقه صبرکند تا کار این خانم تمام شود. خانم منتظر داشت به حرف های آن زن با دفتریار گوش می داد. کم کم متوجه شد که طرف میخواهد زن دوم کسی شود. رنگش کم کم سرخ شد . و به ناگاه گفت: توغلط می کنی زن دوم بشی ؟! کار دو زن بالا گرفت و نزدیک بود به گیس کشی بیانجامد. می توانید حدس بزنید قضیه چه بود ؟

زن منتظر که با عجله آمده بود میخواست شکایت کند که شوهرش زن دوم گرفته و از نظر قانونی چه کاری می تواند انجام بدهد و...

این دوزن هووی همدیگر نبودند اما گویا برای تمام زن های اول دنیا زن های دوم هوو هستند.

تجربه یک عاقد: مرد دوزنه ( البته در زمان حاضر نه در گذشته ) کارش اگر به جنون نکشد زودتر از معمول به گورستان روانه اش می فرمایند.



زن و شوهر دیروز - خواهر و برادر امروز


(( حاج آقا خواب دیدم که در خواب کسی به من گفت تو داری با برادرت زندگی می کنی)) این را دختری با چشمان اشکبار بیان کرد. سردفتر در فکر فرو رفت. فردای آن روز مادر زن و شوهری که باهم پسرعمو و دختر عمو بودند روبروی او بر صندلی دفتر نشسته بودند ، اشک ریزان. بعد از ساعتی گفتگو و تشریح لزوم واگویی حقیقت این دوزن اعتراف کردند که پسر و دختر به دفعات متعدد در شیرخوارگی شیر یکدیگر را نوشیده بودند . آنها فکر کرده اند که این دو جوان حیف هستند و برای یکدیگر مناسب .پس سکوت کردند. بنا بر این آنان که فعلا زن و شوهر هستند درحقیقت برادر و خواهر شیری یا رضاعی هستند.

چاره ای نبود پس از دوسال زندگی مشترک و بدون تولد فرزند ( خوشبختانه ) سرانجام با آه و زاری و ندامت و گریه بیشمار والدین و خود این دوجوان در تلخ ترین صحنه ای که می شود از فراق دو همسر و طلاق آنان دید از هم جدا شدند تا ازین پس این زن و شوهر دختر عمو و پسر عمو ... برادر و خواهر یکدیگر باشند.

تجربه یک عاقد : قوانین شرعی را جدی بگیرید.



دست در گردن مادرشوهر


زن چاق عرق ریزان دست از گردن عروس باز کرد. عروس مستاصل و کلافه بود و داماد لب ور می چید. پدر داماد که آن سوی پدر عروس کنار من نشسته بود گفت : حالا بگذارید برای بعد . داستان از آنجا شروع شد که کسی گفت : عروس زیرلفظی می خواد . مادر داماد هن و هن کنان آمد و در جعبه ای را باز کرد و گردنبندی را به حضار نشان داد به افتخار . بعد شروع کرد به بستن گردنبند به گردن عروس. .

گردنبند را بست و رفت نشست. تازه مشغول خطبه خواندن بودم که گویا گردنبند از گردن عروس افتاد . همهمه شد و باز مادر داماد آمد و روز از نو روزی از نو تا اینکه بالاخره پدر داماد با جمله ای که گفتم به فریاد عروس رسید و عروس هم که در تمام مدت خطبه عقدش ( یک بار در زندگی) مادر شوهرش به گردنش آویزان بود ، نفس راحتی کشید.

تجربه یک عاقد : زیرلفظی را بگذارید خودشان بعدا نصب! می کنند . ممنون از هدیه شما .



سهل انگاری ساده داماد


هاج و واج به من نگاه کرد. معنی نگاهش را نفهمیدم. پسر جوانی بود و به نظرم آشنا آمد. تعجب او زمانی بود که من مهریه و صداق را برای گرفتن وکالت می خواندم. وقتی رفتند فکر کردم و فهمیدم چندروز پیش که برای کاری به یک دفتر پلیس +۱۰ رفته بودم او را دیده بودم. متصدی کاری بود. اتفاقا چند روز بعد دوباره برای ادامه کار رفتم. مارا تحویل گرفت و بعد از انجام کار برای مشورت با من به اینسوی پیشخوان آمد .

حکایت نگاه متعجبش سر سفره عقد را آنگاه دریافتم که گفت : شما اونروز طلا رو مبلغ ۴ میلیون تومان خواندید در صورتی که توافق ما ۲ میلیون تومان بود. بعد از اون با خانواده عروس درگیر شدیم و مشکلاتی پیش اومد . تلفنش را گرفتم تا نتیجه را به او بگویم. به دفتر برگشتم و مدارک و سند را نگاه کردم. درست بود . طلا ۴ میلیون بود و خود او هم پای برگه پیش نویس و تمامی اوراق را امضا کرده بود. احساس بدی داشت . کلاه سرش رفته بود برای یک سهل انگاری ساده.

تجربه یک عاقد : هرچیز را که می خواهید امضا کنید بخوانید. خیلی ساده است




یک بوس کوچک!


برای عقد به منزلی رفته بودیم. عروس و داماد سنی بیش از جوانی داشتند. فکر می کنم حدود ۳۰ تا ۳۵. داماد ملتهب به نظر می رسید. از عروس خانم وکالت که گرفتم داماد استرسش بیشتر شده بود. فورا با حالتی به عروس نگاه انداخت ، منتظر و آماده. من رو برگرداندم تا ادامه مراسم را پی بگیرم. سرو صدای خفیف و همهمه کوچکی با خنده های ریز در گرفت. کار تمام شد و ما را بدرقه کردند. داخل ماشین که برمی گشتیم. صابر (اسم یکی از منشی هام صابره ) گفت : فهمیدی چی شد؟ گفتم چی رو ؟ گفت واقعا متوجه نشدی همهمه برای چی بود؟ گفتم نه. گفت بعد از "بله" عروس خانم داماد نگاهی به عروس انداخت و گویا قبلا با هم قرار گذاشته بودند همدیگر را بوسیدند البته باشرم .

جالب آنکه پدر و برادرهای عروس هم بودند و فامیل دو طرف.

تجربه یک عاقد : اینگونه چیزی سر سفره عقد هیچوقت ندیده ام. آن یک بار هم ندیدم ، منشی ام گفت.



"بله" در سکوت


"با اجازه بزرگترا بله" شما پس از شنیدن این جمله ازیک عروس پس از سه بار خواستن چه می کنید. ممکن است دست بزنید . ممکن است کل بکشید. ممکن است صلوات بفرستید . بالاخره کاری می کنید. اما من بارها و بارها دیده ام که تمام حضار یک کار مهم می کنند. آنها سکوت می کنند. تعارف می کنند و منتظرند یک نفر اولین دست را بزند . من سکوت می کنم و منتظر می مانم. اما کسی چیزی نمی گوید و من ادامه میدهم .حرصم می گیرد وقتی با این صحنه مواجه می شوم. باخود می گویم کسی نیست برای خوشامد عروس مورد نظر که قرار است فقط یک بار در طول عمر بله ای بگوید دست بزنند یا سروصدا بکنند. جالب آنکه وقتی داماد بله می گوید یخشان آب می شود و دستی می زنند.

تجربه یک عاقد: "بله" عروس سروصدا و خوشی می خواهد دریغ نکنید.


حواس پرتی سر سفره عقد


باغ بزرگی بود و ما برای مراسم عقد دعوت شده بودیم. عروس و داماد درجایگاه مخصوص بودندو پس از گرفت امضاهای فراوان مورد نیاز از آنان ، نوبت به خواندن خطبه توسط من رسید. بار اول که طلب وکالت کردم خانمی از گل چیدن گفت. سرو صدایی شنیدم. خانم درشت هیکلی خود را به بالای سر عروس و داماد رساند. بار دوم او بود که از گل چیدن گفت. برای بار سوم پرسیدم. عروس شروع کرد " با اجازه بز.... " و آن خانم هم شروع کرد " عروس رفته گلاب...." خلاصه جملات آنان قاطی شد. بعد از(( بله)) او به عروس نگاهی انداخت و عروس هم به او. عروس با ناراحتی گفت: " بار سوم بود. آن خانم هم قرمز شد و من به خودم شک کردم نکند دوبار پرسیده ام و اشتباه از من بوده. خانم مقابل آن جمعیت ضایع شده و اشتباه خود را برای همیشه در فیلم عقد عروسی داماد ثبت کرد چون به هیچ وجه قابل جداکردن نبود جمله ایشان و عروس.

تجربه یک عاقد : کل خطبه ۵ تا ۷ دقیقه طول می کشد . لطفا حواس خود را جمع کنید کارگزاران عقد!



پدر عروس : با اجازه بزرگترها بله !


از حاشیه آمده بودند به گمانم. از دختر که پرسیدم وکیلم گفت : چه اشکالی داره !! البته من تحقیق کردم و متوجه شدم که این اصطلاح معادل "چرا که نه " است و مفهومی اینچنینی در بعضی از فرهنگ ها به معنای جواب مثبت و بله است.

یادم می آید چندسال پیش از عروسی برای وکالت سوال کردم. گفت : ها ! خوب لابد می دانید این ها هم همان جواب مثبت یا بله است.

یا مثلا از پدر عروس که میخواهم اجازه بگیرم غالبا می شنوم که : صاحب اختیاری . اختیار داری . بفرمایید . اجازه ماهم دست شماست . باشه . مبارک باشه..... و بعضی دقیقا می گویند بله. البته یک بار یک پدر عروس جوگیر شد گفت با اجازه بزرگترها بله !

تجربه یک عاقد : ما بله می خواهیم به هر زبانی باشد.

flora_germany - آلمان - دوسلدورف
اینقدر بدم از این لوس بازی‌های سفره عقد و این چیز‌ها میاید، چرا پیوند دو نفر باید تا این حد مسخره باشه...
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

always - انگلیس - لستر
اداب ورسوم این مراسمات دلنشین ودوست داشتنی هستند و کاش همیشه محفوظ بمانند /
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

nazi4353 - ایران - آبادان
من رو یاد عقد کنون خودم انداختید سر عقد ما اینقدر دوستان شوهرم که داخل محضر بودن بله گفتن که عاقبت صدای عاقد در اومد که مگه ما اینجا چند تا عروس داریم بعدش هم که فقط وکالت رو از پدرم گرفت یعنی اگه بخواید بدونید به من گفت به پدرتان اجازه می دهید که وکیل شما باشن من هم گفتن بله بعدهم شروع کردن خطبه رو خوندن حالا هم که مدتهاست از این ماجرا می گذره یه وقتهایی به شوهرم میگم من که بله رو نگفتم دوستات گفتن فکر کنم نامحرم باشی میگه بیخیال هرچیزی دزدکیش شیرین تره
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

sara-j - سوید - استگهلم
روزی که من عقد کردم یه اتفاق جالب افتاد این بود که وقتی‌ میخواستیم حلقه‌ها رو دست هم کنیم همسرم حلقه رو دست من کرد بد طفلک هل شد حلقه خودش هم خودش دستش کرد فقط نگاش کردم گفتم سالار چیکار میکنی‌ گفت ببخشید حواسم نبود دوباره حلقه رو در آورد و من دستش کردم.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

talaaaa - المان - دوسلدورف
اصلام مسخره نیست .سنت زیبای هست.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

khasokhashak - ایران - تهران
موقع عقد وقتی خواستم عسل رو با انگشت توی دهان خانمم بگذارم، دستم همه جای صورتش، از لپاش گرفته تا تو دماغش رفت و سر و صورت هفت قلم آرایش کرده اش داغون شد. هنوز که هنوزه فیلم عروسیمون رو بعد از 5 سال که با هم میبینیم خانمم اون لحظه از فرط عصبانیت فیلم رو نگاه نمیکنه...
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

IranBozorgMehr - ایران - اهواز
هنگامی که ۲ فرهنگ را با زور درهم کنیم اینگونه میشود. ۱. چرا به خود پروانه(اجازه) می دهیم برای دیگران همسریابی کنیم؟ این نشانگر مهربانی ما نیست، بلکه می خاهیم بر دیگران حکومت کنیم. ۲. آیینهای زناشویی در ایران ایرانی است که با فرهنگ تازی آن را برگزار میکنند. فرهنگ تازی در هر چیز جنگ و دعوا به همراه دارد، چون تازی است. مهریه، همانگونه که نامش پیداست، از سوی داماد به اَروس(عروس) به دلخواه هر اندازه که باشد، داده میشود. ولی به روش تازی باید با جنگ و دعوا باشد. تا در ایران بر سر سفره های پیمانی(عقد) از واژه ی ننگین نکاح(گاییدن. کردن) بکار میرود. آن ایرانیان دیگر ایرانی نیستند، و کنیز و غلامان تازیانند.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

Iraj Berlin - المان - ‌برلین
عاقد احساس شرم میکنه که چرا عروس و داماد بعد از بله گفتن همد یگر رو بوسیدن. نتیجه : تنفر داشتن جلوی دیگران در جامعه اسلامی ازاده ولی دوست داشتن وعشق ورزیدن جایز نیست و حتی ممنوع. عجب.....!!!!!!! وقتیکه دو کودک از یک مادر شیر بخورن بنابراین باهم برادر وخواهر محسوب میشن و نباید با هم ازدواج کنن. شما دیگه از کدوم غار در اومدین ؟؟؟؟؟ nazi4353 - ایران - آبادان داستانت خیلی بامزه بود.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

silvana - استرالیا - ملبورن
خاطراتتون خیلی از خاطرات عاقد قشنگتر بود
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

33pooles - المان - دورتموند
بیاید از این به بعد به سبک اریای ازدواج کنیم که برازندای هرایرانی با غیرت هست .
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

sooratak - مالزی - کوالالامپور
روز عقد من عاقد که داشت خطبه می خوند دفعه ی دوم که بله خواست خواهرم هول شد گفت : عروس رفته گلاب بچینه!! کل مجلس ترکیدن از خنده . برای شوهرم هم دخترداییم گفت : داماد رفتن کارواش٬عاقد گفت :البته آقا داماد از قبل شستنی ها رو شسته. دوباره همه کلی خندیدن ولی به نظر من این یکی دیگه اصلا خنده دار نبود...
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

farzadirani - مالزی - سایبرجایا
قسمت شرعیش مزخرف بود
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

7-aseman - اتریش - وین
الهی لال شده بودم و روز عقدم حول نمیشدم بله بدم.چون مادر شوهرم بیشتر از من حول شده بود که پسرش را داره از دست میده .مادر شوهر تو را خدا بیا پسرت رو ببرش مال خودت
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

setare_shab - ایران - تهران
مگه چه اشکالی داره که جلوی فامیل یا پدر و مادر همدیگرو ببوسن..... حالا بوسیدن هم شد شرم !!!!!
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

bluestar - ایران - تهران
از یک عرب اهوازی بعید است که معنای واژه ((نکاح)) را نداند. محال است کسى که مى خواهد به مخاطب خود از یک عمل مشروع و پسندیده خبر دهد، و بگوید: من با فلانى ازدواج کرده ام ، تعبیرى کند که تنها در هنگام فحش دادن استعمال مى شود.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

rozi60 - انگلیس - لندن
روز عقد ما هم حلقه شوهرم گم شده بود ومیخواستیم ضایع نشیم به کسی نگفتیم اما من نگران بودم که حالا قراره فیلمبرداری بشه وهمه منتظر هستن چی میشه که یهو یدم مادرم یه حلقه گذاشت کف دستم خلاصه وقتی امدم حلقه رو دست شوهرم کنم فقط ناخنش از حلقه رد شده بود و بالاتر نمیرفت منم هول شده بودم وبا ژست فقط نگاه به دوربین یکردم که یعنی منتظر عکس وفیلمبرداری هستم!!!!!
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

punisher - ایران - شیراز
برین معنی اصلی ((نکاح)) رو پیدا کنید تا بفهمید در این دین مزخرف / موقع عقد چه توهین بزرگی به شخصیت زن میشود...........
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
IranBozorgMehr - ایران - اهواز. دقیقا در مورد نکاح درست گفتی و روشن است که معنی آن را دریافته ای.
چهار‌شنبه 18 شهریور 1388

tamara .s - انگلیس - لندن
شوهر منم وقتی داشت عسل میکرد تو دهنم یواش بهم گفت انگشتش قبلش تو دماغش بوده یهو هر دو زدیم زیر خنده
پنج‌شنبه 19 شهریور 1388

mahdiye - مالزی - پیننگ
khasokhashak - ایران - تهران- rozi60 - انگلیس - لندن . خیلی خندیدم از دستون. ولی من سر عقدم فقط سعی کردم به بابام ومامانم نگاه نکنم.چون حسابی گریم می گرفت.
پنج‌شنبه 19 شهریور 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.