قتل برادرزن، پایان بخش اختلافات ۲۷ ساله

قتل برادرزن، پایان بخش اختلافات 27 ساله

مردی که متهم است در پی اختلاف 27 ساله با همسرش برادر او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده است از سوی هیات قضات بعد از محاکمه به قصاص محکوم شد.

به گزارش خبرنگار ما، در ابتدای جلسه محاکمه این متهم 60 ساله که حسین نام دارد، محمد شادابی نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفرخواست گفت؛ حسین که از تاریخ 21 مردادماه سال 86 بازداشت است متهم است برادر همسرش مهدی را با 45 ضربه چاقو به قتل رسانده و سپس برای از بین بردن جسد او خانه اش را به آتش کشیده است. این مرد با کینه تمام این کار را کرده و از آنجایی که هنگام ورود به خانه مقتول دو چاقو داشته با قصد قبلی قتل را انجام داده است.

سپس اولیای دم مقتول که خواهران و برادر او بودند تقاضای صدور حکم قصاص برای حسین کردند. خواهر مقتول گفت؛ ازدواج خواهرم با حسین از همان ابتدا اشتباه بود. آنها همیشه با هم درگیر بودند. البته ما هیچ دخالتی در زندگی آنها نمی کردیم. بارها خواهرم با حالت قهر خانه را ترک کرد. این درگیری ها زمانی که خواهرزاده ام وارد اختلافات شد شدت پیدا کرد. من بارها به شوهرخواهرم گفتم چون پسرش در یک خانواده پر تنش بزرگ شده است باید تحت نظر مشاور باشد اما توجهی به حرف های من نکرد و سرانجام هم کار به اینجا کشیده شد.

سپس قاضی عزیزمحمدی متهم را به جایگاه فرا خواند. او اتهام قتل عمد را پذیرفت و گفت؛ این کینه و درگیری یک شبه به وجود نیامد. من و همسرم 27 سال با هم درگیر بودیم و سر انجام این مشکل به وجود آمد. آنها هم در این قتل مقصر هستند. زمانی که به خواستگاری همسرم رفتم مردی فقیر بودم و خانواده همسرم این مساله را می دانستند. من راننده تاکسی بودم اما بعد از ازدواج مان شغلم باعث اختلاف بین من و خانواده همسرم شد. رفتارهای پر از غرور آنها که ثروت زیادی داشتند همیشه زندگی من را تحت تاثیر قرار می داد. اختلافات هر روز بیشتر و بیشتر می شد. همسرم مرتب قهر می کرد و به خانه پدرش می رفت و ماه ها در آنجا می ماند و سرانجام یک نفر واسطه می شد که برگردد. بچه هایم کوچک بودند. من صبح سر کار می رفتم و شب ها از بچه هایم مراقبت می کردم تا اینکه یک روز به زنم گفتم من فقیرم و وضعیت مالی ام هم درست نمی شود، بهتر است از هم جدا شویم. به دادگاه خانواده رفتیم اما باز هم واسطه شدند تا به خاطر بچه ها همه چیز را فراموش کنیم. وی ادامه داد؛ چهار بار به دادگاه خانواده رفتیم تا از هم جدا شویم اما هر بار همسرم پشیمان می شد یا کسی واسطه می شد. بعد از آخرین بار دیگر تصمیم گرفتم همه چیز را پایان دهم. هرچه همسرم می گفت سکوت می کردم. 10 سال به همین منوال گذشت و ما زندگی مان را ادامه می دادیم تا اینکه همسرم با پسر بزرگم دعوا کرد. پدر و مادر همسرم فوت شده بودند و زنم به بچه ها قول داده بود با ارثیه پدرش برای آنها ماشین بخرد. او به خاطر اینکه به برادرش وکالت داده بود تا دارایی اش را بفروشد با پسر بزرگم اختلاف داشت. پسرم محسن از اینکه چرا مادرش به وعده هایش عمل نمی کند شکایت داشت و همین هم باعث اختلاف بین آنها شده بود. تا اینکه محسن با من تماس گرفت و گفت مادرش قهر کرده است، هرچند این موضوع عجیبی برای من نبود. پسرم خیلی عصبی بود. او به من گفت برای بازگرداندن مادرم رفتم اما خاله ام مرا کتک زد و سرانجام با هم درگیر شدیم و من به خانه برگشتم. وی ادامه داد؛ درگیری های ما تمامی نداشت. هر بار که پسرم به خانه پدربزرگش می رفت و می خواست مادرش را ببیند دایی هایش جلویش را می گرفتند و درگیری پیش می آمد تا اینکه یک روز وقتی پسرم به خانه آنها تلفن کرده بود تا با مادرش صحبت کند گوشی را روی او قطع و بعد به عنوان مزاحم تلفنی از محسن شکایت کردند. آنها برای پسر 18ساله من چندین پرونده درست کردند و در آخر هم به خاطر درگیری با دایی اش او را به زندان انداختند و 16 میلیون تومان دیه برایش بریدند. من نگران محسن بودم و می ترسیدم رفتارهایی که با او می شود باعث شود او را از دست بدهم. خودم وارد ماجرا شدم و از همسرم خواستم به این مشکلات پایان بدهد اما فایده یی نداشت. در نهایت مجبور شدم شکایت کنم. یک ماه بعد حکم طلاق صادر و قرار شد ظرف سه ماه صیغه طلاق را جاری کنیم. چند بار با همسرم تماس گرفتم و از او خواستم به محضر بیاید اما او جواب می داد می خواهد مرا آزار بدهد. زنم نه به خانه برمی گشت و نه از من طلاق می گرفت. فقط در این میان پسرم بود که هر روز به خاطر دیدن مادرش باید توسط دایی هایش به کلانتری کشیده می شد. بالاخره موفق شدم با برادران همسرم قرار بگذارم تا در مورد طلاق با آنها صحبت کنم اما آنها سر قرار حاضر نشدند و دوباره اوضاع مثل اول شد.

متهم ادامه داد؛ روز حادثه ساعت 6 صبح، به خانه پدری همسرم رفتم. در زدم. مهدی- مقتول- در را باز کرد. درگیری های قبلی همه جلوی چشمم بود. مهدی خیلی به اختلافات من و همسرم دامن می زد. وی گفت من به خاطر ثروت پدرشان با خواهرش ازدواج کرده ام. زمانی که مهدی را دیدم دوباره با وی درگیر شدم. من از خود بی خود شدم. دیگر توان تحمل این همه مشکل را نداشتم. نمی دانم چه شد و چه کردم فقط می دانم وقتی به خودم آمدم لباس هایم خونی بود. انگار دیوانه شده بودم. دیگر نمی توانستم تحمل کنم. همسرم را از من گرفته بودند و پسرم هم هر روز در کلانتری ها بود. زمانی که مهدی را با ضربات چاقو زدم دیگر نفهمیدم چه شد. تمام شلنگ های شیر گاز را بریدم و کبریت کشیدم تا خانه آتش بگیرد و من هم در آن آتش بمیرم. اما نمی دانم چه شد که از خانه بیرون آمدم و سوار ماشینم شدم و بعد از چند ساعت هم خودم را تسلیم پلیس کردم.

قاضی عزیزمحمدی در ادامه جلسه دادگاه از پسر متهم خواست در مورد گفته های پدرش توضیح دهد. محسن گفت؛ پدرم هیچ نفعی در ارثیه مادرم نداشت و اصلاً برایش مهم نبود. از آنجایی که مادرم من را درگیر این ماجرا کرده بود و من با دایی هایم اختلاف پیدا کرده بودم پدرم خیلی ناراحت بود و به خاطر من هم مرتکب این قتل شد. او تنها مشکلش با مادرم به خاطر این بود که چرا صیغه طلاق را جاری نمی کند. من خودم را مقصر آنچه بر سر پدرم آمده است، می دانم.

بعد از پایان جلسه دادگاه هیات قضات وارد شور شد و متهم را به قصاص محکوم کرد.

armin53 - انگلستان - بردفورد
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج.
چهار‌شنبه 11 شهریور 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.